ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

تولد 12 سالگی ماهان

1398/9/5 11:24
486 بازدید
اشتراک گذاری

سلام من به صبح،، به این طلوع قشنگ،،به آفتاب ونسیم،،به این شروع قشنگ..

سلام من به هوا...  به باغ و دشت و دمن،،به شاخه های درخت،،به پاییز  زرد قشنگ

خوشگلای مامانی،جون جونی های مامان،،خوشتیپ من،موفرفریم سلاااااااااااام،صبحتون قشنگ قشنگ😁(چقد قشنگ نوشتم..اونم با لهجه قشنگ من😂)،لبتون خندان خندان،روزتون بخیر و شادی

عارضم خدمت خوشگلای خودم که بنده با توجه به مدیریت زمان و محدود بودن تایمی که پس از مدیریت زمان برای اداره و دانشگاه و رفت وروب شما و بابا و مهمونیا و اقوام و دید و بازدید و..((وای نفسم گرفت))...در اختیارم میماند کمتر میام وب ،، فرزندانم شما نیز در زندگی مدیریت داشته باشید و مدیر ومدبر باشید کلا مدیر بودن چیز قشنگیست😉حالا فهمیدین من مدیرم یا بیشتر توضیح بدم به قول قدیم ترهایم عایااااااا؟؟؟😅راستی این ایموجی ها چرا اینجوریشدن؟؟چقدر سرد و بی روح😲

ماهان جونم ،عشق مامان،مامان مامان ،،

تولدت خییییییییییییییییلی خییییــــــــــــــــــــــلی مبارک نفسم😘

ماهان من،عزیز دلم دستانت  و چشمهای زیبایت را میبوسم و خدا رو شکر میکنم که هستی و اینقدر قوت قلبمی،ممنونتم که اینقدر درک بالا و شعور بزرگتر از قد و سنت داری،،ممنون که جاهای خالیم را پررنگتر از حضور خودم برای خودت و  داداشی پر میکنی.. عزیز مهربونم تولدت مبارک،انشالله دامادیتو جشن بگیریم خوشگلم😘

یکشنبه 3 آذرشروع سیزدهمین سال زندگی پر مهرت را با حضور خاله ها و دایی های مهربون  و بچه هاشون جشن قشنگی گرفتیم و حسابی سورپرایزت کردیم،می دونم این جشن تولدا،سورپرایزا،کادوها یه ذره کوچولو در مقابل مهربونیای تو در حق من نیست اما سعی کردیم شب خوبی برات باشه و شکر خدا تو حسابی ذوق کردی و خوشحال شدی.دو روزه راه براه میای ومیری ازم تشکر میکنی.خوشحالم که هنوز بپر بپر های کودکانه ات را داری واین خوشحالی رو به زبون میاری..عاشقتم مامانم...بازم گفتم مامانم..بهت میگم تو مامانمی ، میگی مامان تومامان منی چرا  به من میگی مامان،حداقل بگوبابا...اما من بازم میگم مامانیم،چون واقعا داری برام مهربونی و فداکاری مامان رو میکنی،جای خالی اونو برام پر میکنی،،وقتی من اجبارا از اداره مستقیم میرم دانشگاه،تو آیهانو از سرویس مهد میگیری،کاراشو میکنی،دستشویی میبریش،مراقبش هستی اینه که بهت میگم امیدم مامانم..

عشقم امیدم،مراقب خودت و مهربونیت باش ،میبوسمت و به خدای امین امانتت میکنم

ای وای قربونت برم آیهانم از تو نگفتم،جونم برات بگه این روزای پاییزی که برگا از درختا میریزن، روزی یه دونه برام میاریو میزاری پشت گوشم حسابی ذوق میکنی وقتیم خونه نیستم یه جایی نگه میداری و تا میرسم خونه بدو بدو برام میاریش،چقد خوبه که مامان شما مهربونا هستم..عاشقتونم نازنینانم😘

 

عکسها توگوشی بعدا آپ میکنم😉

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (1)

عمه فروغعمه فروغ
7 آذر 98 23:55
خدا گل پسرای ماهتون رو نگه داره براتون
مامانی نازگلا
پاسخ
فدات عزیزمهربون خدا حافظ نور چشمان  شما باشه