تا سه نشه بازی نشه
هر چی عشقه با نگینش ،هر چی خوبه،بهترینش،از خوشی ها بیشترینننننننننننننننش،آسمونا با زمینش،،غم دنیا کمترینش،همه تقدیم شما باد،
یلدای همه دوستان گل وبیم مبارک
قل قلی های نازنین،یلداتون به سرخی لپاتون،میوه های زندگی،،.. یلداتون به گرمی قلباتون..
.نی نی های ناز و دوستای کوچولوی وبی یلدای شمام مبارک
امسال بخاطر فوت پدر شوهر آبجی فاطی و خاله جونیم قرار نبود یلدا رو جشن بگیریم،اما از اونجایی که ما سه تا وروجک داریم که چرخ زندگیمون بنابه حکم اونا میچرخه ،یلدا جونو گرفتیم اونم چجوری،سه روز پشت سر همکلا همیشه برنامه های ما همینجوریه ،برنامه که میریزیم پاش هستیم پنج شنبه نکه یه نمه سر خاک و مراسم خاله جونی اشک ریخته بودیم گفتیم جبران شه کمی شادی کنیم بساط یلدا رو خونه پدری علم کردیم و سر سه سوت،شام و هندونه و میوه و آجیل و براه کردیم که برا شنبه که فرداشم روز کاریه، کارمونو سبک کرده باشیم ..ای دل غافل هندونه خراب از آب دراومد حال همه گرفته شد..دوماد بزرگمون که هندونه رو گرفته بود بخاطر خنده های شیطنت آمیز جمع و مورد تمسخر واقع شدناش ، انگار که باد توپو بگیرن خیلی دمغ شد..جمعه من پای نت با چند تا از دوستان در حال دل و قلوه دادن و گرفتن و ماهانی و همسری سر درس و تکلیف ، زنگ در بصدا دراومد..جمع دیروزی با یه هندونه زیر بغل وارد شدن،علی آقا دومادمون همچین فیقور برنده شدن به خودش گرفته بود که بیا و ببین،،گفت امروز کلی گشتم و بهترین هندونه رو پیدا کردم،نکه طفلی یه ذرم خسیسهزودیم گفت که هوارتومن پول بابتش دادهخلاصه دوباره میوه و چای و آجیل و ...نوبت هندونه که رسید،ماهانی بدو بدو از آشپزخونه یه کارد آورد و هنوز کاملا به هنددونه نرسیده بود کاردو فرو کرد شیکم هندونه...ای خدای من انگاری خون از رگ بپره همچین آب یخ سفید از تو هندونه رفت که نگو..چه بوی گندیده ایم میدادخلاصه دوباره کلی دلخوشی کردیم و طفلی علی آقا چاقو بهش میزدی خونش نمییومد..دیگه فضا بدتر نشه هر کی به نوبت میرفت تو دستشویی میخندید و برمیگشت..
دیروزم تولد شوشو و داداش مهدی بود، زن داداش شبنم جون کیک درست کرده بود ،گفتیم یه دور دیگه یلدا رو داشته باشیم ،داداش مهدی رفت هندونه خرید ،دیگه ولش کنین دوباره شام مخصوص یلدا و شیرینی و کیک و میوه و آجیل کلی با سلام و صلوات و استرس اول رفتیم سر وقت هندونه،
دمششششششششششش گرررررررم ،هندونهههههههههههه،، که ایندفعه آبروداری کرد و کلی بگو بخند کردیم و یه شب خوب دیگه گذشت...تولد داداش مهدی و شوشو هم جشن گرفتیم و یه سورپرایز اساسیم برا همسری داشتم که از اینجام یه بار دیگه تولدشونو تبریک میگم..
ماهان جونم اینجا صبح پنجشنبه بخاطر مراسم جشن یلداشون و دوساعت مونده به جشن صبحونه رو اتاق من مهمون بود..چند تا یادگاری ازش میزارم
مامان یعنی چی،، من مهمون توام امروز هر چی داری برام بیاررررررررررررر..شیر کاکائو و خامه عسل و پسته هم باید باشه
مرسی خاله نگارم بابت این قیف پر از بادوم..خوشمزه بودن البته همشم نصیب دوست خودت شد
یه چند تا عکس قبل از شروع مراسم تو مهد ،عکسهای جشنتو بعدا برات میزارم عزیز دلم
ماهان:دخترا موشن مثل خرگوشن،،هلیام که خرگوشتره لاغر و ضعیفه
هلیا:پسرا بادکنکن،دست بزنی میترکننننننننننن..
دوباره میزنمت اشکت درآدااااااااااااااااااا
بیام بترسونمت..هوووووووووووووووو هوووووووو هوووووووووو..میخوام بیام بخولمتتتتتتتتتت
بچه سوسول تو که میخوای بترسی اشکت در آد،از اول حرف نزززززززن خخخخخخخخخخخخ
عزیز دلم،، از همین امروز... سفیدی برف را برای روحت
شیرینی هندوانه را برای عشقت،سرخی انار را برای قلبت
و بلندای یلدا را برای زندگی قشنگت آرزو دااااااااااااااارم