ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

ماجرای عروسی صبا

1393/7/26 12:36
781 بازدید
اشتراک گذاری

در سایــــــه مــــهربانــی تــــو بر پا شـده جــوانی من

باشد به فدای یک نگاهت عمر وهمه جان وجوانی من

سلام سلام مهربونااااااااا،دوست جونیابوسماهان خوشگل مامانمحبتبوس

سارا جونم،مامان بردیای  خوشگلم،و همه دوستان ناز نازی همه کامنتای پر مهرتون رسیده حدود 40 تا کامنت تائید نشده دارم، حتما حتما کامنتها رو با حوصله بیشتر میخونم و دوست دارم به تک تکشون جوابم بدم((کلا بچه مثبت وبمخندونک)) پست که گذاشتم همه رو ج میدممحبت

ما سه روزی نبودیم  با اجازه بزرگترها رفته بودیم عروسی صبا (دختر عموی ماهان) تو مراغه ،،رفت و اومدمون کلی خاطره با ماهان جون داشتیم،اکتفا میکنم به گیر دادن ماهان جون به کلمه(( آیا من وکیلم)) جناب عابد خان که یعنی چی؟؟چرا؟؟چگونه؟؟و هزاران سوال دیگه که من و بابایی و عمه جونیا از کت و کول افتادیم که معنیشو بهش بفهمونیم و آخر سرم موفق نشدیم خندونکخجالتچون از هر جوابی هزارتا سوال دیگه در میاورد و میپرسیدتعجباین بچه  سوالایی میکنه  واااااااا.. اح اح اح اححححححححبی حوصله

عشقولانه ماهان:

 من یه درصدم گردن نمیگیرم ،،..ماهان یه ذرم به من نرفتهگیجشیطاناونجا که بودیم گیر سه پیچ داده بود به حنانه ((نوه عمو ناصر))که بیا و ببین ،همچین عشقولانه نیگاش میکرد،صداش میکرد یه کارایی میکرد ...میرفت براش گل میچید،راه براه ازش آب و دون میخواستخندهخندهیعنی کل فامیل توجهشون به رفتار این دوتا بود..خاک به گورم با پسر بزرگ کردنم،ازشم میپرسیدن مامان و بابا رو بیشتر دوس داری یا حنانه رو؟؟میگفت حنا جونوعصبانیکچل....ایییییییییییششششششششش بعضیا یاد بگیرنقهر

عکس از حنانه جون،خدا برا پدرو مادرش و صد البته ماهان جونم ببخشدشخندونک

تذکر نوشت::دلخور

عاغا جونی منبعد من اومدم پست عشقولی مشقولی گذاشتم یکی بیاد منو از پریز بکشتم،یه دازالاخ مازالاخیم بزنه تو فرق سرم که اینقد جو گیر نشم خودم خودمو چشم بزنم،،تو پست پایین یه ذره از شوشو تعریفیدیم شورش در اومدتعجب...یعنی چی عاخه من اینقد زود چشم میخوورمممممممغمگینشاکی...چرااااااااااا؟؟؟برای اینکه....

روز تالار،آماده شدیم بریم آرایشگاه و بعد تالار ،شبش خونه پسر عمه سعید بودیم،اونام طبقه هفتم،آسانسورم نداشتن...من و شوشوییم از روز قبل یه نمه دلخوری داشتیم بابت پنج شنبه موندن که من میگفتم نمونیم کلاس دارم،شوشویی میگفت بمونیم همه دور همیمشاکیخلاصه شوشو جلو جلو رفت و نشست تو ماشین،منم نق نق زنان با کلی وسایل هفت طبقه رو اومدم پایین  ، کاپوتو زدم بالا لباس مباسامو گذاشتم صندوق عقب،در عقبم باز کردم ماهان نشست رو صندلی عقب درو  که بستم،،شوشو زد رو گاز و ده برو که رفت....تعجبتعجباععععععععععععع خداای منننننن چراااااااااا؟؟؟؟کچلخشکم زده بود یه دو سه دیقه ای ایستادم تا بلکم واسته..دیدم انگار نه انگار،،شروع به دویدن کردمشیطان،حالا ندو کی بدو...هیچی دیگه به گرد پاشم نرسیدم گریهخندهگریهخندهواستادم وسط مجتمع گیج و ویج به تاخت رفتنشونو تماشا کردم ... طفلی بچم چه مظلومانه داشت با دستش صدام میکرد که یعنی من میتونم و بدوامو این حرفها..متفکرسبز

