ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

یک شب زندگی در شرایط سخت

1393/5/18 11:53
1,170 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ماهان عزیزم و دوستای مهربونم..بوسمحبت

پنج شنبه عصر یه دیس حلوا درست کردم تا برای خیرات اموات سر خاک ببرم، همونطوری که مامانم به من یا داده بود یه مقدار کم از حلوا رو برداشتم و بعد از صلوات و فاتحه  به ماهان دادم و گفتم  بزارتش تو تراس و براشادی روح  رفتگانمون دعا کنه ،

 مامان این برا چیه؟؟سوال

منم چون اون زمون اندازه این نخودی عقل و شعور نداشتم و فلسفشو از مامان خدا بیامرزم نپرسیده بودم  یه جواب از اون حاضریاش از تو آستینم در آوردم وگفتم سهم امواتمونه عزیزم و اینجوری روح اونا از ما شاد میشه..آرام

اموات ما کیا هستن مامانی؟؟سوال

مامانم،بابام،دو تا آجیام،مامان  و داداش  بابایی...

سوتتعجبمامانی برا این همه آدم یه ذره حلوااااا؟؟اینجوری که دعواشون میشه یه ذره دیگم بده گناه دارن اینو کی بخوره کی نخوره؟؟؟این یه ذره سهم بچم نیست چه برسه به  روح  اون همه آدم بزرگ

من و ارواح مومنین  و حلوا.....تعجبتعجبخجالت

سر راه کلاس گل پسری هم رفتیم رنگ و قلمو گرفتیم

مامانی این رنگ و قلمو برا من جایزه گرفتی؟؟

نه گلم میخوام نوشته های رو سنگ قبرارو پر رنگ کنم..

مامانی مدیونی اگه برا منم رنگ نگه نداری که بیام رو سنگ قبر بابا مامانت نقاشی کنمسبزسبزچنان خورشید تابان و دار و درخت بکشم که خودت حض((حذ..هذ..حالا هر چی همون خخخخخخخزبان))کنیتعجب

 بعد از کلی سوال و جواب ،  ماهانی رو تو کلاسش گذاشتم رفتم سر خاک ..

حلوا ها رو پخش کردم و یکی از رو سنگ قبرا رو تموم کرده بودم و داشتم قران میخوندم که آجی سیما و آجی فاطیم با بچه هاشون اومدن و کمک کردن همه سنگ قبرا رو نوشتیم و یه دل سیر با عزیزامون درد و دل کردیم و خودمونو و دلمونو سبک کردیم..حال هممون گرفته بود از اینکه قلم به دست گرفته و سنگ قبر عزیزامون مینوشتیم احساس بدی داشتیم..................................غمگین

