اولین مرواریدو سرپا شدن آیهانم
الهی غصه تو قلبت بمیره.. تنت سالم دلت هرگز نگیره
الهی درد و غم از تو جدا شه الهی صاحب قلبت خدا شه
سلااااااام به فرشته های کوچولوم،الهی مامان دورتون بگرده قناریای من
پنج شنبه 11 آذر طبق معمول پنج شنبه های گذشته بابایی ماهان رو به استخر برد و من و آیهانو خونه سیما جون ،ساعت 11 من و دایی ابولفظل رفتیم ماهانو از استخر بیاریم اومدم دیدم همه موهای سیما سیخ سیخی شده و خودشم انگار از کت و کول افتاده بس که جوجه کوچولوم اذیتش کرده بودسیما تا منو دید گفت خدا خیرت بده آجی این تو این بچت چقد بیقراره این بچه،اینو چجوری تو مهد حریف میشن همه موهامو کند داد به باد صبا که این بچهگفتم نه والا شلوغ و شیطون هست دیگه نه تو این حد حتما یه کاریش کردین دیگهتا عصر حسابی بیقرار و ناراحت بودی منم همش دل پیچه و عصبی که چرا اینجوری شدیعصری اومدم لباساتو کندم همه جاتو بررسی کردم ببینم از چی ناراحتی،گوشاتو چک کردم،دستمو کشیدم لثت دیدم ای جااااااان دلم زودی گازم گرفتی یه دونه دندون ناز جوونه زده بود چقدم تیز ..فدات بشم که زبونتو بهش میمالیدی،زبونت زخمی شده بودآجیای منم که مهربووون ناااااااز،زودی برات ااش دندونی درست کردن که راحتر دندونتو دربیاریقربونت بشمفرداشم که جمعه بود اولین بار از مبل یا پشتی میگرفتی و بلند میشدی جالب اینکه من فک میکردم چقد تنبلی که تو ده ماهگیت نه سینه خیز شدی ،نه دندون درآوردی نه حرف میزنیقربووووووووون تو بشم که همه کاراتو تو ده ماهگی انجام دادی ..تک و توک..می می و ماما هم میگی که البته فعلا زیاد واضح نیست
آش دندونی عشقققققققققم
قربون همه اولین بارات عزیز دلللللللللللم