این قضیه از نگاه ماهان ::

گریهگریهگریهگریهبابا مامانی قهر بودن،بابام منتشو نکشید،مامانمم من و بابایی رو تنها گذاشت و رفت،،،حالا من موندم بی مامان،حتما باید برم دنبال عشق حناییراضی

از نگاه من :

به خداوندی خدا، منوچهر مگه پات به تبریز نرســـــــــــــــــــــــــهعصبانیعصبانییعنی تا این حد جو گیر شدی دیگه هااااااااااان؟؟؟؟ دختر بابام نیستم اگه حسابتو نرسم ،..حالا بچرخ تا بچرخیم...دعا کن نبینمت که خونت به چنگ و دندون و ناخنم حلال شد الان با این کارتعصبانیعصبانیکچل

از دید شوشو جونی:

غمناکغمناکغمناکخدایا یعنی من چیکار کردم که این دختره حتی حاضر نشد رو صندلی جلو بشینه هاااااان؟؟منم اصلا برنمیگردم عقبو ببینم که چشم تو چشم بشیم و منتشو بکشم ولش کن،یه جایی نیگه میدارم خودش میاد میشینه صندلی جلوعینکچشمک

...من که هاج و واج تو  محوطه مجتمع مونده بودم تا سر خیابون اومدم و خیال داشتم یه دربستی بگیرم بیام تبریز بشینم چاقومو  تیز کنم، آماده جنگ با شوشو بشم خندونککه یهو دیدم طفلی منوچهر از کجا داره با دنده عقب به طرفم میاد اصلا تحویلش نگرفتم همچنان داشتم تاکسی صدا میکردم که اومد جلو پام ترمز زد و خیلی مظلومانه به روح خدابیامرز مادرش و داداشش قسم خورد که اصلا متوجه نشده بوده که من سوار نشدم و به خیالش رو صندلی عقب پیش ماهان نشستم((بین خودمون باشه عاخه من با شوشو قهر میکنم رو صندلی جلو نمیشینمخندونکشیطان))حالا از این اصرار از من انکار ..دیگه صدامونم یه نمه بلند شده بود یه چن نفریم اومده بودن هواخواهی من که اگه منوچهری غریبست با ضرب شصت ردش کنن،((خدا جوونای با غیرت هر زمونه از مرز و بوممونو ازمون نگیره،آرنولدین ایناخندونک))خلاصه با وساطط یه تاکسی سوار شدم ..شوشویی اونقد قسم خورد که اصلا نفهمیده من جا موندم،میگفت به خیال خودم تو عقب نشستی منم دلخور شدم زدم رو گاز تو راه ماهان گفت بابا نیگه دار مامان بیاد جلو،منم فک کردم خودت میخوای بیای جلو بشینی نیگه داشتم هر چی صبر کردم دیدم نمیای برگشتم بهت بگم ناز نکن بیا جلو دیدم نیستیخندهقه قههقه قههقه قهه..قربونش بشم ماهانم همچین بهم چسبیده بود و قسم میخورد که بابا هواسش نبود که من سوار نشدمبغل

خخخخخخخخخخخ منم به آسونی نبخشیدمااااااااااا...کلی شوشویی رو تیغ زدم،،نیش زدم بعد باهاش آشتی کردم..الان در صحت کامل در کنار  کانون گرم  خانواده به سر میبرمخندونکزبان

دیروز جمعه رو هم با هم رفتیم کوه عون ابن علی،انصافا شهرداری سنگ تموم گذاشته کلی  اطراف درختکاری و گل کاری و خوشگل شده بود..

