ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

تولد مامان 97

من و این جنگل نارنجی رنگ     زاده آبان همین پاییزیم.... خوشگلای مامان،ماهان عزیزم و آیهان نازنینم سلام و صبح  قشنگ پاییزیتون بخیر از الان تا عید هر ماه هر ماه تولد داریم ،چند روز پیش که تولد ائلوین نازنینم بود ،دیروز  تولد من ، ماه بعد تولد ماهان جونم،دی تولد شوشویی جون و داداش مهدی،بهمن تولد آیهان جون و اسفند تولد ثنا بانو و داداش ابولفظل و زن داداش فاطمه...خدایا به حرمت این شب وروزهای عزیز سال بعد و سالهای بعد همین تولدها با سلامتی و دلخوشی کامل وپیش اعضای خانواده باشیم یعنی تقریبا برا هر ماه تولد یکی از اعضای خونواده رو داریم الا شهریور   به زن داداشا و آبجیا گیر دادم که یه جوری تنظیم کنین که یه...
2 آبان 1397

وقتش که برسه م..ی..ر..ی..نم

خخخخخخخخ خدایی خندم میاد یادم میفته چی شده و چی میخوام بنویسم...شاید اصلا خوب نباشه این پست رو بزارم و به قول ماهان که میگه، هر کار منو به این و اون نگو آبرومو نبر فردا پس فردا من میخوام بزرگ بشم زن و بچه دار بشم آبروم میره ولی بحرحال یادگاری  دیگه  خدا به خیر کنه پست رو گذاشتم رفت پی کارش دیروز تو اداره داشتم به همکارم  اتفاق پریروز رو تعریف میکردم انتظار دلداری و قوت قلب دادن داشتم اونقد خندیدیم که صدای انفجار خندمون همکار حراست همیشه در صحنه رو به اتاق کشوند همکارم شب اس داده ،اون وقتش که برسه خیلی جالب بود به همسر جان و مادر شوهرمم تعریف کردم ماهان جونم ببخشید بابت این پست اما خاطرست دیگه موضوع اینکه یه فیلم ا...
10 مهر 1397

بوی ماه مهر97....

 پاییز پیچ تندی بود با یک جاده خیس حواسمان پرت شد تصادف کرد با کوهی از خاطره ما ماندیم و دل غم زده … اما عاشقانه روزهایش را ورق می زند، مجالی نیست باید رنگ ها را مهمان برگ ها کرد... الهم صل علی محمد و آل محمد (روح تمامی رفتگان  و پدرمادرهای نازنین غرین رحمت ،روح خانواده من هم غرین رحمت و آرامش انشالله)..امروز اول مهر و دوباره ملسی حال وهوای دلم برای بی مهری  اول مهر 80  سالگرد فوت  خانواده عزیزم و زیبایی رشد و مدرسه رفتنهای پسرای عزیزتر از جانم ..دوباره با خودم کلنجار دارم،تکلیفم با خودم مشخص نیست که با&nb...
1 مهر 1397

از پوشک گرفتن آیهان جان

الان این منم الکی مثلا خجالت زدم که دیر به دیر میام.. اینم الان الانمه که خب بلاخره که اومدم...اییییییییییش اه .... .خوشگلای مامانی،دردونه هام سلام وآرزوی سلامتی براتون دارم.انشالله هر وقت از سنتون که این صفحه رو میخونین پر از انرژی وسلامتی وسعادت همراهتون باشه عشقای من بهشت های من خدا می دونه که هیچ چیزی بالاتر از خوشبختی وسلامتی شما نمیخوام..شما آخر عشق وخوشبختیم هستین،آخر آخر بهشت..اصلا کیگفته بهشت زیر پای مادران است در حالی که مادرا فرزنداشونوتوبغلشون دارن وهمه بهشت رو بغل کردن؟؟!!..مگه لذت و آرامشی بالاتر از بغل کردن بچه تودنیا هست؟..آخ عشقولای من چقد دوست دارم مرد کامل بشین مردی با تمام صفات وویژگیهای مردانه و جوانم...
28 خرداد 1397

سال نو با تاخیر مبارک

عزیزان من قربون چشمای نازنینتون بشم سلاااااااااااااااااااااااااااام روم به دیوار روم به دیوار 29 روز تاخیرمو به بزرگی خودتون ببخشید..سال نوتون خییییییییییلی مباااااااااااااااارک والا همش بیگاریم  وقت نمیکنم یه توکه پا اینجا بیام ..یا خوش خدمتی مهمونا رومیکنم یا اداره یه تنه همه کارا رو جلو میبرم یا مردونه جلو دو تا وروجک نبرد میکنم و مقاومت خدایی چقد تشکیلات وب عوض شده یادش بخیر چقد من اینجا برا خودم برو بیایی داشتم،بزرگ خاندان بودم..ای دل غافل ااااااااااای جونم برا وروجکام بگه این روزا ماهان خوشگلم برا امتحانات پایان سال کلاس چهارم دست و پنجه نرم میکنه ،کلاس زبان وتکواندو ثبت نام کرده آیهان خوشگلم دوسالگیشو ...
29 فروردين 1397

واکسن 18 ماهگی آیهانم

دوست داشتن زوری نیست... اختیاری‌ست؛ اِداری هم نیست، ،ساعت کار ندارد، شبانه روزی‌ست... خواب و خوراک نمی‌شناسد، ،،شوخی نیست، جدی هم نیست! یک بازی‌ست که بَلد بودن و قاعده‌ی خودش را خودش تعیین می‌کند. دوست داشتن، .. یا هست یا نیست حدِ وسط ندارد! دوست داشته شدن شما گل پسرای نازنینم برای من از نوع ((هست)) است... بالاتر از حد وسط است..اوج اوج دوست داشتن است من دوست داشتن شما را بلد شده ام،باید یاد داشته باشم باید که عاشقتان باشم...دوستتان دارم زیااااااااااد.. خخخخخخخ الان که دارین اینا رو میخونین مطمئنم که برا خودتون یل پسرایی شدین و منم یه پیر زن فرتوت و آروم ..الهی بمیرم برا خودم....
5 شهريور 1396

مرداد پر ماجرا و دوست داشتنی

مهربانانم٬نازنینانم٬ صبح زيبايتان بخير اى به دل مهرآفرينانم٬صبح زيبايتان بخير اول اول از همه اینکه بلااااااخره داداش ترشیدم زن دادیم. .البته زن ندادیم ها... دخمله داداشمو دیده یه دل نه صد دل عاشق شده بود اومد خونه ما گفت ما همو میخوایم بزرگتری کنین بیاین خواستگاری من ..منم اولش ..بعدش. ..بعد بعدترینشم دلشاد شدم شبش زنگ زدم مامان بابای دختر خانمه فرداش رفتیم خواستگاری پس فرداش یعنی 5/5/96 عقدشون بود ...جاتون خالی قسمت همه دختر پسرا الهی خوووووش گذشت ..خوشحالم..خییییییلی..این روزام که حسابی سرگرم خرید و عقدو مهمون بازی و ایناییم..عروسمونم خدا رو شکر هم ماه هم دخمل خوب..لا اقلش اولش که اینجوریه به حق امام زمان همینطور عاطفی ...
22 مرداد 1396