کارمون که تموم شد دمغ به طرف خونه بر میگشتیم که داداش مهدی زنگ زد که برا مغازه و کاراش اولین  وانت تو عمر طایفه حسین زاده رو گرفته،شاخکامون داشتن میجنبیدن و چون  آجی فاطی هم  پی این بود که حال  هوامونو عوض کنه پیشنهاد داد که بریم به حساب اون شام درست کنیم بارو بندیل بار وانت کنیم و یه کوه و کمری گیر بیاریم تو هوای آزاد شام بخوریم،پیشنهاد خوبی بود و تا خونه برسیم و شام درست کنیم و همه یه جا جمع بشیم ساعت 9 شب شد..بعضیها گفتن دیگه دیر وقت شد و جاهای تفریحی الان جا برا سوزن انداختن ندارن ،اما چون نیتمون شام تو فضای آزاد بودبه هر ترتیبی بود  زدیم بیرون و تو نیمه راه متوجه شدیم اتوبانی که به ائل گلی ختم میشه((چراشو الانشم نمیدونمدلخور)) از دیروز بسته بود و فقط نیم ساعته که باز شده و این یعنی ..ای جااااانممممممممممممم...زدیم تو اتوبان ،تو اون مسیر ائل گلی بر خلاف همیشه  غیر از سه تا ماشین ما ماشینی تو اتوبان نبود چشمکآراماز ورودی پارکینگ پشت ائل گلی وارد شدیم و به ده قسمت مساوی تقسیم شدیم تا یه وجب جا گیر بیاریم و بشینیمخندونکخنده ،هنوز هیچی نگشته بودیم که درست پشت پارکینگ کلی آلاچیق خوشگل  خالی پیدا کردیم که دور از انتظار اونم پنج شنبه شب بودو اینو مدیون اتوبان بسته بودیمآرام..چقدر کیفور و شادان شدیم و زودی بساط چیدیم و شام که خورشت فسنجون بود رو خوردیم..نمیدونم چرا مردم اینقد با هم رودروایسی دارن ،همه دلشون میخواست شبو همونجا بموننا اما هیشکی پیشنهاد نمیداد.. همش میگفتن به به عجب هوایی،عجبم خلوته،چقد جون میده برا شب خوابیدن ...گفتیم و گفتیم تا نیمه شب شدو بدون برنامه و مقدمات هر کی هر چی بساط تو ماشین داشت آوردیم و دور آلاچیقها رو حفاظ و حصار کشیدیم و به یه ذره دستمال و روسری هم رحم نکردیم و شبو همونجا خوابیدیم البته چه خوااابی((همش زجر کش شدیم..شاکی))،،تا صبح خود من بیست بار بیدار شدم و سر و روی بقیه رو کشیدم که سرما نخورن،چک کردم جک و جونور نیان تو..اردلان پسر زنداداشمم خندونککه قابل توجه بعضیها هستخندونکشیطانهمش ضجحه میزد و باباشو به اسم مامان مهدی ،مامان مهدی صدا میزدقه قههقه قههکل شب بچه رو به زبون گرفتیم آخرشم نفهمیدیم مامان مهدیشو چیکار داشتخندهخنده،خوابمونم به هم خوردعصبانیعصبانیصبحیم من و شوشوی محترم پتروس  و دهقان وار رفتیم از محل قدیممون که درست روبروی ائل گلی بود بربری و صبحونه گرفتیم و همه رو برا صبحونه مهمون کردیم((محل قدیممون چقد بربریاش گرون بودکچلکچل))..شام و صبحونه به حساب من و فاطی تموم شد..میخواستیم بعده صبحونه برگردیم که گفتیم خیلی زشته که آجی بزرگه مهمونمون نکنه وناراحت میشه و این حرفهاچشمکدروغگو((مدیونین اگه یه درصد فک کنین واقعا ناراحت میشدااا))گفتیم جهنم الضرر نهارم میمونیم..آجی سیما کلی سلفیدراضی تا دونفر رفتن و بساط نهار تهیه کردن و برگشتن..خدا میدونه چقد برا آب شرب آوردن و خرید و دستشویی مجبور بودیم کلی مسافت طی کنیم و سختی بکشیم..چقد زیر آفتاب ظهر عین عروس دهاتیا لپمون گل انداخت و شب از ترس جک و جونور خوابمون نبرد،اما دور هم بودن و فارغ از یه روز عادی  بودن کلی لذت بخش بود..بچه هام حسابی خاک  بازی کردن و برا خودشون خوش گذروندن نه کسی گفت سرو صورتتون و لباساتونو کثیف نکنین نه کسی از زمین خوردن و چاک برداشتن زانوی بچش ناراحت شد ...از دیروزم که برگشتیم اونقد خسته ایم که من و ماهان عین خمیر پخش زمین شدیم و همسلی طفلی به زور تونسته با کلی ترفند و قلقلک و ... بیدارمون کنه..الان الانشم خوابم میاد و خسته همون یه روز گردشخندونکخواب آلود

اما یه اتفاق جالب..

شب موقع خواب بچه ها حسابی اذیت میکردن..برا اینکه یه نمه سرگرمشون کنیم آجی فاطی گفت بچه ها بیاین یه رازی بهتون بگم اونم اینکه اینجوری نیست که شما فک میکنین ما مامان باباهای واقعیتون هستیم ..بچگیاتون با هم عوضتون کردیم و الان که بزرگتر شدین و باید مدرسه برین مجبوریم برتون گردونیم و با این حساب ثنا دختر آیسان و ماهان پسر من و سارینا دختر سیما هستش فردا که میخوایم برگردیم خونه هر کی باید با مامان بابای خودش برهدروغگوثنا و سارینا زیاد مخالف نبودن اما ماهان قربونش برم همش مخالف بود وبه من چسبیده بود و میگفت حتی اگه بچه پادشاهم باشم یا  بابا و مامانم منو از سطل زبالم پیدا کرده باشن بازم من فقط بابا منوچهر و مامان آیسان خودمو میخوام و پیش تو و هیچ کس دیگم نمیرم..غمگینخطا