جو قر دادنا و قهر و آشتیا بد گرفته بودتم،عکس از عروسی ندارمخجالتیه چند تا عکس از دیروزمون،

خیلی تو زحمت افتادم دو تا  عکس بیشتر نتونستم بزارم، چراشوووو؟؟بازم نمیدونم چرا؟؟!!ایشالله بعدا عکسها رو تکمیل میکنمچشمکمحبت

چیزی در کلامم نیست جز دوستت دارم هایی که واژه نیستند
مثل دم در پی بازدم حیاتم را رقم می زنند....دوستت دااارم

بوس

پسندها (7)

نظرات (64)

مامان هانا و آریا
26 مهر 93 16:22
خداااای من تا حالا با خوندن پستا اینطوری با صدای بلند نخندیده بودم آیسان جون چه لجبازی خواهر
مامانی نازگلا
پاسخ
اععععععععععع نامرد به جا موندن من از ماشین خندیدی اونم با قهقهه عایاااااااااااا؟؟من وکیلم بیام سرتو ببرم؟؟!!
مامان هانا و آریا
26 مهر 93 16:24
طفلی همسرت،آخرشم با وساطت دیگران سوار شدی تصور اون لحظه که میدوییدی دنبال ماشین خیلییییییی باحاله
مامانی نازگلا
پاسخ
آله دیگه نازم زیاااااااده آره خدایی خودمم همین حسو داشتم نمیدونستم بخندم نمیدونستم شاکی باشم،نمیدونستم تعجب مرگ بشم
مامان هانا و آریا
26 مهر 93 16:25
ماهان جون و عشقههههه چه عکسی خالههه البته با اجازه حنانه جون
مامانی نازگلا
پاسخ
قلبوووووووووون رفیق با حالم اجازشو خوب اومدی
مامان هانا و آریا
26 مهر 93 16:26
آیسان جون بعد از هر پست عشقولانه یه کیلو اسپند دود کن بلکم چشم نخوری دوستممم
مامانی نازگلا
پاسخ
بدبختی یکی دو تا نیست که.. الان سه ماهه اسپندمون تموم شده من هی میگم اسپند بگیریم ،یادمون میره
مامان بردیا اریایی
26 مهر 93 18:11
سلام هی میگم از خودتون تعریف نکن گوش نمیکنی بفرما چشم خوردی خواهرررررررررررر
مامانی نازگلا
پاسخ
سلاااااااااام عجیجممممممم خخخخخخخخخخخ دفعه آخرم میشه
مامان بردیا اریایی
26 مهر 93 18:12
میگم این حنانه رو بگیر واسه ماهان از الان نشون کن تا بزرگ شن ایا من وکیلم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامانی نازگلا
پاسخ
وکالتت تو حلقم حاجی ننه..این دو تا شیطونم همینو میخوان خب
مامان بردیا اریایی
26 مهر 93 18:13
حالا چرا قهر میکنی میری صندلی عقب میشینی
مامانی نازگلا
پاسخ
عاخه اینجوری منت کشی اینا که میکنه دیگه نمیبینه چجوری قند تو دلم آب میشه،نیشم وا میشه، به قول ما آذریا ارییم ازیلیر
مامان بردیا اریایی
26 مهر 93 18:13
ماهان جون خیلی ناز شده تو این عکس هاش عروسی صبا خانم هم مبارک باشه
مامانی نازگلا
پاسخ
میسی گلم شما لطف دارین
مامان بردیا اریایی
26 مهر 93 18:14
لطفأ زود بیا و این پیام هامونو جواب بده خانم مثبت وبلاگ
مامانی نازگلا
پاسخ
خب الان اومدم
مامان بردیا اریایی
26 مهر 93 18:15
حنانه هم خوشگله ها ولی ماهان قشنگ تره سرت کلاه نره تو عروس گرفن خوب دقت کن
مامانی نازگلا
پاسخ
معلومه که ماهان قشنگ تره چون پسل مسل منـــــــــــــــه..هاااااااان عروس،مادر شوهر،،گیس و گیس کشی..؟؟؟اوووووووووووفففففف
مامان بردیا اریایی
26 مهر 93 18:16
خدا رو شکر که الان با هم خوبین ایشالله همیشه با هم خوش باشین دوست عزیزم
مامانی نازگلا
پاسخ
فداااااااااااایی داری عزیزم..ممنوووووووووون
مامان ریحانه
27 مهر 93 10:07
