ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

اسپایدر من..من

1393/5/4 10:26
1,640 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی قرار شد من بیقرار تو باشم ،

ناگهان تو تنها قرار زندگی ام شدی .

دوستای مهربونم ،ماهان عزیزم سلام..

ماهان نازم اول از همه ورود به اولین روز از 6 سال و نه ماهگیت مبارک عزیز دلمبوسالهی که همیشه شاد شاد و سلامت باشیمحبتالان که این صفحه رو دارم برات مینویسم تو هنوز خوابی..صبحی قبل از اینکه به اداره بیام برات صبحانه آماده کردم ،اسباب بازیهای دلخواهت و دفتر نقاشی و مداد رنگی و مداد شمعیاتم گذاشتم دم دست تا هر وقت بیدار شدی خودتو سرگرم کنی،آخه چن وقتیه که دیگه مهد نمیای ، اولش تصمیم من و بابایی بود که چند روزی رو استراحت کنی تا برا مدرسه قبراغ و سرحال باشی اما انگاری به مذاقت خو ش اومده که میخوای تا آخر تابستونو تو خونه بمونیچشمکاز یه طرف خوشحالم که اونقد بزرگ شدی که مراقب خودتی و مجبور نیستی مثل شش سال گذشته کله سحر بیدار شی تا با من بیای از یه طرفم اینکه مجبوری تنها تو خونه بمونی برام دلشوره شده هر روز هر روز تا وقتی به خونه برسم هزار بار تو دلم آشوب میشه و دم به دیقه زنگ میزنم تا صداتو بشنوم تا آروم بشم و اگه یه لحظه گوشی رو دیر جواب بدی میمیرم و زنده میشمترسوخطا...این چند وقته هم که برات پست نذاشتم نه اینکه خاطره نداشته باشیم ..نه..اتفاقا حرفهای زیادی برا نوشتن و خاطره شدن داشتیم..اما یه جورایی یه حسی این روزا نسبت به وب دارم،شایدم برا این باشه که چن روز پیش دفتری رو که قبل از ایجاد وب، برات از خاطره هات رو مینوشتم رو از کمد تو ادارم پیدا کردم،چقد جذاب و بی شیله پیله بودن خاطره هات،چقد بی آنکه ترس از لو رفتن و مورد قضاوت قرار شدن دیگران تو دلم باشه از همه برات نوشته بودم از عمه ها،خاله ها،عموها،داییها،از اینکه  کی چیکار کرد و چی گفت،روزی رو که گذروندیم چجوری بود؟؟مقصری که احیانا روزمونو خراب کرده و دلخوری ایجاد کرده بود کی بود و چرا؟؟بی واهمه از باباییت نوشته بودم ،بدون ترس از اینکه در نظر دیگران اغراق کرده باشم..برات از مادرانه هایم نوشته بودم،ساده گفته بودم که تا آخر آخر آخرین نفسم دوستت دارم... اصلا از اینکه آدرس وبتو به همه دادم خوشحال نیســــــــــــــــــــــــــــــــــتم،غمناکخخخخخخخخخ اصلا اینجوری نمیشه غیبت خاله ها و عمه ها و عموها و داییها رو کرد،ایکی ثانیه میان سر وقت آدم تا تلافی کنن..خندونکشیطان...ولی خودمونیم وبم حال و هوای خودشو داره..