صبحی ام منوچهری برام تعریف میکرد که دیشب موقع خواب ماهانی کلی گریه کرده و گفته مگه بچه بدی بوده یا چه عیبی داره که میخوایم به فاطمه بفروشیمشغمگینخسته

برا همین کلی قربون صدقش رفتیم و خاطر جمعش کردیم که اگه آسمون به زمین بیاد یا زمین به آسمون بره با هیچ ثروت دنیا و هیچ بچه دیگه ای عوضش نمیکنیم..اینو که شنیدو خاطرش جمع شد، کلی خوشحال شد و حسابی شادی و بازی کردبوسبوسمحبتقربونت برم سرنده پیتی من مگه ممکنه یه تار موی گندیده تو رو به کل دنیا بدیم عزیز دلللللللمممممممممممممممبغلبغلبوس

بس که امکانات زیاد بود یه آلاچیق مخصوص بچه ها زیباراضی

بچه ها در حال نقشه چینی برا اذیت کردن بچه های دیگه که تو پارک کنار آلاچیقها بودنشیطانراضی

ماهان جونم بعد از خاطر جمع شدنش از اینکه قرار نیست به خاله باتو یا هیچ کس دیگه بدیمشبوس

اینم اردلان که همش میگفت..مامان مدیم..مامان مدیم((مامان مهدیم))خندونکخندهخنده

هــمــه چــیــز بــا تـــــو شــروع شـد
امـــآ...
هــیــج چــیــز بـدون تـــو تــمــام نـمــــیــشــود

...هیچ چیز مطمئن باااش..
حــتـــی..
هــمــیــن دلــتــنــگی هـای مـــن..!

 

 

پسندها (8)

نظرات (57)