وای آیسان بمیری دختر ترکیدم از خنده..شوشو قالت گذاشته بود شاید بره دنبال خانومای جنتل من تر هااااااااااااان؟؟؟
مامانی نازگلا
پاسخ
اعععععععععععععع خدا مرگم بده یعنی ممکنه ه ه ه ؟؟؟؟!!!!!!
مامان ریحانه
27 مهر 93 10:08
خخخخخخخخخخخخخ خدایی خندم بند نمیاد اشک شوقه که همچنان از جفت چشای خوشگلم جاریه
مامانی نازگلا
پاسخ
کوووووووووووووووفت..خندم داره خب..الان میرم حساب شوشو رو میرسم دلم خنک شهدستم که به شماها نمی رسه خخخخخخخخخخخ
مامان ریحانه
27 مهر 93 10:09
قربونت بشم ماهان خوشگلم که از این بابا مامان برات آبی گرم نشده خودت افتادی دنبال سرنوشت و زن و زندگی
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه خاله جونی..کلا من بچه مستقلیم
مامان ریحانه
27 مهر 93 10:10
آیسان دارم تصور میکنم که چجوری دلت میخواست یکی دوتا از اون آرنولدا بگیرن شوشویی رو بزنن دلت خنک شه
مامانی نازگلا
پاسخ
آآآآآآآآآآآآی گفتیااااااااااااااا
مامان ریحانه
27 مهر 93 10:11
طفلی شویت الان برگشته دیده صندلی عقب نیستی چه حالی شده..اژدهاییاااااااااااا
مامانی نازگلا
پاسخ
خدایی از ترسش رنگ به رخسارش نبود،معلومه که سر زندگی و شو شو جونمان اژدهام
مامان ریحانه
27 مهر 93 10:12
اون سه بعد نگاهتون به قضیه چه با حال بود هر کی با افکار خودشولی کلشون یه جا تو حلقم با هنرمایی خودت
مامانی نازگلا
پاسخ
میگما رفیق تو اون نگاه سه بعدی چاقو و چنگ و دندونم بودااااااابرا تیزیشون و حلقت و اینا گفتم
مامان ریحانه
27 مهر 93 10:13
نیدونم چرا راه براه یادم میافته بعضیا جا مونده بودن بعد دنبال تیز کردن چاقو و ناخن و دندونشونم بودن
مامان ریحانه
27 مهر 93 10:14
حالا اون کوه پیماییتون برا آشتی کنونتون بود عایاااااااااااااااااا؟؟؟
مامانی نازگلا
پاسخ
آله دیگهههههههههه
مامان ریحانه
27 مهر 93 10:18
خوشحالم که زود آشتی کردین و الان تو کانون گرم خانواده ای از کجا باید میومدیم شیرخوارگاههای مراغه پیدات میکردیم
مامانی نازگلا
پاسخ
بدجنسسسسسسس زهلم گدمییییییییششششششششش..اییییییییییییییشش
سارا مامان اهورا
27 مهر 93 10:38
وای آیسان چه زود چشم خوردی؟؟
مامانی نازگلا
پاسخ
آره والاه ما خونوادگی کلا زود چشم میخوریم
مامان اهورا
27 مهر 93 10:40
ایشالا همیشه به عروسی عزیزم
مامانی نازگلا
پاسخ
ایشالله عروسی اهورا جونم،ماهان جونم،یه داداش ترشیدم دارم عروسی اون
مریم مامان دونه برفی
27 مهر 93 11:56
خدا خفت نکنه آیسان بیچاره شوشو چی میکشه از دستت. ماجرایی داری واسه خودتااااا می گم از داستان زندگی روزانه ات یه فیلم طنز بساز تو میتونی.. قش کردم از خنده
مامانی نازگلا
پاسخ
خخخخخخخخخخ ههههههههه بیچاره شوشویی روزی ده دفعه دستاشو سر نماز بلند میکنه خدا رو شکر میکنه بابت نعمتی مث مننیدونم شایدم نعل و نفرینم میکنه،عاخه یه جاهاشم زیر لبی و تو دلش میگه،به نظرت دعا میکنه خدا بکشتم عایااااااااا؟؟
مریم مامان دونه برفی
27 مهر 93 12:00
الهی انقدر دلم میسوزه وقتی مردها بخاطر کار ی که نکردن قسم میخورن بیچاره این جماعت مردان مظلوم ولی شوشوی من تا من در کنارش نشینم حرکت نمیکنه این هم مرده شما دارین ؟؟ ایش ایش ایش (ای وای برم یه خورده اسپند بریزم چشم نخورم....)
