تربیت ماهانییییییییی
لحظه های با تو بودن
از عمرم حساب نمی شوند
از آخرتم حساب می شوند ، از بهشت...........
عزیز دل مامانی،ماهان جون قند و نباتم،دوستان مهربون و گلم سلااااااااااااام
خوشگل مامانی الان داشتم عکسهای تو گوشی رو چک میکردم که یه آن ،،یه انگیزه اومد تو ذهنم که یه پست از شیرین کاریات برات بزارم و چون دیروقته و باید زودی بیام مهد دنبالت،،دارم تند تند اینکارو میکنم و بعدا برمیگردم عیب یابیشو انجام میدماینم نیومده میدونم که پام به مهد نرسیده حسابی به جونم غر میزنی که چرا دوباره زود اومدم دنبالت؟؟!!چرا با ماشین اداره اومدم؟؟!!چرا سرخ کن((منظورت سرخ گونست که این روزا شدیدا عاشق سرخ آب زدنهای من شدی و هر لحظه مجبورم میکنی سرخگونه بزنم و بعد به قول بابایی مارچ مورچت براهه و راه به راه بوسم میکنی منم غرررررررررررررق خوشبختی و کیف دنیا میشممممممممم که بیا و ببییییییین...و هزاران چرای دیگررررررر...که تو سرت سبز شده و بعدشم تا پای سرویس و اتاقم پشتک زنون میای منم مجبورم هر روز هر روز برات اسپند دود کنم که چشم نخوری گلللللللم........هر وقتم یادم میره برات اسپند دود کنم شاکی میشی که مامان نکنه دیگه دوسم نداری یا میخوای مردم چشمم بزنن که اسپند دود نمیکنی.....خدایی این روزا تو اداره که پات میرسه اونقدر شلوغی میکنی و ورجه وورجه داری که همه همکارام که به سمتشون میری استرس خاصی دارن و حواسشون به سر و کله و چشمشون هست که نزنی داغونشون کنی همه رو هم سر کار میزاری و میشینی میخندیوای ماهان چقد بعضی روزا از دستت خجالت میکشم...همکارام برا اینکه دلداریم بدن میگن چرا اذیت میشی copy paist خودته دیگهههههه..........واقعناااااااااااااااااا...به مردم خوبیم نیومده والاااااااااااا...
این روزا هر شب تو خونه بساط بازی فوتبال دستی داریم و تو پای ثابت همه بازیها هستی و بلاخره یه کاری میکنی که رقیبت من یا بابا ببازه و بعد بهش شکلک درمیاری و نفر بعدیمونو دعوت میکنی تو مسابقه ..چقدم با، سن کمت کلک میزنی و همش میخوای خودت برنده بشیهمیشم من و بابایی بهت اجازه میدادیم که ازمون ببری ...هر چن واقعا از من میبری اما همیشه به بابا کلک میزنی و خودتو برنده اعلام میکنی.....چن روز پیش منو بابایی تصمیم گرفتیم دیگه اجازه ندیم با دوغ و نیرنگ برنده بشی و یادت بدیم تقلب کار بدیه برا همین سر بازی فوتبال دستی حسابی دلخور شدی و هر چی خواستی امتیاز تو بالا ببری ،اجازه ندادیم و تو هم خیلی دمغ شدیای من فدای تو بشمممممممم مامانی که بعضی چیزا و حرکات برات لازمه و تو باید یاد بگیری که به حق خودت قانع باشی و تقلب نکنــــــــــــــــــی
...و خدا رو شکر که این کار ما جواب داد و اون روزی که برا جشن انقلاب که از طرف اداره ما ،،شرکت کرده بودیم ،توی مسابقه کودک شرکت کردی و حسابی تلاش کردی تا یه جایی حواست پرت شد و باید از دور مسابقات کنار میرفتی خیلی پکر شده بودی......یکی از همکارای حراست ما که متوجهت شده بود برات یه جایزه آورد و تو هم اصلا قبول نمیکردی و میگفتی خودم میدونم که برنده نشدم و این جایزه حقم نیستمیدونم اگه این جایزه رو بگیرم تقلب کردم و مامان بابام گفتن که این کار بدیه ...........همکارم از رفتار و حرفت کلی متعجب شده بودهمش به من تبریک میگفت بابت تربیت صحیحت......بلاخره با هزار التماس و خواهش راضیت کردیم که همینکه اونقدر توانمند بودی که تو مسابقه شرکت کنی و میدونی نباید آدم متقلب بود خودش جایزه داره و راضی شدی جایزه رو بگیری اما از ده تا سوراخ قایمش میکردی که نکنه کسی جایزتو ببینه و در موردش سوال کنه و تو مجبور بشی در موردش توضیح بدی........قربونت برم ماهانم که اینقد مااااااهی عجیییییییج دللللللللللللللللم
قول می دهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از دال تا میم بگویم
بگذار بگویم که دوستت دارم
دیگر لام تا کام حرفى نمی زنم..........