مامان آیسو وآیسا
18 مرداد 93 12:24
حالا اینو داشته باش آیسا ن جون برمیگردم
مامانی نازگلا
پاسخ
قربووووونش عزیزززززمممممم
بابا و مامان
18 مرداد 93 12:43
خصوصی
مامانی نازگلا
پاسخ
به به به شما برگشتین به سلامتی...فدا مداتم گلم..میـــــــــــــــــــسی
مریم مامان دونه برفی
18 مرداد 93 12:45
به به چه جالب من که عاشق زندگی در چنین شرایط سختی هستم ...خیلی خوش میگذره به شرطی که همه همنظر باشن .. راستی آیسان جون خیلی روانو زیبا و طنز آمیز مینویسی کلی خندیدم. خوش و سلامت باشی عزیزم.
مامانی نازگلا
پاسخ
آره مریم جونی واقعا لذت بخش بود... ممنون از نظر لطفت گلم
بابا و مامان
18 مرداد 93 13:37
سلام عزیزم خدا پدر و مادرتون را بیامرزه
مامانی نازگلا
پاسخ
سلاااام دوست خوبممممممممممنون خدا اموات شما رو هم بیامرزه
بابا و مامان
18 مرداد 93 13:41
همینم یه خاطرست عزیز دلم
مامانی نازگلا
پاسخ
بله..سوای شوخی خیلی چسبید
بابا و مامان
18 مرداد 93 13:42
مامانی نازگلا
پاسخ
خخخخخخخخخخخخخخ
سارا مامان اهورا
18 مرداد 93 14:27
خوب راست میگه برای اونهمه آدم فقط یه ذره حلوا گذاشتی؟؟؟
مامانی نازگلا
پاسخ
عه وااااااااااا قربون ارواح اموات بشم اونا که نمیخواستن بیان حلوا بخورن که اینو برا شگونش میزارن
سارا مامان اهورا
18 مرداد 93 14:29
من تا حالا از اینکارا نکردم و نشنیدم ولی برام جالب بود حالا اون حلوا خورده میشه یا تو ظرفش خشک میشه؟
مامانی نازگلا
پاسخ
نه بابا همینجوری چن روز میمونه که ارواح جونا هر جا بودن بیان ببینن بازمونده هاشون براشون خیرات کردن خوشحال بشن....بعد با احترام اگه خوراک جک و جونور نشدن تو این مدت ،،میزارم سطل نون خشک
سارا مامان اهورا
18 مرداد 93 14:30
اول عنوان پستت رو خوندم نگران شدم که خدایی نکرده اتفاق بدی نیافتاده باشه حالا این سختیها بعد خاطره میشه و آدم کلی بهش میخنده
مامانی نازگلا
پاسخ
آره گلم ،میگم همه لذت بردیم و صفا کردیم
سارا مامان اهورا
18 مرداد 93 14:30
ایشالا همیشه به گردش اما از نوع خوبش نه سختش
مامانی نازگلا
پاسخ
ایشالله..اما هین سختشم قبوله
سارا مامان اهورا
18 مرداد 93 14:31
آیسان جون سایه ات سنگین شده دیگه بهمون سر نمیزنی
مامانی نازگلا
پاسخ
نه سارا جونم بخدااااادیگه پست میزارم میرم تا پست بعدی فرصت نمیکنم بیام گلم..هر دفعم که میام به همتون سر میزنم جون خودم شاید فرصت نمیشه زیاد کامنت بزارم اما همیشه لذت میبرم از پستهای شما و تک تک دوستان
سمانه(مامان سروش)
19 مرداد 93 17:46
همیشه به گردش عزیزمپس بگو!رفتین ددر که به ما سر نمیزنین خانم خشگله
مامانی نازگلا
پاسخ
خداااا منو بکشه که اینقده نامرد و نامروت شدم
سمانه(مامان سروش)
19 مرداد 93 17:47
ای جونم!الان مثلا قرار بود بچه ها با این بازی مشعوف بشن یا تنبیه؟
مامانی نازگلا
پاسخ
خودشون اینجوری دوست داشتن و لذت میبردن، ما هم یه روز پدر و مادری نکردیم باهاشون رفاقت کردیم
سمانه(مامان سروش)
19 مرداد 93 17:48
خواهر شوهر بدی شدی ها آیسان گلی
مامانی نازگلا
پاسخ
نه جان سمانه جونم..اون یه مورد یه چیز دیگست..وگرنه اگه عروس گلی یه خواهر شوهرشو دوست داشته باشه و باهاش راحت باشه آیسی جون سایز 38 به خدااااااااااااا..بعععلهههههههههه
خاله مهری (ریحانه و حنانه )
20 مرداد 93 9:27
عزیزم خدا امواتتون رو بیامرزه .... روحشون شاد
مامانی نازگلا
پاسخ
مرسی گلم ممنون
خاله مهری (ریحانه و حنانه )
20 مرداد 93 9:30
عزیزم برا منم جالب بود نشنیده بودم ما هم باید از این ببعد سهم جدا کنیم
مامانی نازگلا
پاسخ
من تو چند نفر دیگم دیدم که اینکارو میکنن مخصوصا پنج شنبه شبا که معتقدن اموات هر کی به خونه و کاشونش سر میزنه و از خیرات بازمونده هاشون خوشحال میشن
خاله مهری (ریحانه و حنانه )
20 مرداد 93 9:30
دوست خوبم همیشه تو خوشی و گردش باشید