مامانی نازگلا
پاسخ
اعععععععععع مریمی یه ضرر به خودم میزنم یه دربست میگیرم میام خفت میکنماااااااااااااا...به من پز میدی صب کن الان چشت میکنم امشب یه جنگ حسابی با شوی گرامت داری خخخخخخخخخ
مریم مامان دونه برفی
27 مهر 93 12:01
بگذریم عروسی خوش گذشت ؟ ای کاش من یه دختر داشتم .... باور کن داماد ذلیل میشدم اگه دخترم میشد زن ماهان جون
مامانی نازگلا
پاسخ
فدات شم آره خوش گذشت ولی یه ذره قر تو کمرم مونده ای قربووووووووووووووووونت بشمممممممممم مریم جونی،شما لطف داری عزیز دلمممممممممم،پ یه دخمل بیار ما صبر میکنیم بزرگ شه
مریم مامان دونه برفی
27 مهر 93 12:02
قربون ژست گرفتنت عزیزم از الان بگم دورو بر حنانه و امثالهم رو خط قرمز بکشیا داماد دختر آینده خودمی .. شیر فهم
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه مادر زن نازنیییییین میگما مادر خانومی جونی مراااااااااااااااامت تو قللللللبم
مامان بردیا اریایی
27 مهر 93 17:21
اخیییییییییییییییییییی اومدم دیدم پایم هام تایید شده شاد شدم دیگه نزدیک بود شوهرمون بندازه خونه بابامون انقدر موهامونو کشیدیم
مامانی نازگلا
پاسخ
گفتم که نکش این گیس خوشگلاتو کچل میشی،پسر مردم پس ننه بابات میدهشرمنده بابت تاخیر..بیا بغلم ده تا میبوسمتاین نه تا بوس یکیم نیت کردم دیدنی بماچمت
مامان ناهید
27 مهر 93 23:24
سلاااااااااااااااااااااام خوبید؟؟؟؟؟؟؟؟؟فدات یشم چه پستی عزیزم الان حالم خوب نیست بعدآ دوباره میام
مامانی نازگلا
پاسخ
سلااااااام ناهید جون جوونمممممممممممم..قربونت بشم باز چی شده؟؟نکنه بچه ها مریض شدن هاااان؟؟الان میام پیشت
مامان گل پسر
28 مهر 93 8:23
ديگه من گفتم قدر زندگيتو بدون نگفتم كه كاري كن چشم بخوري . خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
مامانی نازگلا
پاسخ
خب نگاری چیکار کنم من حد وسط ندارم یا زنگی زنگی یا رومی رومی،یا عشقمون شعله میکشه یا جنگمونخلاصه این شعله هه همیشه هست
مامان گل پسر
28 مهر 93 8:24
اي تصور ميكنم چطوري هاج و واج داشتي تخته گاز رفتن آقاي همسري رو نيگا ميكردي نميتونم جلوي خنده ام رو بگيرم . هههههههههههههههههههههههههخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
مامانی نازگلا
پاسخ
الان میام خندتو قفل حلقومت میکنممممممممممممم نامرد به جای دلداریته این قهقهه ها دیگه نه ه ه ؟؟؟!!
مامان امیرعلی
28 مهر 93 8:25
ای عزیزم چه حالی داشتی وقتی اونا گازشو گرفتن و رفتن ولی از خواهش و قسم خوردنهای شوهرت معلومه واقعا همونی که تو پست قبلی ازش اونهم تعریف کردی انشالله همیشه کنار هم شاد باشین
مامانی نازگلا
پاسخ
خودمم میدونستم که اصلا متوجه غیبت من نشده ولی کلا الون لحظه دوست داشتم دعوا کنیم ممنون عزیز دلم،فداااااااااات
مامان امیرعلی
28 مهر 93 8:25
ماهان خیلی به حنانه سره گلم ، کلاه سرت نره
مامانی نازگلا
پاسخ
ای قربووووووووووووووون یوووووووووو عزیزم چقد دلم آروم شد
مامان گل پسر
28 مهر 93 8:26
ماهان جون اين مامان و بابا باهم آشتي ميكنن و ميرن جيك جيك تو تنها ميموني . همون بهتر كه حنا جونو بچسبي اونم دودستي و ولش نكني .
