ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

سه تیر

1393/4/3 9:27
492 بازدید
اشتراک گذاری

من از این پنجره ی رو به تو
ای خورشیدم.
بر تن قاصدک خوش خبری .میفرستم صد بوسه
ارزویم اینست:صبحت از اندیشه دنیا خالی 

ماهان جانم،،عزیزتر از هر کسم،،همین یه ساعتی که از آخرین دیدارمون گذشته به اندازه یکسال  دلتنگت شدم ...امروز سوم تیر و سومین روزیه که من و بابایی تصمیم گرفتیم این دو ماه باقیمونده تا شروع فصل درس و مدرسه رو تو خونه بمونی و بچگی کنی و مجبور نشی هر روز هر روز پا به پای من از خواب شیرینت بزنی و به مهد بری تا ایشالله یه سال تحصیلی پر انرژی رو شروع کنیآرام...بابت این همه سال که از شش ماهگی مجبور شدی مثل من و بابا شش صبح بیدار بشی برات ناراحتمغمگین اما عزیز دلم دوست دارم درک کنی که اینا همش بخاطر  تو نازنینم و آینده خودتهبغل..

فدای چشمای خوشگلت بشم که دیروز علی رغم میل من ،بابایی رو مجبورش کردی کچلت کنه ،، بانمکتر از قبلم شدی و چشمای نازت خوشگلتر از قبل به چشم میان..و همش اصرار داری بهت بگیم ((کچلم))محبتمحبتراستی به بابایی اصرار میکردی که موهای منم کچل کنهترسوخدا میدونه چجوری از زیر دست شیطنتهای تو و بابایی در رفتمزبان

دوسه روزه سرماخوردی و همش شبها تب میکنی و ناله داریگریهگریهماهان جونی بابایی بی نظیری داری،تمام شب بالا سرته و مراقبته..برای هر ناله ات حسابی قربون صدقه میره،منم دیشب تا دیر وقت برات سوپ عدس و قارچ درست میکردم که امروز برا صبحونه نوش جان کنی..

تصمیم گرفتم تا اونجاییکه ممکنه هر روز برات از اتفاقای روزمره بنویسم..اگه دوباره تنبلی نیاد سراغمخندونک

عشق مامان همین الان میخوام زنگ بزنم تا از خواب بیدار بشی و صبحونتو بخوری،بعدشم تماس بگیرم خاله سیما یا دایی ابولفظل بیان ببرنت خونشون، ظهری میام دنبالت ..تا ظهر برا سلامتیت دعا میکنم همه کسممممممممممبوسبووووووووووووووووووس برا لپهای نااااااااازتبوس

پ.ن:دوستان بسیار مهربانم همتونو دوست دارم و هر روز بهتون سر میزنم و تو قسمت میپسندم میام پیشتون..قسمت نظر دهید رو یه مدت غیر فعال میکنم..بعدا دلیلشو اگه شد میگم..انرژی میگیرم از حضور گرم و مهربونتونمحبتمحبتبوس

پسندها (7)

نظرات (0)