ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

حلوای تن تنانی تا نخوری ندانی

 سلام..سلام   پسر گلم ماهانی جونم  و دوستای مهربونم ، خیلی ممنونم  از لطفتون الهام خانومی مامان ناز آوینا جون ،امیدوارم که نازگلت همیشه شاد و سلامت باشه دوستای گلم دیروز  خونه مامانی جمع بودیم ، آخه قراره چند روزه دیگه یه نی نی دیگه به سلامتی به جمع ما اضافه بشه   برا همین چند روزییکه هممون  اونجا جمع میشیم  تا از شبنم جون زن داداشم مواظبت کنیم که انشاءلله به سلامتی فارغ بشه   سنا و سارینا و ماهان هم حسابی شلوغی و سرو صدا میکردند یکی برا خودش شعر می خوند یکی ساز میزد  صد البته گیس و گیس کشی و دعواهاشونو گریه هاشونم براه بود یه سرو صدایی بود که بیا و ببین &nbs...
10 تير 1392

مادرانه مامانی برای ماهان جون

  خالق عظیم و مهربان  را  بابت اینهمه عظمت و مهربانی که در حق من عطا فرموده  هزاران هزار بار شکر  میکنم که تو نازنینم که به زندگی من اینهمه صفا و عشق دادی را بخشیده و من دوباره با تو معنی عشق و ادامه دادن و زندگی کردن را فهمیدم و با عشق تو ووجودت  نفس میکشم ... عزیز دلم: امروز هشت آبان  سال ٩١ ساعت ١١:٣٠  مامانی  تو اداره هست ،اینجا هوا خیلی خیلی سرد است و من تقریبا دارم می لرزم ،بخاطر صرفه جویی بابت  رکود اقتصادی مجبوریم صرفه جویی کنیم و فن ها را روشن نکنیم اما من با یاد تو و عشق تو گرم میشوم اینجا کار هست و کار و من  از لابلای ازدحام کار برای تو مین...
10 تير 1392

زمستونا و شعر ل..له سرمای ماهان جان

سلام  ماهان نازم یکم به عقب برمی گردیم و شعرهای نازت  رو مرور می کنیم.  گل من این عکست تو  صبح زمستون هشتاد و هشت  هست که با هم منتظر سرویس برا رفتن به اداره بودیم و تو این شعرو می خوندی..   سرده ،..   سرده  ،..   هوا             خیلی سرده ، .. هوا بچه ها برف اومده                        ل..له (ننه) سرما اومده بچه ها به تن کنیم      &...
10 تير 1392

عکسهای یادگاری ماهان +18

  لا لا لالا گلکم لالایی کن دلبرکم خواب پریشون نبینی ای غنچه بانمکم لالا لالا گلکم لالایی کن پسرکم چشماتو گریون نبینم گریه نکن دردونکم   زشته گل پسرم  یکمی خودتو جمع و جور کن ...فردا پس فردا بزرگ شدی میگی من نبودمااااااااااااااا..  وای..وای..وای     حالا دیگه واقعا وای...وای...وای       ها... من که میدونم برا چی تغییر قیافه دادی پیشی  شیطون من نامرد کوچولوی من.. ول کن  خواهر زاده هامو...چه کم اشتها آی شلوغ چشامو بستما...تا چشما باز کنم ولش کردیااااااااااااااا یعنیکه الان مرد شدی و دیگه وقتشششششه؟؟؟؟؟؟ ...
10 تير 1392

ختنه ماهان جان وعکس های زیر دوسال ماهان جان

 عزیز دل مامانی چند روز پس از اومدن به خونه و تو یه صبح زیبا به سلامتتتتتتتتتی، مسلموووون شد من که طاقت گریه های جیگر نازمو نداشتم توسط آقای دکتر و شوشوووووو  جون به بیرون هدایت شدم، و های هاااااااااای گریه می کردم  اولشم موافق نبودم که به این زودی ختنه بشی ،چون از بدو تولدت همش بیمارستان  و  تو سختی بودی،ولییییییی بابایییت گفت که انشالله این دیگه آخرین عذاب و البتهههههههه شیرینترین عذاب به لحاظ مسلمانیت می شه .... یه هفته طول کشید تا خوب بشی و تو این مدت خاله سیما طبق معمول همییییییییشه  کنارمون بود واز من و تو عسلم مواظبت  میکرد  به توصیه بزرگترای فامیل و گیس سفیدا و ریش سفیدا ...
10 تير 1392