مامانی نازگلا
پاسخ
گرفتم خاله گرفتمممممممممممم هم تو قلبمه هم تو فکرم کلا خورد و خوراکم شده عشق حناااا
بابا و مامان
28 مهر 93 14:21
سلام عزیزم ببخشید الان یکم کار دارم سر فرصت میام پست قشنگتون و می خونم و اما در مورد سوالی که کردید تو قسمت ارسال مطلب مثلا یه مطلبی را نوشتی و می خواهی خواننده ها تو یه صفحه دیگه اون و ببینند برو ادرس اون صفحه را که می خواهی بخونند را کپی کن بعد بیا تو ارسال مطلب بنویس اینجا کلیک کنید بعد (اینجا کلیک کنید )را کلیک کن ابی بشه بعد برو رو اون دوتا زنجیره حلا ادرسی که کپی کردی را بذار اینجا بعد پذیرش حالا که بر گردی دیگه میشه به ادرسی که دادی همه برند اگه بد توضیح دادم بگو بازم برات بنویسم
مامانی نازگلا
پاسخ
سلااااااااام رفیق،دستت درد نکنه، فدات نه کامل بود هر وقت خواستم کار کنم،بلد نشدم باز میام سراغت،کلا از رو نروهام من
مامان
29 مهر 93 2:12
ای جوووونم.آیسانی فدات شم مننننننن یه تنه.تهنای تهنا.بس که ماهی.بووووس
مامانی نازگلا
پاسخ
قربووووووووووووونت برررررررررررررم عزیزززززززم خودت گلی ،ناااااازی،عشقــــــــــــی،آخرشییییییییییییی
مامان
29 مهر 93 2:20
کاملا درکت میکنم.چون این موضوع برای منم پیش اومده.با این اوصاف که من باردار بودمو.یه پام توی ماشین بودو هنوز ننشسته بودم که شوهر گرام گاز داد که بره.منم یه جیغ بنفش زدم و شانس اوردم که ایستاد وگرنه هفت ماهه بارداری و پای شکسته چه خاکی تو سرم میریختم.اما پام بدجوری پیچ خورد و نمیتونستم درست حسابی راه برم.خلاصه که صحنه وحشتناکی بود.خدا نصیب نکنه.همسرمم همش گریه میکرد میگفت فکر کردم نشستی.منم میخواستم عقب بشینم اون بارفوری بردم بیمارستان بخاطر بچه که سونو کنن.اونجا دکتره ده بار پرسید راستشو بگو شوهرت میخواست بچه رو بکشه!ول کن هم نبود دیوانه...خلاصه که به خیر گذشت...
مامانی نازگلا
پاسخ
ای داد برررررر منننننننننن تو شرایطط سخت بوده خودمونیم این التماسهای بد خرابکاری شوشوها چقد میچسسسسبههههههههه آدم میخواد شوشو دائم اشتپ کنه
مامان
29 مهر 93 2:22
قربون ماهان جونم و عشق و عاشقیش. اوااااه پس قرارت با ثنا چی شد؟ اینا مردا از بچگی عادت دارن عاشق چند نفر بشن. ایششششششش.
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه عزیز دلممممممممممممممم ثنا،پرنیا،رزیتا جون و دخترش تو آینده،مریم جون و دختر آیندش،ستایش و....... خخخخخخخخخخخخ نامردی که شاخ و دم نداره که
مامان
29 مهر 93 2:23
همیشه به گردش عکسها عالی بودن.
مامانی نازگلا
پاسخ
فدااااااااااایی داررررررررری
مامان
29 مهر 93 2:24
نگارشت بیسته بیسته آیسان جونم.بووووس
مامانی نازگلا
پاسخ
شمااااااااا لطف دارین گلمممممممممممممم
مامان فاطمه
29 مهر 93 8:42
عزیزم همیشه به جشن و شادی،ایشالله عروسی ماهان خوشتیپمون
مامانی نازگلا
پاسخ
قربوووووووووونت....ایشالله عروسی دخمل پسملای همه وب
مامان فاطمه
29 مهر 93 8:43
چه شیطونین این پدر و پسررررررررررررر!!!!!!!!!!!!!!!یکی عاشق میشه،یکی جاش میزاره..نچ نچ نچ نچچچچچچچچچ طفلی آیسانم،بیا بغلممممممممممم