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون مهری جون خووووبم
خاله مهری (ریحانه و حنانه )
20 مرداد 93 9:32
الهی قربون ماهان جون بشم که انقد مهربونه ... و مامان و باباشو از ته دلش دوست داره
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه خاله مهربونش..عزیز دلمیییییییییییییی
مامان زری
20 مرداد 93 12:32
عزیزمی آیسان جان . خدا همه رفتگانتون رو بیامرزه . خدائیش چه عزیزایی رو هم از دست دادین.
مامانی نازگلا
پاسخ
آره زری خانومی..خدا اموات شما رو هم بیامرزه...برا ما هم مقدر بود که اینجوری بشه و یه شبه همشونو از دست بدم
مامان عرفان
20 مرداد 93 12:47
به پست جديد
مامانی نازگلا
پاسخ
ohhhhhhhhhhh..yes my dearn freands ...اگه درست نوشته باشم
مامان عرفان
20 مرداد 93 12:48
خوب يه ذره حلوا بيشتر درست ميكردي . راست ميگه بچه . مثلا چي ميشد يه قاشق از اون حلوات رو واسه من مياوردي نامرد؟؟؟ البته برو خدات رو شكر كن كه من حلوا دوست ندارم . خخخخخخخخخخخخخخخ
مامانی نازگلا
پاسخ
قربونت برم نگارم بخدا یه بشقاب برات آوردم اداره یه بشقابم برا خدمات..خدمات سهم خودشو برده بود با دوستاش خورده بودن هر کی خورده و پسندیده بود دوباره اومد حلوا..شرمنده دیگه گفتم تو ندیدی اینا دیدن گناهه ندم..اینجوری شد که اونجوری شد
مامان عرفان
20 مرداد 93 12:49
عاخه مگه خونه نداشتيد كه اونجا خوابيديد؟؟؟؟؟؟ يا راهتون خيلي دور بود واسه برگشت به خونه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هههههههههههههه هههههههههه
مامانی نازگلا
پاسخ
خب دیگه هوس کردیم بمونیم و موندیم
مامان بردیا اریایی
21 مرداد 93 9:01
سلام عزیزم همیشه به تفریح ماهانی قند و نبات رو ببوس خدا پدر و مادرتون رو بیامرزه هرچی خاک اوناست بقای عمر شما باشه[ ناراحت] خیلی جالب نوشته بودین
مامانی نازگلا
پاسخ
سلام دوست خوبم..ممنون از لطفتون خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه و عزیزاتونو حفظ کنه
مامان امیرعلی
21 مرداد 93 9:08
اسم پستت نکرانم کرد اما مطالب خیلی جالب بود باورم نمیشه ادم تو شهر خودش بیرون از خونه بخوابه خیلی با حالین نظر ماهانی خیلی جالب بوده با اینکه اینقدر سر به سرت می ذاره اما اصلا راضی به جابجایی نبوده
مامانی نازگلا
پاسخ
خخخخخخخخخخخ شرمنده عزیزم که نگرانمون شدی ما خیلی از این کارا میکنیم اما نیست که هر دفعه آماده میریم ،ایندفعه وسایل کافی همراهمون نبود ماهانم قربونش برم دیدنش داشت که چجوری به من چسبیده بود
مامان کارن
21 مرداد 93 9:12
ای قربون اون چشما و نگاه شیطونت برم من ماهانی
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه عزیز دلممممممممممممم
مامان کارن
21 مرداد 93 9:15
واااااااااااااااااااااااااای ی ی ی ی چه باحال کمپینگ - منم عاشق اینم که یه شب تو طبیعت بخوابم - قبلنا که بچه نداشتیم دو سه باری بیرون خوابیدم خیلی با حال بود
مامانی نازگلا
پاسخ
الانم ماشالله کارن جونم بزرگ شده خب..بازم برین صفا حتما برا کارن هم خوش میگذره
مامان کارن
21 مرداد 93 9:17
جریان این مامان مهدی اردلان خان رو ما که نفهمیدیم
مامانی نازگلا
پاسخ
عه واااااااااا..طفلی بچه بس که بغل باباشه ، فک میکنه مهدی مامانشه..بهش میگفت مامان مدی..
مامان آروین(مهناز )
21 مرداد 93 11:28
خدا پدر و مادر نازنینت رو رحمت کنه آیسان جونم و همینطور خواهرای گلت رو ........ خیلی متاثر شدم ان شاءالله غم آخرت باشه عزیزم در عوض ببین خدا چه پسر ماهی بهت داده که حاضر نیست تو رو با هیچکس عوض کنه ؟ الهی فداش بشم منننننننننننننن
مامانی نازگلا
پاسخ
قربونت برم مهناز جونمخدا آروین جونو برات نگه داره و باعث سربلندیت بشه گلم
مامان پارسا
21 مرداد 93 13:15
خدا رفتگان شما و همسرتون رو رحمت کنه روحشون شاد
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون گلم..خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه و حافظ گل پسرت باشه