اینجا دوستایی داریم که خیلـــــــــــــی مهربونن،به وقتش برامون دعا میکنن،به وقتش باهامون اشک ریختن،به وقتش با خوندن خاطره شیرینمون خندیدن،همیشم انرژی مثبت میدن،محبتمحبتبوساینجا دوستایی از شهرهای مختلف ایران پیدا کردیم که شاید هیچ وقت همو نبینیم و صدای همو نشنویم اما همیشه به یاد هم هستیم و برا مشکل گشایی هم دعا میکنیم برا سلامتی بچه های هم دعا میکنیم ،خوشحال میشیم از رشد کردن بچه های همدیگه و موفقیتهاشون.دوستایی مهربونی داریم که اگه چن روز ازمون خبری نبود تماس میگیرن،پیامک میدن،و کامنت میزارن که نگرانمونن،این هزاران بار می ارزه به اونکه بعضی از حرفها تو  حلق و دلم آدم میمونه و میگنده زیباخندونک..این ماه هم پر از خاطره های شیرین بودیم،برا تو بهترینش این بود که هفته پیش بهم گفتی که مامانی لطفا تا من میرم کلاس کنگ فو و برمیگردم یه کاری کن خوشحال بشم و اون کارم اینه که،یه دست رختخواب اسپایدرمنی برام بخری و کادوشون کنی که من نبینم وقتی بازش کردم ببینم رختخواب اسپایدرمنیه  سورپرایز و خوشحال بشمتعجبشیطانمنم که مامان مهربووووون و البته رمانتیکککککککک....برا اینکه واقعا سورپرایز بشی گفتم نمیشه و الان پول ندارم و این حرفهازیباتو و بابایی پاتونو از در خونه گذاشتین بیرون سر دو دیقه لباس پوشیدم و سریع خودمو به بازار رسوندم..اولش خواستم از آماده ها برات بگیرم ولی از اونجایی که زمین به خودش همچین مامان فداکاری ندیده گفت معلوم نیست این الیافا که تو تشکها چپوندن چیه و شنیده بودم که دست و پا درد میاره..خودمو زدم به بازار پارچه فروشها و هشت متر پارچه مرغوب و شمعی اسپایدرمنی گرفتم و به خونه برگشتم..راضیاما به قول داداشم که تو همه کارهای سخت از قبیل خواستگاری رفتن میگه استرس روزهای امتحان عربی رو دارم،استرس داشتم ترسوشاید تو خونه داری و آشپزی از ده نفر جلو باشم اما اعتراف میکنم تا حالا به اندازه ده بار تو عمرم سوزن نخ نکردم و شدیدا از خیاطی و دوخت و دوز متنفرم و هر وقت پارچه و نخ و سوزن ببینم سر درد میگیرم،در واقع هیچیم بلد نیستمخجالتزبانخلاصه تا رسیدم خونه حدود یه ساعت از یه ساعت و 45 دیقه از تایمی  که ماهان جون کلاس داشت رو از دست دادم غمگینبا هزار بد بختی و کمر درد و بکش بکش چرخ خیاطی رو از انبار که ده ساله فقط خاک میخوره و بیچاره کارگرا تو اسباب کشیا اینور اونور حمل میکنن رو بیرون کشیدم و پارچه ها روبه اندازه رختخوابهای ماهان جونی برش دادم عینکتا اومدم بدوزم هر کاری کردم چرخ خیاطی کار نکرد که نکرد،زمین و زمانو و مخترع چرخ خیاطی رو همه رو با هم به باد فحش دادمزبان همش کمتر از نیم ساعت به اومدن ماهان و یک و نیم ساعت به افطار باقی بود و من هیچ کاری نکرده بودمخطایه پیامک به همسری زدم که بعد اتمام کلاس ماهانی رو بیرون بگردونه تا کارام تموم شه..شروع کردم دنبال سوزن گشتن تو لوازم خیاطی..