مامانی نازگلا
پاسخ
آجییییییییییییی...اومدم بگیرمممممممممم
مامان فاطمه
29 مهر 93 8:44
این نگاه از دید تک تکتون خیلی با حال بود،کلی خندیدم
مامانی نازگلا
پاسخ
نوش جوووووووونتتتتتتتتتتتتت
مامان فاطمه
29 مهر 93 8:45
ای جووووووون دلم چه عکس و ژست نازی از گل پسری،معلومه آیسان جونم یه گوشی خوب خریده ها نه؟؟البته اگه ندزدنش
مامانی نازگلا
پاسخ
نه خخخخخخخخخخخ گوشی سابقیونمه،یعنی سه تا گوشی قبلم که اونوقتها پسندش نمیکردم الان از رو ناچاری برش داشتمدیگه پول ندارم گوشی بگیرم،بین خودمون باشه این ماقبل آخریرم شکوندم
مامان فاطمه
29 مهر 93 8:46
آیسان مهربون فدای سخاوتت که شوشویی رو حسابی تیغ و نیش زدی تا ببخشیش
مامانی نازگلا
پاسخ
خب بخشش و سخاوت از ویژگیهای بارز منه
مامان یاسمن و محمد پارسا
29 مهر 93 9:20
وای دلم اشک چشمام در اومدالاهی تصور چهرتون تو اون لحظه
مامانی نازگلا
پاسخ
با این پست حسابی آبروی نداشته خودمو بردما نه؟؟
مامان یاسمن و محمد پارسا
29 مهر 93 9:22
الاهی فدای خودت و اون عروس قشنگت
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه خاله جون مهربون
مامان یاسمن و محمد پارسا
29 مهر 93 9:38
چه جای قشنگیه
مامانی نازگلا
پاسخ
آره طبیعت نازی داره به قول ماهان طبیعتش خوردنیه
مامان یاسمن و محمد پارسا
29 مهر 93 9:39
همیشه خوش باشید و سلامت
مامانی نازگلا
پاسخ
قلبوووووووووووووونت
مامان یاسمن و محمد پارسا
29 مهر 93 9:40
همیشه سلامت باشید و خرم و شاددر کنار هم دیگه
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون عزیزم،همچنین شما
مامان کارن( رزیتا )
29 مهر 93 11:33
سلام آیسی جووونم دوباره چش زدی خودتو نزدیک بود آرنوداینا کار بدن دستمون - خو حالا 5 شنبه رو می موندی چی میشد مگه ؟ حالا عروسی فامیل خودت بود که تا شنبه آینده هم می موندی ( فتنه انگیزی مستقیم ) دم آقا منوچهر گرم ناخواسته حالتو گرفته اساسی
مامانی نازگلا
پاسخ
سلاااااااااام رزیتا جونم خب من بچه محصل،بچم بچه محصل،کجا میموندم که آخرشم موندم و دو تا کلاسم پرررررررر خب معلومه که عروسی فامیل خودم بود درس چی بود حساب چی بود میموندم
مامان کارن(رزیتا)
29 مهر 93 11:41
قربون ماهانی خوش تیپ و خوش عکسم برم من
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه عزیز دلمممممممممم
مامان کارن(رزیتا)
29 مهر 93 11:46
چی شد چی شد نفهمیدم - کامنتا رو که میخوندم آتیشی شدم مریم خانووم مامان دونه برفی با کمال احترام بهتون می گم که خودتون و دخترتون پاتونو از زندگی دخترم کنار بکشین و گرنه بد میبینین هاااااااااااااااااا
مامانی نازگلا
پاسخ
خخخخخخخخخخخخخخخخ جه عصبااااااااانی...مامان مریم بیا جوابشو بده شیطونم خود اون کسیه که فک میکنه من الان دو بهم زنی کردم،من به این خوبی بعععععععلههههههههه
مریم مامان دونه برفی
1 آبان 93 8:53
اطلاع رسنانیت تو حلقم ، یونایتد پرس خب اگه تو یه مردی .... بیا دم درخونه تا جوابتو محترمانه تر بدم رزیتا خانم گلابتون
مامانی نازگلا
پاسخ
ععععععععععع فقط همییین،،،دعوا موا نبووددددددد!!! ما منتظر گیس کشی هستیم،،
مریم مامان دونه برفی
