پایان دوره مهد کودک نشاط
پایان دوره مهد کودک نشاط هر لحظه بهانه تو را میگیرم / هر ثانیه با نبودنت درگیرم
حتی تو اگر به خاطرم تب نکنی / من یکطرفه برای تو میمیرم
دوستای خوبم ،گل پسرم سلااااام و آرزوی سلامتی و بهروزی
..
خواهشا نوشت::
دوستای با حال و با مرام ،،من کلا بلت نیستم برم بگردم وبمو که مدیریت،ترتیب پستهاشو به هم ریخته رو درست کنم ،لطفا و خواهشا هر کی روش راحتر بلده بگه ما هم ویرایش کنیم..وب بچمون بهم ریخته،نمیخوام بزرگ که شد با خودش بگه عجب مامان شلخته ای داشتم خخخخخخخخخخخ
کوفت نوشت:کوفـــــــــــــــــتش بشه الهی ،جز جیگر بگیره اونیکه گوشیمو برد و خورد و یه گلبم آب روش،،خخخخخخخخخخ کلی عکس توش داشتم..الان دوباره چند تا عکس بی کیفیت دارم بزارم همه بسیج میشین بیاین ترورم کنین که...
دقیقا روز قبل از اینکه گوشیمو بزنن ،جمعه جشن پایان دوره مهد ماهان جون بود و مراسم تو یه تالار شیک و بزرگ با حضور اولیا و اجرای زیبای خود بچه ها از ساعت 3.5 تا 8.5 شب برگزار شد..طفلی بچه ها این همه ساعت اکثرا سرپا برنامه و شعر و نمایش اجرا کردن و کلی مامان باباها کیف حال شدن و تشویق کردن و قربون صدقه رفتن
واقعا مراسم زیبایی بود هنوز عکسها و فیلمها از طرف مهد آماده نیستن و عکسهاییم که خودم گرفته بودم،گم شدن..
اما یه چند تا عکس از گوشی آقای همسری و سایت و مامان بچه های دیگه پیداییدم.. کلا مامان زرنگ داستانم خخخخخخ
یه روز قبل از جشن مهد و خداحافظی بچه ها با مسئولین و مربی مهد..چقدر خرجم بالا زد اونروووزززز
ماماااااانی،مامااااان،،بیا از خانوم معلممون تشکر کن
من در حال تشکر و سپاسگزاری
خانم معلمم در حال بیان احساسات.
.احتمالا اشک شوقه که از دست ماهان جونی خلاص شده
ماماااان شیرینی و گل برا مدیرمون جدا گرفتی دیگه نه ه ه؟؟؟
ای قربوووووووووووووون گل پسرم بشم که اینقد ماه شده حتی تو عکس سوری...
یه بار گفتم کوفتش بشه اونکه گوشیمو برد..دوباره بابت عکسهای تو گوشی کوووووفتش شه
مال مردم خوردن نداره..کوفتت شه بیار پس بده نامرررررد
کلاه،مدال،آرم،و کارنامه پایان دوره ماهان جونم
سرمایه ام تویی !
از تمامِ دنیا فقط …
بی اندازه "دوستت دارَم”
اینم یه روز خوب با صفای پدر و پسرررری..
اینجا عصرها هنوزم هوا خنکه اما من به گرمی قلبم دوستتون دارمممممممممممممممم
ممنون بابت تمام محبت هات
میبوسمت هزارتا عسل خاله
انشاا.. همسری یه بهترشو برات میگیره عزیزم...از بس که تو ماهی
آیسانیییییییییییییییییییییییی پ ن پ استرس نداشت فدای محمدم بشم اونوقت چطور می تونست این ظلم رو که در حقش می شد تحمل کنه اونوقت من چطور می تونستم از شیر که الان دنیاشه جداش کنم اونوقت چطور می تونستم روز از نو روزی از نو ویار 4 ماهه ودکترو بهداشت ومرکز سنورو دنبال کنم اونوقت چطور دوباره می تونستم به این فکر کنم که شب بیداریها شروع بشه ، چطور می تونستم فکرشو کنم که بچه م ممکنه مثل محمد رضا به دست ماماهای ظالم دنیابیاد ودستشو بشکنن ویا یه چیز بدتر اونوقت چطور می تونستم به این فکر کنم که آیا می تونم خواسته وهمه نیازهای بچه هارا پاسخگو باشم وهزار دلیل دیگراوُووووووووووووووووووووووووَ.........من با حوصله ام پَ اونایی که بی حوصله ان باید کجا برن خخخخخخخخ عزیزمی شما خودتون گلید این فکرو در مورد من ناشی می کنید
