دعوای مامان وگل پسری
جای مهتاب،، به تاریکی شبها تو بتاب...........من فدای تو...،به جای همه گلها تو بخند..
عزیز دلم سلام ..
اول از همه بابت دیروز عصر و اینکه مجبور شدم دعوات کنم شرمنده گل پسرم..ببخش مامانی رو ،خوب دیگه یه روزایی هست که مامان باباها مجبور میشن..یعنی شما وروجکها یه کاری میکنین که آدمو مجبور میکنین که دعواتون کنن دیروز خونه عمه رفتنی،پاتو کردی تو یه کفش که باید به انتخاب خودت لباس بپوشی رفتی اتاق بالا و برا خودت لباسی که دلت میخواست پوشیدی .. یادت رفته بود درو ببندی و ما هم شب خونه عمه فرح موندیم برگشتیم خونه دیدیم گربه نره تشریف فرما شده تو خونه و یه شب تا صبح برا خودش خوشگذرونی کردهمن بیچاره چقد باید بشورو بساب کنم با این سایز نحیفممممممممم.((دوستان همچنان سایز سی و هشت بجاست))تا یه بار دیگه قدم تو اون اتاق بزارمظهری ام رفته بودی رو تموم دست و بالت با ماژیک داده بودی پسر همسایه یادگاری نوشته بود...چقد اعصابم خط خطی شد در مقابل اعتراضم بهم شکلک در میاوردیعصری هم که میخواستیم بریم پیاده روی،، حسابی بهم تندی کردی که چیه مامان خانومی هر روز هر روز من و بابایی رو میکشونی بیرون خسته میکنی،خیلی دلت میخواد خودت برو ،،با من و باباییم کاری نداشته باش!!!خدا بیامرزه خدا بیامرزه اون قدیمیها رو که میگفتن کتک از بهشت اومدهاوه اوه اوه کتکت نزدماااااا بخدااااااااا..فقط در حد یه کوچولو نعره کشیدن به سرت بود و یه نیشگون کوچولو از رو دستتخخخخخخخخخخ دیگه مامانی گاهی پیش میاد...ببخشــــــــــــــید..آخه دیروز کلی کار داشتم تو هم راه براه اذیت میکردیقربون چشای خوشگلت بشم ماهان جونم که برا تنبیهت گذاشتیم تو خونه موندی و با بابایی رفتیم از سر کوچه برا ماه رمضون خرید کردیم و اومدیم دیدیم،بی شام و نشسته خواب رفتی...،شبم ، کلی بی قرار بودی و همش ناله میکردیدو بارم پریشون از خواب پریدیکلی به خودم بد و بیراه گفتم و بغلت کردم و بوست کردم نصف شبی هر کاری کردم نتونستم با خودم کنار بیام و یه شب باهات قهر بمونم..بیدارت کردم اولش ناز میکردی،اما وقتی بهت گفتم برات کمپوت آلبالو که خیلی دوست داری گرفتم چشاتو باز کردی و سریع اومدی تو بغلممنم بوسه بارونت کردم و بردمت آشپزخونه و اول بهت شام دادم و بعد کمپوتو باز کردم اونقد بلند بلند قربون صدقت میرفتم و بوست میکردم و میخندیدیم که بابایی هم به صدامون بیدار شد و اومد باهامون سحری خورد و نیت کرد که امروزو به استقبال ماه رمضان بره..بعد اینکه با هم آشتی کردیم و به رختخواب رفتیم و تو بغلم خوابیدی،اونقدر آروم بودی و راحت خوابیدی که انگاری خسته صد ساله بودیقربون تو عزیز دلم بشم مامانی که تو با این سن کمت متوجه رفتارا میشی و رو خوابت اثر میزاره...منبعد باید رو رفتام بیشتر توجه کنم و مراقب باشم که آشفتت نکنم....ماهان نفسم اینم یه روز از زندگیمون بود..خوب ،بد،یا ملس..گذشت و الان که تو اینا رو میخونی حتما برات یه خاطره شیرین شده..هر چقد که فکرشو بکنی از ته ته قلبم عاشقتم همه دنیای منننننننن....مطمئن باش هیچ گزینه ای حتی یه درصد جای تو رو برام نمیگیره قربونت برم..تا همیشه عاشقتتتتتتتتتتتتتم
هیـچ میدانی چرا جــان را نثـــارت می کنـــم؟ تـا یقین گردد تو را می خواهم از جـان بیشتر