1 آبان 93 9:18
فکر کردی میتونی با این افکار پلید استراتژی ما رو تو نت ودر نزد مدیر محترم سایت خراب کنی؟؟؟؟؟؟؟ دعوا هم میمونه واسه بعد دختر دار شدنم فعلا رگ گردن یکی به نام امیرعلی باد کرده و داره میره تا بشه آتشفشان .
مامانی نازگلا
پاسخ
ای داد بر منننننننننننننن،،ننه تو یه پا باروتی برا خودت!!!عاغا من تسلیییییییییییییممممممم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
3 آبان 93 7:14
سلام عزیزم به به پس رفته بودید عروسی مبارک باشه صبا جون انشالله خوشبخت بشید و200 سال کنار هم زندگی خوبی داشته باشید انشالله روزیه ماهان جون کنه هرکی قسمت باشه چه حنانه چه هر دختر ناز دیگه ای
مامانی نازگلا
پاسخ
سلااااااااااام ..ممنون گلم ایشالله قسمت فاطمه جون و محمد رضای نازنینم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
3 آبان 93 7:15
ای گند بزنه به این وضعیت من تا میام با دوست جونیام دو کلام حرف بزنم هنوز ننشسته باید پاشم آیسان جون بازم منو ببخش دوباره میام
مامانی نازگلا
پاسخ
آخه قربونت برم هزار ماشالله دو تا دوتا بچه داشتن اونم به این شیطونی این کاراشم داره دیگه همش لذت بردن ازشون نیست که
مامان آیسو وآیسا
3 آبان 93 11:31
مامانی نازگلا
پاسخ
من که ازت قهلمممممممم!!تا حالا کجا بودی هان؟؟؟
مامان آروین(مهناز )
4 آبان 93 9:39
آیسان جونم حیف این شوهر نیست اینقدر اذیتش میکنی عایا؟ من جای شوشو بودم وانت میخریدم دیگه نتونی بری عقب بشینی
مامانی نازگلا
پاسخ
دمت گررم چقد خندیدم ،،بهش پیشنهاد میدم
مامان آروین(مهناز )
4 آبان 93 9:41
بخدا ماهان جونم حیفه یکدفعه نکنی این وصلت رو ...
مامانی نازگلا
پاسخ
هاااااااااااااا..نه خخخخخخخخخخخخخخ
مامان آروین(مهناز )
4 آبان 93 9:41
فداش بشم مننننننننننن چقدر آقا شده .... اسپند یادت نره هاااااااااااا
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه عزیز دلمممممممممم رو چشممممممممم
مامان آروین(مهناز )
4 آبان 93 9:43
خجالت نمیکشی جلوی بچه اینقدر قهر و آشتی میکنی ؟ ماهان جونم چی میکشه از دست شما ها ...
مامانی نازگلا
پاسخ
خب در آن لحظه نه خجالت نمیکشیدم چون حرصی بودم الان که تو گفتی و دقت کردم چرا خدایی خجالتم داشته و داره
مامان آروین(مهناز )
4 آبان 93 9:43
همیشه سفر عشقولانه و بی قهر داشته باشید عزیزم
مامانی نازگلا
پاسخ
فداااااات..ایشاللههههههههههه
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
5 آبان 93 2:37
آیسانی پست را تمام و کمال خوندم ولی خداییش چشمم داره میسوزه فقط بگم اینقدر از ماشین جاموندنت خندیدم که داشتم غش وضعف می کردم اولش نه آخرش که فهمیدم اصلآ منوچهر بیچاره نفهمیده شما تو ماشین نیستین تورو خدا دلگیر نشیا مسخره نمی کنم برام جذاب وشنیدنی بود الهی همیشه دلتون شاد باشه من عاشق این تیب زندگیام زنده باشین می بوسمتون
مامانی نازگلا
پاسخ
خودمونم بعد جا موندم از ماشین و یه دعوای حسابی چن روز همش میخندیدیم،شوشو همچین از هنرنماییش میگفت و بلند بلند میخندیدیم ممنون عزیز دلم،همچنین
مامان اعظم
12 آبان 93 10:57
مامانی نازگلا
پاسخ
تو که گلمیییییییییییییییییییی