مامان پارسا
21 مرداد 93 13:17
قدر پسر باوفاتو بدون آیسان جون
مامانی نازگلا
پاسخ
قربون ماهااااااااان نااااازم بشم که قوت قلبمه
مامان
21 مرداد 93 17:01
ایسانی جوووونم.خوبی؟ممنون که مدام بهمون سر میزنی شرمنده وقت نشد زودتر بهتون سر بزنم. جا به جا شدم خانمی.اما انگار خستگی نمیخواد از تنمون بیرون بیاد...
مامانی نازگلا
پاسخ
به به به مبارکه..ایشالله خونه جدید براتون خیر و برکت بیاره..قربونت برم خستگیم داره مخصوصا که اونقدم فکرتون مشغول شد..ایشالله زود زد زود سر حال میشین
مامان
21 مرداد 93 17:01
خدا امواتتو بیامرزه ایسان جونم
مامانی نازگلا
پاسخ
قربونت برم عزیزم.ممنون
مامان
21 مرداد 93 17:02
معلومه حسابی بهتون خوش گذشته توی ائل گلی....
مامانی نازگلا
پاسخ
آره خدایی جاتون خالـــــــــــــــــــــــی
مامان
21 مرداد 93 17:03
انشاالله همیشه جمعتون جمع باشه
مامانی نازگلا
پاسخ
ایشالله..ممنون عزیزم
مامان
21 مرداد 93 17:03
وای که کلی خندیدم از بچه ی زنداداشت!!! مامان مهدی
مامانی نازگلا
پاسخ
خخخخخخخخخخخفامیلایی داریماااااا
مامان پریسا
21 مرداد 93 22:22
سلام ایسان جون خوبی عزیزم. ممنون که به دوست بی معرفتت سر زدی.
مامانی نازگلا
پاسخ
سلام گلم،ممنون چه حرفیه عزیزم..شما معرفتتون یه دنیاست گلم
مامان پریسا
21 مرداد 93 22:23
ایسان جون خدا همه ی رفته گانت رو بیامرزه. وای خدا چه سخت و چه بد که این همه عزیز رو به خاک سپردی... پدر من اسیر خاکه همیشه یه غم گنده رو دلم خونه داره... خدا به داد دلت برسه عزیزم
مامانی نازگلا
پاسخ
تقدیر ما هم اینجوری نوشته شده بود که تو یه شب و یه لحظه بهترین عزیزامونو از دست بدیم...قربون حکمت خدا برم که هر چی خودش صلاح میدونه درسته....
مامان پریسا
21 مرداد 93 22:24
امان از حرفای این ماهان تا تو باشی درست و حسابی جواب بدی
مامانی نازگلا
پاسخ
خخخخخخخخخخخ آخه جواب نداشتم که من دیده بودم مامانم یه چیزی میخونه و حلوا میده که بزارم پشت بوم با خودم فک کردم حتما چیزی که یخونه فاتحه بوده خب..چه بدونم بچه اندازه گودزیلا میفهمه
مامان پریسا
21 مرداد 93 22:30
چه اتفاقات جالبی خیلی خوشکل نوشتی ایسان جون. واما اون حرفایی که به بچه ها زدید اخه چرااااااااااا اذیتشون کردید خدا رو شکر که به خیر و خوشی تموم شد
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون گلممممممممم ما سر به سر بچه ها نزاریم و فشارشونو نگیریم که اینا مصیبت کربلا رو به سرمون میارن،باید هرزگاهی تب این وروجکها رو گرفت خب
مامان ریحانه
22 مرداد 93 9:17
خدا امواتتو بیامرزه آیسان جونمخیراتت قبول
مامانی نازگلا
پاسخ
میسی گلم..فدااااات
مامان ریحانه
22 مرداد 93 9:18
ای ول چه دختر خوبی روح امواتت دعا گویت باشن
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون عزیزم..لطف داری..ایشالله
مامان ریحانه
22 مرداد 93 9:20
شاخکهات تو حلقم آیسان که همش در حال جنبشنشبو موندین بیرون با حداقل امکانات
مامانی نازگلا
پاسخ
آره خب..صفایی داشت
مامان ریحانه
22 مرداد 93 9:23
مامان مهدی آیسانی شما خونوادگی کمدیننااا..خوشبحالتون به خدااااااااا
مامانی نازگلا
پاسخ
کلا ژن ما یه چیزی یا کم داره یا اضافی نیدونم
مامان ریحانه
22 مرداد 93 9:32
آجی سیما زن همون دامادتونه که خسیسه و شب یلدا هندونش خراب بود میخواست خودکشی کنه که پولشو به باد داده عایاا؟؟؟..اینجوری باشه که زنشو تا الان خفه کرده که بابت پول نهار اون همه آدم
مامانی نازگلا
پاسخ
ای ول ای ولللل به هوش و ههواست همونه خوشبختانه صبح زود برا شوشوی سیما کاری پیش اومد رفت دنبال کارش دیگه میدان برا ما شیطان برا ما شد خخخخخخخخخ
مامان ریحانه
22 مرداد 93 9:33
قربون ماهان خوشگل و باهوشم بشم که اینهمه مامان باباشو دوست داره..عزیزززززززززززززززززززززززززززم
