اول گاری بعد ماهانی..
راهــ کـِـﮧ میـروے
عَقــَـب میـمــانَــم•••
نـَه بـَـرای اینـکـِـﮧ نـَخواهَـم با تــُـ[♥]ــو هـَـم قــَـدم باشَـم
میـخواهـم پا جاے پاهایـَـت بگــُـذارَـم
میـخواهـَـم مـُـراقبـَـت باشَم
میـخواهـَــم رد پایـَـت را هیچ خیابانـے در آغوش نکـِـشـَــد
تـــُـ[♥]ـو فــَـقـَـط بـَــراے مـَـنے•••
سلام سلام ماهان جوجوی خودم و رفقای بامرام و بیستممممممممممم
عنوان تیترمون برا اینه که اول میخوام خاطره دیروز عصر خودمو با همراه اول بگم بعد خاطره صبح تا ظهر ماهانی رو..این عنوانم قضیش اینه که یه روز که با ماهان جونی از وسط دو تا ماشین پارک شده رد میشدیم که فقط سایزهای 38 و پایینتر میتونستن ازش رد شندر حالی که ماهان رو به عقب روندم و خودمم به زحمت داشتم رد میشدم گفتم گل پسرم اول منه گاری بعد توی سوارییه چن بار دیگم موضوع این گاری و سواری تو جای جای زندگیمون پیش اومد..خلاصه دیروز برا جایزه ماهانی که پسر خوبی بود و تو ویزیت و معاینه دیروز قبل از دبستانش همکاری خوبی کرد براش یه بستنی و یه بیت مالت گرفتماومدم بیت مالتو باز کردم طبق معمول گفتم اول گاری و یه ذره خورده بودم دیدم ماهان همینقدری با تعجب داره نگام میکنهبعدم گفت گاری همشو که خوردی تموم شد برا ماهانیم نگه دار خب...!!!!
الان این شکل گاری نادمه
اینم ماهان که به مراد دل رسیده..
از دیروز تصمیم کبرایی گرفتم دیگه پیش این بچه به خودم برچسب نزنم..
...حالاااااا...دیروز عصر یه عالمه کار داشتم تند تند داشتم کارامو میکردم چون قرار بود ظهری یکی از دوستام که مریض بود باهاش برم پیش یه پزشک آشنا،هواسمم به گوشیم بود که کی رفیقم زنگ میزنه یا اس میده..خلاصه این تبلیغات همراه اول هر دو ثانیه منو میکشوند طرف گوشیمنم که لفظ قلممممممممممم..اصلا هم به سازنده،پردازنده،فرستنده فش خوارمادر و عمه نمیدادم..بس که با فرهنگمبا خودم گفتم طفلی بهم پناه آورده بشینم پای درد و دلش ببینم درد و مرضش بخوره به سر ایرانسل !!!دردش چیـــــــــــــــــــــــــه؟؟
همراه اول:برنده دیروز صدیقه از تهران...برنده پریروزسعید از ورامین..شما هم شرکت کنید شاید برنده خوش شانس امروز شما باشید..هر جواب 120 امتیاز
من::اععععععععععععع اینکه تیکه کلام خودمـــــــــــــــــه
همراه اول:...120 امتیاز....
سوال دوم:کدام سوال؟
1- مدرسه موشها((نوستالژیک))
2- نجات پیشو((جدید))
جواب من::زر اضافی نزن..نجات خودم از دست تبلیغات و مسابقه های بی هدیه ((تراژدیک))و دریافت تو ی خواب هدیه ((رویایی))..
همراه اول در کمال ناباوری،خوبه فش عمه نداد...
از دیروز تا الان دیگه یه دونم پیامک تبلیغاتی تا این ساعت دریافت نکردم...فک کنم ازم قطع امید کرد،طفلی.
.
.
حالا سواری..ههههههه نه خب..حالا ماهانی قربونش برم
دیروز برای سومین بار رفتیم دبستان ماهان جون ، سه تا پزشک زبده آورده بودن برا معاینه و بررسی سلامت قبل از دبستان بچه ها..خدایی حلالشون بشه اونهمه پول زبون بسته که بشون دادیم ، واقعا دبستان نمونه و از هر لحاظ عالیه..از بابت دبستان ماهان خیالم راحته راحتـــــــــــه
انتظار ماهان جون برا رسیدن نوبتش..
بگذریم که تو یه چشم به هم زدن رفتم دفترچه بیمه ماهان و پسر همکارمو از آخر به اول انتقال دادم ..فکر بد نکنین تو رو خداااا..یه جایی یه وقتی یه کسایی تو نوبتم رفته بودن،اینجا تلافی کردم..شاعر گفته خدا در بیابانت دهد باز..برا من بر عکس شد خخخخخخخخخ
قرار بود بچه ها برا معاینه همه لباساشونو بکنن..ماهان برا اینکه خالش دیده نشه اصلا نمیخواست بلوزشو درآره..برا همین دو تایی افتادیم رو مداد محو ابروی من،خوبه تو کیفم بوداااااا...
اندک اندک..کم رنگترش کردیم..حیف به این خال خوشگل که ماهان همیشه ازش خجالت میکشه
قد:117 وزن:27.5 وضعیت چشم:9/10 بگو ماشالله
فک کنم همه سلولها و غضروفها و استخونای بچه ها رو میشمردن
یادش بخیر ما هم معاینه قبل از دبستان داشتیممممم..
دهه شصتیا کیا یادشونـــــــــــــه؟؟همش یه معلم بهداشت داشتیم که کنترل میکرد سرمون شپش نداشته باشه و ناخونامونو با دندونامون نکنده باشیممممم
اینجا پزشک گفت آفرین ماهان معلومه که ورزشکارم هستی..
منم::::کما سابق در پوست و موی هیشکی جام نمیشد از پوست و موی خودم که گذشته
اینجام تا گفت کف پات صافه...
منم یه کوچولو دلخوشی و شادی کردم
آقای دکتر دست از کارش کشید قشنگ دست زد زیر چونه و خیلی جدی پرسید ؟؟
اولا خواهر من ،،وقتی میخواین یکی رو زهر ترک کنین قبلش یه هشدار بش بدین ثوابه..گوشم رفت تو چشم با این جیغ بنفشتون..بعدشم ،،میشه بفرمائین الان برا چی جیغ و سوت و هورا کشیدین؟؟؟
منم گفتم ،خب قراره بچم از سربازی معاف بشه شادی نداره؟؟قسمت هر کی نمیشه که کف پاش صاف باشه نه؟؟؟
یعنی پزشکه تعجب مرگ شده بود از هوش و ذکاوت من
بعدم گفت نه خانوم فردا بیاین مطب من برا کف پاش دارو مینویسم ،کشورمون به وجود همچین سربازای با هوشی نیاز داره..هر چیم انکار از من،اصرار از ایشون که بابا بچه فردا پس فردا کمردرد میاره..قانع شدم که باید به کشور خدمت کرد...
یه چندتا عکس از محیط دبستان بچمون...
دوست داشتن به تعــــداد دفعات گفـــــتن نیست !
حسی است
که باید بــــــی کلام هم لمــــــس شود ...