بعد از ده دیقه جستن یه سوزن چند میلی ،نازک،ظرییییییف و حساس گلدوزی پیدا کردم و شونصد ساعت وقت گذاشتم تا نخش کنمبدبوبه هر بدبختی بود یکی تو پارچه ده تا تو دستم نخ و سوزن زدم و تشک و بالشت و سه ور لحاف رو دوختم و بدو بدو زیر سماور رو روشن کردم تا حداقل یه چای برا افطار داشته باشیم..خدا میدونه چه دونه عرقهایی از سر و صورتم میریخت تا ماهانم به سورپرایزش برسه.گریهگریه((اینا اشک شوقه وااااااخندونک))..درسته نرسیدم تموم تموم کنم..درسته نرسیدم کادو کنمم..درسته اونجوری که مامانای دیگه بلدن و خوشگلتر میباید میشد و نشده بود.درسته که تا چن روز دستام درد میکردن.اما ..واقعااا اون حس خوشحالی و پریدن تو رختخوابات با اون همه ذوق و شوق عالمی برا من بود..چقد از خوشحالیت خوشحال شدم اسپایدر من منننننننننننبوس..چقدتو با کوچکترین کارها خوشحال میشی قربونت برم،کاش بتونم همیشه خوشحالت کنم...محبتبوسبرا منم دیشب افطار بهترین شب زندگی مشترکم بود ،خونواده من و بابایی بعد از چندین سال از همون 15 روز اول زندگی و کنتاکت بین خونواده ها افطار و دور هم جمع شدیم و یه شب واقعا زیبا رقم خورد همه گفتیم و خندیدیم و به مناسبت شب به درک واصل شدن ابن ملجم مرادی ،یه جشن خوب براه انداختیم ...زیباآرامخدایا بابت همه نعمتهایت که بهمون ارزانی میکنی شکررررررررر

بعدا افزوده شده به خواست دوستای گلم:

این تشک بالشت و لحاف پسملی با عروسک اسپایدرمنی          

  اینم خود اسپایدر من ..مننننننننننننمحبتبوس

قربون شیطنتات بشم منننننننننننننمتنظربوسبغل

پسندها (12)

نظرات (48)

بابا و مامان
4 مرداد 93 10:55
سلام ایسان جان خدا را شکر که سالم و سلامتید متن خیلی قشنگی بود خوب حالا که چرخ خیاطی و بیرون اوردی کمی تمرین کنید تا اینطوری گرفتار نشی ماهان جونم رختخواب که مامان جون دوخته شاید مثل حاضریا خیلی با تزئینات نباشه اما با عشق و محبت دوخته شد پره از عشق و مهربونیه قدر مامان گلت و بدون عزیزم مبارکت باشه عزیز دلم اینا هم برا مامان گلت
مامانی نازگلا
پاسخ
سلاااااام گلم..ممنون از لطفتوننه گلم همون یه دفعه دوخت و دوز برا یه عمر من کافیه،هر چند صد سال یه بار اینجوری هنرم ظهور میکنه خخخخخخخخخ مممنون مهربونیات عزیز دلللللللللللللممممممممم
مامان عرفان
4 مرداد 93 10:56
به به ماهان جونم لحاف تشك اسپايدر مني مبارك
مامانی نازگلا
پاسخ
میسی خاله جونیمممممممم
مامان عرفان
4 مرداد 93 10:57
آيسان جونم دستت ندرده . ايول مامان فداكار
مامانی نازگلا
پاسخ
قلبونت عزیزم..به پای شما که نمیرسم
بابا و مامان
4 مرداد 93 10:58
خصوصی عزیزم
مامانی نازگلا
پاسخ
چشم عجیج
مامان عرفان
4 مرداد 93 10:58
ميگم آيسان جون شاهد خاستي برا پستت ، بنده در خدمتم ها . خودم با چشمم شاهد بودم كه چقدر دستهات درد ميكرد .