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه عزیز دلمممممممممممم
مامان ناهید
22 مرداد 93 11:56
دور از جون آیسان جونم فدای ماهان جونم بشم بچه چه میدونه خوب منم بودم این سوالو می پرسیدم
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه ناهیدمبچه خودشم از این ورژن
مامان ناهید
22 مرداد 93 11:57
ماهانیییییییییییی
مامان ناهید
22 مرداد 93 19:06
آیسانی همیشه ماجرایی غیر منتظره دارینااااااااا
مامانی نازگلا
پاسخ
خخخخخخخخخخخخخ فک کنم خودمونم از عجیب الخلقه های خالقیم
مامان ناهید
22 مرداد 93 19:07
انشالله همیشه به گشت وگذار باشید خوب بود شانس با شما یار بودکه باعث شد صبح ونهار هم مهمان همدیگر بشید باور کن این گشت وگذارهای یهویی وهمه با هم بودن خیلی لذت بخش تر میشه
مامانی نازگلا
پاسخ
قربونت برم مرسیآره واقعن هم ناهید جون همینکه آدم اراده میکنه و یه دور همی ساده و بدن تشریفات بهش خوش میگذره یه دنیاست
مامان ناهید
22 مرداد 93 19:09
شما هم که اینجا باز نقش مادر دلسوز رو بازی کردید فدات بشم که نیمه شب تا صبح هوای همه را داشتید
مامانی نازگلا
پاسخ
خخخخخخخخخخخ مهربونم حساااااااااااابییییییییییییییی
مامان ناهید
22 مرداد 93 19:12
عجب نقشه ای ریختید برا بچه ها.....بیچاره بچه ها قربون ماهان جونم بشم که چقدر قلب بزرگی داری انشالله همیشه پدر ومادرت بالای سرت باشه وخدا هیچ بچه ای را از آغوش گرم پدر ومادر ش محروم نکند
مامانی نازگلا
پاسخ
اگه نقشه نمی ریختیم که بد بخت شده بودیمممممم مرسی ناهید گلم..ایشالله خدا یار و حافظ دختر پسر نازت باشه
مامان ناهید
22 مرداد 93 19:14
فدای بچه ها با نقشه کشیدنشون..........
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه خاله مهربون ناز ناااااااازی
مامان ناهید
23 مرداد 93 18:35
آیسان جونم سلام خوبید؟ آپم با دلنوشته های دلتنگیم حالا شاید تا اونوقت که اومدید دلتنگیم تمام شد ولی همیشه به آغوش گرمتون نیاز دارم عزیزم می بوسمتون خصوصیتونو چک می کنید؟
مامانی نازگلا
پاسخ
سلاااااااااام ناهید عزیز مننننننننننننننننن..قربونت برم حتمااااااااا برا خصوصیم چشم عزیز دلممممممممممم
مامانی فاطمه
26 مرداد 93 9:22
ایشااله همیشه دلت پراز شادی باشه عزیزم ماشااله به ماهان گلی عزیزم قربون مغزش که این چیزا ازش تراوش میکنهچرا این همه عزیزرو باهم از دست دادی
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون عزیزم،فدایی دارییه تصادف تو یه لحظه و...
اسرا
29 مرداد 93 9:09
سلام خانومی چه پسر خوشگل و وب زیبایی داری ،آفرین ...شاید برادرزادت از مامان مدیش شیر میخواست خب
مامانی نازگلا
پاسخ
سلااام اسرا جوونمآره خب لابد دیگههههههههه
مامان اعظم
6 شهریور 93 19:04
ای جانم ماهان جونی. قربون اون شیرین زبونیهاش
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه خاله عزیز و مهربووووون
مامان اعظم
6 شهریور 93 19:07
________@@_@__@_____@ ___________@@@_____@@___@@@@@ __________@@@@______@@_@____@@ _________@@@@_______@@______@_@ _________@@@@_______@@______@_@ _________@@@@_______@_______@ _________@@@@@_____@_______@ __________@@@@@____@______@ ___________@@@@@@@______@ __@@@_________@@@@@_@ @@@@@@@________@@_____ _@@@@@@@_______@_____ __@@@@@@_______@@_____ ___@@_____@_____@_____ ____@______@____@_____@_@@ _______@@@@_@__@@_@_@@@@@ _____@@@@@@_@_@@__@@@@@@@ ____@@@@@@@__@@______@@@@@ ____@@@@@_____@_________@@@ ____@@_________@__________@ _____@_________@_____ _______________@_____ ____________@_@_____ تقدیم به مامانی مهربون و گل پسری
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون عزیزززززززززززززم،خودت گلی یه عالمههههههههه