نی نی خوش قدم من
سیب نازی هستی آویزان
از شاخهای در آسمان
باور کن
عابد نیستم
عاشقی ناگزیرم
که چنین دستهایم را
به چیدن تو
بلند کردهام...
سلااااااااااااااااام سلاااااااااااام دوستای خوب و با حالم و دو تا جوجه ناناش خودمماهانی و اونیکی جوجه که هنوز تو کف دخمل یا پسمل بودنش موندیماما دعا دعا میکنیم یه جوجه پر طلایی ناناش دخمل باشه که به قول ماهان جون تو عروسی داداشش هی برقصه خب دیگه بلاخره مام نازمونو کم کردیم و دلمونو بزرگ برا اومدن یه نازدونه دیگه الهی که قربونش بشم از همین الان اینجوری اذیتم میکنه فسقلی
راستش بعد اون روزی که برام صد در صد شد موضوع حاملگیم یه چند روزی از شوشو و ماهان پنهان کردم که اول با خودم کنار بیام ،تو اداره که اونروز ماهانم باهام بود داشتم در مورد((سقط))الان خدا بدور کنه،نعوذوبالله صحبت میکردم گویا ماهان متوجه قضیه شده بوده همون روز بدو بدو میخواست بره به باباش بگه،با هزار بدبختی و رشوه سرگرمش کردم و میشه کگفت یه دو روزیم من و ماهان خبر دار بودیم و اون طفلکم انصافا خوب رازداری کردبلاخره روز سوم چهارم که من حالم بد بود و شوشو اصرار داشت من شام بخورم و نمیتونستم ماهان لو داد و گفت بابایی مامانی نی نی داره میخواد آمپول بزنه بچمونو بکشه من نگران حال بچمونم تو رو خدا نذار مامان بچمونو بکشه هیچی دیگه شوشو وقتی فهمید گل از گلش شکفت ولی برا دلداری و حال من گفت هر جور مایلم و هر جا بخوام میاد که رضایت بده ...حالا مگه ماهان ول کن بود،طفلی بچم راه براه میومد دست و بالمو شکمو میبوسید،هر چی باهاش صحبت کردم که الان شرایطمون جور نیست،اگه الان نی نی بیاد محبتی که به ماهان داریم با نی نی نصف میشه ،اتاقش،اسباب بازیاش،خلاصه تو کتش نرفت که نرفت حتی طفلک بچم چقد گریه کرد که من دیگه منبعد هیچی نمیخوام همش برا نی نی باشه فقط نی نی دنیا بیادخدایی از ته قلبم خودمم راضی به اون کار نبودم ،فقط شرایط الانمون یه مقدار خوب نیست که اونم ایشالله به خوش قدمی و پا قدم خوب نی نی مشکلاتمون حل میشنراستی خدا رو شکر خونه معامله کردیم،با اون شیادام که دعوامون شده بود کلا مشکل حل شد کلیم عذر خواهی اینا کردن،قربون پاقدم بچم بشششششششششم منننننننننننن
دیروز رفتم سونو وای خدای من نی نی نازنین اندازه یه بند انگشت تکون تکون میخورد،کی بشه بیاد تو بغلم