تعبیر یه خواب بد
م ا ه ا ن جا ن م د و س ت ت دا ر م از ت ه ت ه دل مممممممممممممم...
پس از یاد گرفتن نام تو ، پس از دوستت دارم
به چه می نازد الفبا ؟...!!!!!!!!!
چه خواب پریشو نی بود ..نفسم بند اومده بود،..تو داشتی از دستم سر می خوردی و به چاه میافتادی...فریاد میزدی و اسممو صدا میزدی،اما من حتی جرات نفس کشیدن و پلک زدنم نداشتم....با ضربه ای که با دو دستم به سرم کوبیدم از خواب پریدم،با صدای یا ابولفظل، بابایی هم از خواب پرید و دستامو که هنوز به سرم بود رو آزاد کرد تا صبح این پهلو و اون پهلو شدم دستتو گرفتم تو دستمو و تا صبح بوس بارونت کردم ،، فکرشم برام شکنجه آوره...از صبح تا ظهر که بیام پیشت همش صلوات و دعا میخوندم و هر چند دیقه یه بار زنگ میزدم و حالتو جویا میشدم...ظهرم بستنی گرفتم و اومدم پیشت..همش مراقب بودم که اتفاقی برات نیفته،عصری که با هم برا وقت گذرونی تا غروب و افطار به پارک میرفتیم برات توپ و بیسگوئیت گرفتم...تو مسیر همش شیطونی میکردی و توپ رو این ور اونور شوت میکردی که توپت رفت زیر چرخ یه ماشین ،تو هم اصرار داشتی که الا و بلا باید توپتو درآریم.. بابایی یه سنگ کوچولو برداشت تا بندازه به توپه حرکت کنه و بیاد بیرون، غافل از اینکه تو از اون ور ماشین خم شدی سنگه خورد رو صورتت و یه کوچولو پوستت قرمز شد..تو همون خیابون داشتم خودکشی میکردم که بابایی چرا حواسش نبود و سنگه به تو خورد و....یه دعوای اساسی،روزمون خراب شد ..منم تو رو برداشتم و اومدیم خونه آجی سیما که یه نمه حال ندار بود،حالشو بپرسیمپیش هر کی میرسیدی سریع صورتتو نشون میدادی که بابام با سنگ زده و آبروی طفلی بابایی رو بردیتازه ده دیقه بود رسیده بودیم اونجا دیدم شوهر خواهرم دست تو و سارینا رو گرفته و گوش سنا دختر خودشم گرفته و پله ها رو میاره بالا و داره دعواتون میکنه،داشتم آماده میشدم که کاسه کوسه رو سر اون بیچاره بشکنم،دیدم رنگش عین گچ سفید شده ..گویا تو خیابون توپتو ول کرده بودی و سه تایی دنبالش بدو بدو میکردین که یه ماشین با چه سرعتی سر میرسه و کم مونده بود که فاجعه به بار بیاد..
قربون شکل ماهت بشم مامانی چقد دلمو میلرزونی ،حتی یادآوریش برام عذاب آوره...قبل افطار اومدیم تو خونه دیدیم هنوز بابایی خونه نیومده ،غافل از اینکه طبقه بالا بود،دو تایی کلی غیبتشو کردیم و قند تو دلم آب میشد که بلاخره اومدی سمت من توهم خوشحال بودی و میگفتی خوب شد با بابایی دعوا کردی قهر شد رفت خونه باباش از این به بعد دو تایی زندگی میکنیم،و حسابی به خودمون خوش میگذرونیم دیگم لازم نیست بابت هر چی از بابایی اجازه بگیریمسوای شوخی،هر چی بهت توضیح میدادم که کار بابایی عمدی نبود به کتت نرفت که نرفت و میگفتی دیگه بابایی رو دوستش نداریدم افطار بابایی از طبقه بالا اومد وبگذریم که چقد دو تایی کنف شدیم بغلت کرد و حسابی بوست کرد و ازت معذرت خواست، تو هم در آن واحد بخشیدیش وچنان خودتو بهش لوس کردی که بیا و ببین..این وسط سر من بی کلاه موند و قهر با بابایی..اومددم قلقلکت دادم و داشتیم با هم بازی میکردیم و از سر و کول هم بالا میرفتیم و بهت غر میزدم که چرا به این زودی بابایی رو بخشیدی که النگوم گیر کرد به دستت و یه زره از گوشت ناخنتو برداشتقربون اشکات بشم که چقد گریه کردی و با هام قهر کردی و میگفتی امروز حسابی اذیتت کردیم..هزار بار به سر و صورت خودم زدم و به خودم بد و بیراه و نفرین کردم ،هر بارم که میگفتم الهی این النگوها رو سر خاکم بیاری،میگفتی ایشاللهعـــــــــــه واااااا ننه یه خدایی نکرده ای ،چیزیییییییییی خخخخخخخخخخ هر چی نباشه من مادرتم !!تا وقتیم بخوابی هر کاری کردم نزاشتی یه دو تا ماچت کنم و ماچام تو حلقم مونددددو پوسیداما وقتی خواب رفتی برات اسپند دود کردم و اومدم بغلت خوابیدم و هزارتا بوست کردم و هزار بار گفتم الهی کور میشدم که زخمیت کردم ..میدونم تا خوب شدن زخمت هر روز باید برات رشوه بگیرم و پاچه خواریتو کنم...اما ماهان عزیزم خوشحالم که تعبیر اون خواب وحشتناک اینجوری شد...خوشحالم که خدا حواسش به من و تو و بابایی و زندگیمون هست..خدایا بابت امروز و دیروزت هم شکرررررررررر
خدایا !!
من چیزی نمیبینم ، آینده پنهان است !
ولی آسوده ام ، چون تو را می بینم و تو همه چیز را . . .مراقب دردونه منم باش..