مامانی نازگلا
پاسخ
هههههههههههه آره خدایی نگارم چند روز، شبها با باند کشی دستامو بستمو خوابیدم..اوه اوه اوه این قدیمیها عجب زنهایی بودناااااا..چقدم لحاف تشک میدوختن
مامان عرفان
4 مرداد 93 11:01
عه وا آيسان جون يادم رفت قرار بود باهات انگلسيس بحرفم . فرزانه بفهمه فارسي باهات حرف زدم منو ميكشه . hi my dear classmate how are you? are u ok? kisssssss
مامانی نازگلا
پاسخ
خخخخخخخخخخخ فرزانه آدرس وبو گم کرده راحت باشولی محض اینکه کم نیارم.. im fin thankyou. my dear frend alse.. kissssssssss..very muchhhhhhhhhhh
مامان عرفان
4 مرداد 93 11:02
آيسان لحاف تشك به انگليسي چي ميشه ؟؟؟؟ happy لحاف تشك mahan jooooon . خخخخخخخخخخخخخخخخ
مامانی نازگلا
پاسخ
اگه اشتباه نکنم لحاف میشهQuiltوتشکم میشهMattressدر واقع جملت اینجوری باید بشه.. happy Quilt and Mattress mahan jooooon Khkhkhkhkhkhkhkhkhkh
مامان عرفان
4 مرداد 93 11:03
تبريك به خاطر آشتي خانواده هاتون
مامانی نازگلا
پاسخ
تشکراتتتتتتتت قلبییییییییییی عسیسم
مامان عرفان
4 مرداد 93 11:03
ايشالا هميشه خوش باشيد
مامان عرفان
4 مرداد 93 11:05
خاله ها و عمه هاي ماهان يه دقيقه چشاتونو ببندين يه چيزي به آيسان بگم : آيسان جونم اگه ميخواي خاله و عمه ها مطلبت رو نخونن خوب برا بعضي مطالب رمز بذار و به اونها رمز نده . خخخخخخخخخخخخخ الان عمه ها و خاله هاي ماهان اين كامنت را بخونن احتمالا ميان منو ترور ميكنن . خخخخخخخخخخخ. الفرااااااااااااااااااااااااااااااااااار
مامانی نازگلا
پاسخ
فرارت تو حلقم وایسا جوابتو بشنو بعد الفرار برقرار.. اینجوری اصلا مزه نداره..کلا گفتم ..منظورم این بود که خاطره تو دفتر نوشتن یه چیز دیگست.دفتر و میبندی و یه جا میزاری تا دلت نخواد کسی از اون تو خبر نداره،اینجوری همه چی لو میره
مامان کارن
4 مرداد 93 11:53
عکس میخواهیم
مامانی نازگلا
پاسخ
قول مردونه میدم فردا عکس دار کنم اینجا رو باشههههههههههه؟؟؟؟؟
مامان سونیا
5 مرداد 93 8:17
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود صد حیف ازین بساط که برچیده می شود در این بهار رحمت و غفران و مغفرت خوشبخت آن کسی ست که بخشیده می شود عید شما مبارک
مامانی نازگلا
پاسخ
قربون دوست خوبم بشم..ایشالله عید شمام مبارک،نماز و روزه هاتونم قبول حق
مامان سونیا
5 مرداد 93 8:30
افرین به مامان اکتیو و مهربون که در نیم روزی آرزوی گل پسر رو برآورده میکنه
مامانی نازگلا
پاسخ
فدایی داری عزیزم ..ممنون از تعریفات
مامان سونیا
5 مرداد 93 8:36
ماهان جونم چطوره حالش خوبه یا مثل مامانش ما رو فراموش کرده
مامانی نازگلا
پاسخ
قربونت برم خوبه..منم به خدا فراموشتون نکردم کلا خودمم هردنبیر میام نت
مامان سونیا
5 مرداد 93 8:36
منم برات نوشتم که حالم خوب نیست بیشتر از یک ماهه نباید یک سراغ از ما بگیری خانم خانما
مامانی نازگلا
پاسخ
عسیییییییییییییییییییسمممممممممممممممممممممممممم
مامان سونیا
5 مرداد 93 8:39
چه خبرا آیسان جونی خوبی خوشی سرحالی چه کارا میکنی پست قبلی رو هم نگاه کردم الان دیگه حتما خیلی قوی و سرحالی با وجود این همه ورزش
مامانی نازگلا
پاسخ
قربونت برم خبر خاصی که غیر همون پست پایین هیچی به هیچی..و روزهای پایانی ماه خوب خدا یه نمه احساس سستی و سردرد...
مامان سونیا
5 مرداد 93 8:42
خوب یک عکس هم از این لحاف تشک اسپایدر من ماهان جون میگذاشتی ببینیم دیگه
مامانی نازگلا
پاسخ
چشم عزیز دلم حتمااااااااااا در اسرع وقت..ببوس روی دختر ماهتو
niloofar
5 مرداد 93 20:47
مادر پسر سورپرایز کن خخخخخخخخخخخخ. خسته نباشی
مامانی نازگلا
پاسخ
هههههههه خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ..میسی گلم
niloofar
5 مرداد 93 20:48
واقعا نوشتن وب و دادن آدرسش به اقوام نزدیک خیلی جرئت میخواد. آدم یه وقتهایی دوست داره از نزدیکانش گله کنه تو این محیط مجازی ولی اگه بشناسنت همینجا هم محدود میشه. ولی واقعا خوب مینویسی.
