سینه خیز شدن آیهان
عشق یعنی سر بوسیدن لعل و لب تو بین خورشید و گل و آینه دعوا بشود
عشق یعنی تو بخندی و از آن لبخندت غصه از حسرت لبخند تو رسوا بشود...
گل پسرای نازنینم سلاااااااام ،هر وقتتون بخیر و شادی عزیزان دلم ،قربون دو جفت چشای خوشگل سیاهتون بشششششم ممممممنچه حس خوبیه که آدم بشینه برا بچش خاطره بنویسه،به حق علی مرتضی شمام قاطی همه بچه های دنیا سالم و سلامت و شاد بزرگ بشین الهههی
عرضم به خدمت که ماهان عزیز دلم مشغول درس و مدرسه است،هرزگاهیم میاد آیهانو محکم بوس که... نه ،،مااااااااچ یعنی ماچاااااا،از نوع محکم و آبداراش میکنه و بشگون و لپ کشی و فلان خلاصه جیغ و صداشو درمیاره و منو میزاره سر کار و آروم کردن بچه و .. منم که حسابی از خجالتش درمیام خخخخخخخ
آیهان عزیزمم صبحها میره مهد ،ظهر برگشتنی یه نمه با من قهره تا برسیم خونه و قلقلکش بدم و بخندونمش آقا افتخار بده بچه سابقمون بشه...
نازگلم حدود دو روزه سینه خیز میره(اولین تاریخ سینه خیز شدن آیهانم 21 آذر بود،الهی فداش بشم)،همه جا رو میریزه به هم و منم همش دنبالش بدو بدو که مبادا برا خودش لطمه وارد کنهالبته برا من بد نشده هاااا،دور از چشمتون حسابی چاق و چله شدم(پیشی بیاد منو بخوله) باید یه ذره به خودم حرکت بدم این چربیا رو آب کنم ،بشم همنی که بودم
پیش همه دوستای مهربونم سر فرصت میام ،ممنون مهربونا که فراموشمون نکردین،عشششششغین