ادامه تولد مامانی

سلاااااااااااااام ، مامانای مهربون غرق کیفم که پسر کوچولوی نازنین  من اونقدرایی بزرگ شده که از من حمایت میکنه و معنی بعضی چیزا رو میدونهههههههههههه   چهارشنبه که کلاس داشتم از  خواهرم سیما جون  خواهش کردم که ماهان رو از مهد برداره ،خودمم بعد از اداره  و کلاس که خیالم  از بابت ماهان جونم  راحت بود رفتم و برا تولد خودم یه دست مانتو شلوار خوشگل خریدم ....  و خودم به خودم تولدمو تبریک گفتم مبارررررک   مباررررک    پنج شنبه ها  هم که مهد کودک  تعطیله و طبق همیشه زحمت بچه ها با سیما جونه ، گویا   پسر کوچولوی من با سیما درد...
10 تير 1392

الهی من بمیرم جایِ مادر

  آدم پیر میشود ،،،وقتی مادر را صــــــــــــــــــــــــــــــدا می زند و...جوابــــــــــــــــــــــی نمی شنود.... الهی من بمیرم جایِ مادر به چشمانم بمالم پایِ مادر بیاد لای لایِ بچگی ها منم با هی هیِ هیهای مادر بیاد زحمتِ بسیارِ بابا ببوسم دستِ بی همتای مادر اگر مادر به شب خُرخُر نماید فدای خُرخُرِ شبهایِ مادر بگردم دور مادر تا بگردم فدایِ صورتِ زیبایِ ماد ر(شعر غلامعلی اکبرنژاد)   یادش بخیر ماهان جانم، خودم را میگویم و مادرم را و خاطرات کودکیم را،،عجب روزهایی داشتم روزهایی ، ،بدون دغدغه،،بدون دلواپسی،،بدون اظطراب،،پر از شادی و احساس...چون مادری داشتم که به اندازه کوهه...
10 تير 1392

ماهان فاتح نبرد مهد کودک

سلام مامان الهام جونم مرسی که بیاد مایی و بهمون سر میزنی وممنون از آدرسی که داده بودی اگه برای اطلاعات بیشتر نیاز به راهنماییت بود چجوری می تونم پیدات کنم خانم گلم؟ ؟؟؟؟؟؟ شرمنده هر چی سعی کردم آدرس وبتون رو پیدا نکردم ،ضمنا می تونم بپرسم شما شیرازی هستین یا تهرانی؟؟؟؟؟/   مرسی ناز گلا و مامانا که حال ماهان جونو می پرسیییییییین. شکر خدا ،ماهان جون خوب خوب شده و البته شیطونتر و شلوغتر ،.. دو سه روز پیشم بخاطر شیطنت ز یاد از کلاس موسیقی اخراج شده بود البته سارینا خانمم هم نقش بسسسسسیار ارزنده و بسززززایی در اخراج ایشون داشتنا و باعث شده بود کلی از روز رو گریه کنه  که غرورش پیش بچه های دیگه شکسته بود..... من و ب...
10 تير 1392

تقدیر چنین بود که بسوزد پر پروانه در آتش

  تقدیر چنین بود که بسوزد پر پروانه در آتش.... ماهانی جونم و دوستای گلم شرمنده...شرمنده که این دو سه پست اخیر رو اختصاص  دادم به داداشم ...آخه  شرایط زندگی ما طوری که ،.. ایجاب می کنه  بیشتر هوای هم رو داشته باشیم و پشت هم باشیم ...اگه بابا و مامانم بودند  اکثر این دلتنگیها و این دلنگرانیها مال اونا بود...و من در حد یک خواهر بودم اما الان هر کدوم از ما علاوه بر خواهر برادری نسبت به هم حس پدری و مادری و احساس تکلیفی داریم که باید نسبت به هم ادا کنیم...این روزها  بخاطر ماه محرم  روزهای ماتم و عذا، هست روزهایی که آدم ناخوداگاه چشمش پر اشک می شه و دلش میگیره، چه برسه به اینکه یه داداش ...
10 تير 1392

برای علی اصغر حسین (ع)

  تـا هست جهــان شـور محــرم باقیست این جلوه ی جان در همه عالـم باقیست ازنـالـه ی نـیـنــوای یـاران حسـیـن همواره به لب زمـزمه ی غم باقیست . . . برای علی اصغر حسین (ع) کودکی که پر کشید و رفت      خالی است جای کوچکش        خاک کربلا همیشه ماند تشنه ی صدای کوچکش        داشت غربتی همیشگی           چشم آشنای کوچکش توی ذهن کربلا هنوز               مانده ردّپای کوچکش    &...
10 تير 1392