مامانی نازگلا
پاسخ
خخخخخخخخ نیلوفری برا همینه که رفتم کلاس کنگفو ثبت نام کردم که اگه حرف و حدیثی پیش بیادد یه چیزی یاد اشته باشم برا حمله و اینا
بابا و مامان
6 مرداد 93 11:46
مبارکت باشه عزیز دلم ایسان جون چرا این همه خودت دست کم می گیری خیلیم خوب دوختی
مامانی نازگلا
پاسخ
ای قربون تعریفات بشششششششششششششششممممممم..لطف دارین شما
مامان مهناز
6 مرداد 93 12:09
سلام آیسان جونم خوبی معلوم میشه که خیلیییییییییییی خوبی فدای تو مامان مهربون و فداکار بشم من که اصلاً از این حوصله ها ندارم هااااااااااا حتی برای یکبار در عمرم خیاطی نکردم و نمیکنم
مامانی نازگلا
پاسخ
سلاااااااااام عزیزم..شما لطف دارین والله منم فک کنم بار اولم بار آخرمم شد مخصوصا که با دست و سوزن گلدوزی و .....دمار از روزگار خودم درآوردم
مامان مهناز
6 مرداد 93 12:11
میگم هااااااااااااااا چقدر خوب شد آدرسو گم کرده دیگه به کسن نده یا اینکه آدرستو عوض کن نمیشه
مامانی نازگلا
پاسخ
نه مهناز جونم زیاد به این چیزا مقید نیستم..فقط یه روزایی آدم دلش میخواد یه درد و دلایی با بچش و وقتی که بزرگتر میشه بکنه که فقط خودش و بچش بدونن..وگرنه چیز خاصی نیست.اونارم میزاریم بمونن تو حلقمون خخخخخخ
مامان مهناز
6 مرداد 93 12:12
داشت قلبم از توی دهنم میومد بیرون فکر کردم میخوای وبت رو کنسل کنی
مامانی نازگلا
پاسخ
نه قربونتتتت بشم من از این نامردیا نمیکنم
مامان مهناز
6 مرداد 93 12:13
خیلی دوستون دارم مواظب خودتون باش
مامانی نازگلا
پاسخ
قلبوووونت..میسی..شمام همینطور
ناهید مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
7 مرداد 93 3:18
سلام آیسان جونم خوبید فداتون بشم عیدتون مبارک نماز روزه هاتون قبول انشالله عید خوبی داشته باشید
مامانی نازگلا
پاسخ
سلااااااااااام ناهید خانوم گلممممممم قربونت برم.عید شمام مبارک
ناهید مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
7 مرداد 93 3:18
آخیییییی خدا نکنه انشالله زود خوب بشی مریضیت بره واسی دشمنت.الهی بمیرم .......چه بد آخ چرا ادرستو داره من به خاطر همین یه مورد وبمو تغییر دادم
مامانی نازگلا
پاسخ
فدایی داری عجیجممممممم،خدا نکنههمش تقصیر شوشومونه خخخخخخخخخخخخ
دلسارا
7 مرداد 93 20:25
انشالا که دیگه هیچوقت کدورتی بین خانواده ها باقی نمیمونه و همیشه و همیشه از حضور هم لذت می برین مامان هنرمند
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون سارای عزیزززززززززممممممممممممممم
مامان مهدیه
7 مرداد 93 20:26
سلام ایسان جان خوبی خانمی . ماهان جون چطوره . خیلی خوب نوشتی و خیلی خوب دوختی . مبارک ماهان جون باشه . بووووووووووووووووووووووووووووووووس برای ماهان و مامان گلش
مامانی نازگلا
پاسخ
سلااااااام مهدیه گلمممممممممم،ممنون،منم براشما و ماهان جونم دعا میکنم که خوب و خوش باشین..لطف داری عزیز دلم
