تولدت مبارک عسلمممممممممممم
امروز با شکوهترین روز هست روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد
و من میترسم به تو تبریکی بگم که شایسته تو نباشه
به زمین خوش اومدی فرشته ی مهر و زیبایی
تولدت مبارک عزیز دلـــــــــــــــــــــــــم،هر آنقدر که شایسته است دوستت داریم......
امسال بر خلاف هفت سال گذشته که سه تا سه تا برا ناز گلم تولد میگرفتیم یه تولد کوچولوی جمع و جور داشتیم،علتشم خواب بابایی و من و تفسیرش بود..،چند هفته پیش بابایی تو خواب دیده بود چند سال از این سالها گذشته و اون پیر شده و رو ویلچره وگویا (چه خوابیم واسه من دیده اییییییششششششش)) منم به ملکوت اعلی پیوندیدمبابایی میگفت تو خواب دیده تو یه جوون خوشتیپ خوش قد و قامت با ریش پرفسوری شده بودی که بابایی رو گذاشته بودی تو خونه سالمندانچن روزی حال بابایی گرفته و دمغ بود ،همش تو این فکر بود که خوابی که دیده چقد میتونه حقیقت داشته باشه،،و تو همچین اولادی میشی یا نه؟؟من کلی بابایی رو دلداری دادم که بچه ای که با تربیت و زیر نظر تو بزرگ شه اصلا همچین اولادی نمیشه ،فکرم چن روزی مشغول بود ،همش با تو در این رابطه صحبت میکردم ،((بهت گفتم اگه قراره بزرگ شدنی ما رو ببری بزاری خونه سالمندان از الان بگو ،ما هم الان ببریم بزاریمت پرورشگاه که بعدا نچزیم))دو شب بعدشم من تو خواب دیدم که رو ویلچرم و گویا خرابکار که پلیس دنبالم بود و من اونقد با دست چرخهای ویلچر رو حرکت داده بودم که از دست پلیس فرار کنم داشتم از خستگی میمردم که دیدم اومدی کمکم و کولم گرفتی و بردی یه جای امن ... ای قربونت بشم عزیزم وقتی داشتم در مورد خواب بابایی و خودم باهات صحبت میکردم چقد خوب آروممون کردی و گفتی قول میدم بچه بدی براتون نباشم و وقتی بزرگ شدم به جبران اینکه همیشه برام بهترین چیزها رو میخرین و بهترین مهد و مدرسه گذاشتینم،بهترین چیزها رو براتون بخرم و سفر کربلا و خرید ببرمتون،بعدم برگشتی به من میگی مامان میدونم تو هیچ وقت از خرید سیر نمیشی میبرم تا دلت میخواد برا خودت خرید کنیبحثمون به پرورشگاه و خونه سالمندان کشیده شد و قتی معنی این دو تا رو فهمیدی خیلی ناراحت شدی از دست بعضی پدر و مادر و بعضی اولاد نامهربونهمش ناراحت بودی و میخواستی برا تولدت بریم پرورشگاه و با اون بچه های معصوم تولدت و جشنتو شریک بشی،اما من به هر دری زدم نتونستم موافقت مسولین پرورشگاه رو بگیرم چون میگفتن اینجوری بچه ها هوایی میشن و در مورد تولدشون دائم سوال میکنن ..خلاصه چون تو دلم افتاده بود امسال جشن تولدتو با یاین بچه ها شریک بشی،برات جشن مفصل نگرفتیم و به جاش یه کار خوب کردیم و در عوض برا تو یه جشن خودمونی و کوچولو گرفتیم البته من و بابایی حسابی برات کادو گرفته بودیم .کادو هاتم یه پلیور یه شلوار کتان ،دوتا شلوار راحتی،کلاه، و تفنگ بادی بود هزار مبارکت باشن عشقم
بزرگترین روانشناسان دنیایند
دو چشمت !!
این قدر که
امیدوارم می کنند
به زندگی
اولین دندون عشق مامان ، دو شب قبل تولدت افتاد،خیلی هیجان و البته استرس داشتی که دندونت لق شده بود و میترسیدی چیزی بخوری دندونت دردش بگیره یا خون بیاد ،من و بابایی سیب دادیم دستت تا گاز بزنی بلکم دندونت بیفته،اما عمرا اگه بزاری یه ذره سیب به دندون لقی بخوره،بعد از هوش تیزم استفاده کردم و یکی از کادوهایی که برا تولدت آماده کرده بودم رو پیش پیش رونمایی کردم و گفتم اگه تا وقت خواب دندونت افتاد این تفنگ بادی برا تو اگه نه میدمش به اردلانتو هم که تو سخاوت به خودم رفتی قربونت برم زودی دندون لقه رو زدی و به کمک بابایی درش آوردی ،من و بابایی بیشتر از تو جوجم ذوق زده بودیم و همش قربون صدقت میرفتیم
قربون این دندون کوشولوت بشم جوجه خوشگللللللللللللللللللللللم
اینم جایزه افتادن دندون،
میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن
به رنجهای زندگی هم دل بست
و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست.
میلادتو معراج دستهای من است
وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم
قربون دل نازت بشم عزیزم،خیلی جدی از هفته پیش پا بپای من و بابایی نماز رو شروع کردی و میگی دیگه بزرگ شدم و باید با خدا بیشتر صحبت کنم و به شکر بزرگ کردنم نماز بخونم..این بچه بزرگ بشه ما رو نمیزاره سالمندان ..میـــــــــــــــــزاره؟!!!!!!!!!
هیـــــــــــچ مادری
تمـــــــــــام نمی شود
وقتی …
امتداد نگاه کودکش
تنــــــــــــــــــها
به او ختم می شود...