واکسن 18 ماهگی آیهانم
دوست داشتن زوری نیست...
اختیاریست؛
اِداری هم نیست، ،ساعت کار ندارد،
شبانه روزیست...
خواب و خوراک نمیشناسد، ،،شوخی نیست،
جدی هم نیست!
یک بازیست که بَلد بودن و قاعدهی خودش را خودش تعیین میکند.
دوست داشتن، .. یا هست یا نیست
حدِ وسط ندارد!
دوست داشته شدن شما گل پسرای نازنینم برای من از نوع ((هست)) است... بالاتر از حد وسط است..اوج اوج دوست داشتن است من دوست داشتن شما را بلد شده ام،باید یاد داشته باشم باید که عاشقتان باشم...دوستتان دارم زیااااااااااد..
خخخخخخخ الان که دارین اینا رو میخونین مطمئنم که برا خودتون یل پسرایی شدین و منم یه پیر زن فرتوت و آروم..الهی بمیرم برا خودم.. کاریم به کار شما و زندگی و زنتونو ادای مادر شوهر بازی ندارم ..و اینجوریه که شما تو آمپاس قرار میگیرین و نمک این وب شما رو میگیره و از ور دل زن وعشق و مال دنیا کنده میشین میاین یه سری بهم میزنین مااااادر...((بد جنسم خودتونین خب دلتنگتون میشم دااااااا))...
خب دیگه به سلامتی من زاییدم تموم شد...نه از اون زاییدنا هااا،نه زاییدن از نوع تموم شدن استرسم بابت زدن واکسن آیهان جونم..هزار مبارکت باشه عششغم ایشالله واکسن عروسیت..مگه عروسی واکسن داره عایاااا؟؟نکنه زنت از اوناااااست مادر؟؟..چخه چخه..من این بچه رو با خون دل بزرگ کردم تو رو خدا کاری به کارش نداشته باش...
سه شنبه به تاریخ31/5/96 ساعت 12 به سلامتی واکسن 18 ماهگی خوشگلمو زدیم..چقد دوروز بی قرار و همش بهونه گیری کردی فدات شم..منم همش باهات یا گریه میکردم یا باج میدادم عروسی بهترین دوستمم که از یه ماه قبل دعوت بودم نرسیدم برم،باشه انشالله به وقتش جبران کن واسه من..همینه دیگه پسرم محبت مادر واقعا بی غل و غش و بدون چشمداشته الان دقیقا اینو متوجه شدی؟؟ اگه نشدی بازم بیام از فداکاریام بهت بگم هاااااان؟؟ خب بگیر مطلبو دیگه ننه ..
قربونش بشم ماهانم که اینروزا با بازی جدیدش دومینو سرگرمه و همش شکل قلب و دل و قلوه میسازه و آیهانم یه تیر خلاص میزنه و بعدشم طبق معمول دورتادور خونه دنبال هم..منم که تو عملیات فداکارانه قطعات دومینو رو دزدی که نه امانتی قایمکی از ماهان برمیدارم میدم آیهان میبره زیر تختی ،کشویی قایم میکنه دوتایی خوشبحالمون میشه ماهانم عین بچه ها اشکش درمیاد فداش بشم..آخی تو رو خدا آیهان کوچولوه نیاز به حمایت بیشتر داره فرق نمیزارم که بینشون اینجوری پیش میاد...
همشم اصرار داره که فوتبال دستی بازی کنن و تند تند هم دستاشو فاتحانه بالا میبره یعنی اینکه گل زد یا برنده شد ماهانم حررررررص میخوره که کجا گل زدی آخه بچهههههههه...
آیهان جونم تا امروز سیزده چهارده تا کلمه یاد گرفته که همش به تلاش داداش ماهان نازنینش میگه و الان ماهان جان در حال یاد دادن مسی(مرسی) و جیش هستش،خسته نباشی پهلوان،خدا قوت دلاوررر
کلمه هایی که یاد گرفته:
بابا- مامان -داداس(ش)-خاب اولدی(خراب شد)-ددی(رفت)دو-ده- آچ(باز کن)-نام نام(غذا) باب(آب)پیسی-موچ(بوس)سیل(شیر)نای نای -و قربونش بشم که غذاش تموم میشه دستاشو بلند میکنه و به نشانه شکر میگه الللهههههههه شو
آدم کیف میکنه مامان این بچه هاست..خوشبحال من.....
آیهان جونم روزهای بعد از واکسن و ما که همش بهش باج میدیم بابت واکسنی که زده
ای جووووونم ماهان جون قربونت بشم یادش بخیر تا پارسال همش میگفتی پیتکو پیتکو یعنی ماشین بازی،الان دیگه ماشالله بزرگ شدی پیتکو پیتکو جا نمیشی،رابراه داداشتو میبری
دوستتون دارم داداشیای مهربووووون
پانوشت:وب با من راه نیومد ده بار بروز کردم عکسها دانلود نشدن عکسها بمونه برا یه روز دیگه