ناهید مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
8 مرداد 93 2:37
عزیزم عیدتون هم مبارک نماز روزه هاتون قبول انشالله عید خوبی داشته باشید
مامانی نازگلا
پاسخ
نازنینمی ناهید جونم.قربووووونت
ناهید مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
8 مرداد 93 2:38
ماهان جون 6 سال و8 ماهگیت مبارک عزیزم انشالله 200 ساله شی
مامانی نازگلا
پاسخ
مرسی خاله مهربونش..ایشالله
ناهید مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
8 مرداد 93 2:51
آخییی عزیزم ماهانی دیگه برا خودش مرد بزرگی شده دیگه مجبور نیست صبح زود بد خواب وخسته بشه وپا به پای مامان به اداره بره فدای دلت آیسان جون که چقدر تو این فاصله دلشوره هات ولت نمی کنن عزیزم می تونم درکت کنم انشالله زود مدرسه شروع میشه وماهان جون میره مدرسه ویک سال دیگه هم که بزرگتر شده واین دلواپسیها کمتر میشن
مامانی نازگلا
پاسخ
قربون دلداریهات برم ناهیدی آره اونقدر عجله دارم برا بزرگ شدن ماهان جون و تموم شدن دلواپسیام که یادم رفته از بچگیهاش لذت ببرم
ناهید مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
8 مرداد 93 2:53
آفرین به مادر فداکار چقدر جرآت به خرج دادید واعتماد بنفست تو حلقمه من بودم تو این وقت کم نمی توانستم پارچه تهیه کنم وبدوزم رو دست ما خیاطها زدی دمت گرم باید بهت افتخار کرد
مامانی نازگلا
پاسخ
خخخخخخخخخخخ این است همت آیسانی..ما اراده کردیم..خواستیم و توانستیمممممممممممم
ناهید مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
8 مرداد 93 2:58
با اینکه این همه دستت سوراخ سوراخ شد ولی به قیمتش می ارزه یه خاطره به یادماندنی میشه براتون نه مثل من برا یه نفر می خواستم لباس بدوزم همین چند روز پیش سوزن از ناخنم ردشد اونطرف دراومد همون کسی که قدر کار مارا نمی دانن ای بد وبیراه خورد خخخخخخخخخخ اگه مثل شما برا بچه بود که اون خونهای حدر رفته رو تو شیشه می کردم می ذاشتم برا یادگاری هههههههههههه ایسانی تو محشری
مامانی نازگلا
پاسخ
خدایی نگار و همسری شاهدن که چن روز اصلا انگشتهای دستم از هم باز نمیشدن نه که از قبلم سابقه دارن تو خستگی و درد..اما خدا سر شاهده تو هر سوزن زدن ده بار قربون صدقه ماهانم رفتم و هزار بار گفتم الهی که مبارکش باشه پسرم..خب دیگه ناهید جونی فرق دوخت و وز برا پسملی و جاری و خواهر ششوهری تو همین نکته ظریفشه
ناهید مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
8 مرداد 93 2:59
ماهانی جون خوشحالم که خوشحالیت با سوپرایز مامانی به اوج رسید مبارک باشه انشالله لحاف وتشک دامادیتو بدوزه مامان جونی ولی این بار چرخ رو از قبل آماده کن آیسی جونم
مامانی نازگلا
پاسخ
اععععععععععععع اونوقتم من باید لحاف تشک بدوزممممم عایاااااااااا؟؟؟؟پ این ننه عروس چیکارست اونوخت..؟؟؟!!!
