دعوای مامان وگل پسری
جای مهتاب،، به تاریکی شبها تو بتاب...........من فدای تو...،به جای همه گلها تو بخند.. عزیز دلم سلام .. اول از همه بابت دیروز عصر و اینکه مجبور شدم دعوات کنم شرمنده گل پسرم..ببخش مامانی رو ،خوب دیگه یه روزایی هست که مامان باباها مجبور میشن..یعنی شما وروجکها یه کاری میکنین که آدمو مجبور میکنین که دعواتون کنن دیروز خونه عمه رفتنی،پاتو کردی تو یه کفش که باید به انتخاب خودت لباس بپوشی رفتی اتاق بالا و برا خودت لباسی که دلت میخواست پوشیدی .. یادت رفته بود درو ببندی و ما هم شب خونه عمه فرح موندیم برگشتیم خونه دیدیم گربه نره تشریف فرما شده تو خونه و یه شب تا صبح برا خودش خوشگذرونی کرده من...
نویسنده :
مامانی نازگلا
9:24