فرزند عزیزم..
فرزند عزیزم: ...دلبندم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم یاد بیاور که روزی شاید بیش از پنج بار لباسهایت را عوض می کردم و هر بار نه تنها ناراحت نشدم ،بلکه غرق در بوسه ات نیزکردم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن، و بیاد آر روزی را که شاید بیش از ده بار مطلبی را بیان می کردی و دست آخر خودم می فهمیدم منظورت را و خواسته ات را... برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت...
نویسنده :
مامانی نازگلا
10:22