ناهید مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
8 مرداد 93 3:01
خوشحالم که همه دور هم بودید وجشن باشکوهی داشتید انشالله همیشه شاد باشین ودور هم بگید وبخندید ما هم خوشحال میشیم با شاد بودن دوستان خوبمان
مامانی نازگلا
پاسخ
قربون یوووووووووووووووو فرندس خوبمممنووووووون
مامان آرزو
10 مرداد 93 18:05
صدسلام به آیسان وماهان عزیزم،خوبین ایشاا...؟؟دلم واستون لک زده بود والاا بخصوص واسه عکسای ناز ماهان جونم
مامانی نازگلا
پاسخ
سلاااااااااااااااام آرزو جون خوبمقربونت برم..شما همیشه و همه جوره لطفتون شامل حالمون میشه
مامان آرزو
10 مرداد 93 18:07
ببخش عزیزم که اینقدردیراومدم کامنت بزارم آخه میدونی که خونه نت نداشتم باگوشیم بهتون سرمیزدم امانمیشدکامنت گذاشت!
مامانی نازگلا
پاسخ
ای جان دلم..اختیار داری عزیزم..کامنتاتم بهمون انرژی میدن درسته..اما همینکه یاددمونین یه دنیاست برامون
مامان آرزو
10 مرداد 93 18:08
عیدت مبارک عزیزم،نمازوروزه هاتم قبول باشن ایشاا...
مامانی نازگلا
پاسخ
فدات شم..نماز و روزه های شمام مورد قبول حق
مامان آرزو
10 مرداد 93 18:11
ای قربون ماهانم بشم خودش خواسته هاشوبیان میکنه تامامانی واسش سورپرایزکنه
مامانی نازگلا
پاسخ
خخخخخخ بچه این دوروزمونست دیگه
مامان آرزو
10 مرداد 93 18:13
کارخوبی کردی عزیزم خودت درست کردی،هم خیلی خوب شده هم یادگاری میمونه
مامانی نازگلا
پاسخ
وای آرزو نبودی ببینی چند روز دستام زیر بغلم بود بس که درد میکردن
مامان آرزو
10 مرداد 93 18:15
خداروشکر که خونواده ها باهم ودرکنارهم بودین،ایشاا...همیشه درکنارهم شادباشین
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون عزیزم..ایشالله شمام همیشه شاد و شنگول باشین
مامان آرزو
10 مرداد 93 18:16
ای فدای ماهانم بشم بااین لباس اسپایدرمنیمیبوسمت عزیزم
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه دوست مهربونم
مامان هانا و آریا
11 مرداد 93 2:39
مبارکهههه تشک اسپایدر من ماهان جون... چه مامان مهلبونیییییی
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون عزیزم..شما لطف ارین یه دنیاااااااااااا
مامان امیرعلی
11 مرداد 93 10:52
ماشالله شما خیلی هنرمندین و خیلی مهربون با اینکه خیاطی را خوب بلد نبودین به خاطر ماهان دست به کار شدین اونهم با استرس و عجله واقعا ماهان باید به خودش بباله که مامان گلی مثل شما داره
مامانی نازگلا
پاسخ
مرسی عزیز دلم،شما واقعا شرمندم کردیمفدایی داری دربستتتتتتتت
مامان
12 مرداد 93 14:27
تو خونه اينترنت ندارم . از بيرون هم هر موقع وصل ميشم فقط وقت آپ كردن دارم . چقدر دلم براتون تنگ شده بود
مامانی نازگلا
پاسخ
آخی عزیزم مرسی ماهم همینطورایشالله زودی تو خونه جدید نت دار میشین
مامان قند عسلا
14 مرداد 93 13:29
الهی قربون تو دوست مهربون و با معرفت بشم .خیلی خوشحال شدم به کلبه ی کوچیک ما سر زدید.ماهان قندو نبات رو از طرف من ببوس.ایشالا ایام به کامتون باشه و سالم و تندرست باشید ..دوست دارم دوست جونی
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه عزیز دلم...وظیفه بوده دلتنگتون میشیم،شمام از طرف من قند و عسلا رو ببوسین
مامان آیسو وآیسا
18 مرداد 93 10:45
عالی بود دستت تا آرنج طلا خواهر جوووووووووووووون
مامانی نازگلا
پاسخ
عزیزززززززززززززززززمی
مامان آیسو وآیسا
18 مرداد 93 10:46
مباررررررررررررررررررررررررررررررررکه لحاف تشک جدیدت
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون خاله دوست داشتنی و ناااااززززززززززز