ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

شروع ماه صفر و فوت خاله جونم...

1392/9/13 9:49
636 بازدید
اشتراک گذاری

ماه صفر دومین ماه قمری است که حوادث تاريخي فراواني در این ماه  رخ داده است از جمله وارد کردن سر مطهر امام حسين عليه السلام و ورود اهل بيت عليهم السلام به شام ،   ، آغاز جنگ صفين ،شهادت حضرت رقيه سلام الله عليها ،شهادت هشتمین امام مظلوم و شیعیان ،اربعين حسيني،رحلت  پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلّم ...

در اين ماه، به دادن صدقه سفارش زیادی شده است  و براي ايمني از بلاها، دعاي زير هر روز ده مرتبه برا خوانده شدنش سفارش شده که انشالله از بلاها به دور بمانیم..

يا شَديدَ الْقُوي‏ وَيا شَديدَ الْمِحالِ يا عَزيزُ يا عَزيزُ يا عَزيزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَميعُ خَلْقِکَ فَاکْفِني‏ شَرَّ خَلْقِکَ يا مُحْسِنُ يا مُجْمِلُ يا مُنْعِمُ يا مُفْضِلُ يا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّي‏ کُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ وَصَلَّي اللَّهُ عَلي‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرينَ!

ماهان جونم ،دوستای گلم دیروز یه اتفاق خیلی خیلی بد برا من افتاد...و اون فوت ناگهانی خاله جونم بود قرار بود پریروز آش بپزه و ما رو خونشون دعوت کنه ، طفلی چقد نخود و لوبیا خیسانده بود،چقد همه جا رو تر و تمیز کرده بود که دور هم جمع شیم،،ما جمع شدیم اما خودش نبود... ای خداااااچه محفلی برا ختم خودش محیا کرده بود....خاله جونم خیلی غیرتی و زرنگ بود،تو همه کارامون،سختیها و خوشیها کنارمون بود،،یه جورایی  نقش  مامانو برامون بازی میکرد،،سر خواستگاریهام،شب مولود ماهان،سر قهر و آشتی دادن  من با منوچهر،سر بدرقه مسافرتهامون همیشـــــــــــه کنارم بود...یادددددددش بخیر اون روزا بعد تصادف خونوادم،که با رد خواستگاری  پسر خاله از آبجی فاطی که اونوقتها تو  اکراین بود دلخوری پیش اومده بود و ما با خاله اینا رفت و آمد نداشتیم،هر روز با خونشون تماس میگرفتم و بدون اینکه حرفی بزنم به صدای ،الو بفرمائید خاله جون گوش میدادم و آروم میشدم،چقد طنین صدای خاله و مامان یه جور بود،،چقد با شنیدن صداش آروم میشدم،،طفلی خاله فک میکرد برا دختراش مزاحم میشن ناراحت میشد و گاهی بد و بیراه میگفت،هر روز با خودم میگفتم امروز دیگه زنگ نمیزنم اما دوباره زنگ میزدم....نیاز داشتم به اون آرامش،به یواشکی دیدناش،به خیره شدنای خال رو صورتش که جفت خال مامان بود...ای خدا این دلخوشیم ازمون گرفتی،،خدایا بلا نسبت جون خواهر برادرا و همسر و پسرم دیگه کسی برام نموند...دیگه مفهوم پدر بزرگ مادر بزرگ،مامان ،بابا،خاله،عمه،دایی،عمو برام معنی نداره...تو مراسما دخترای هم سن خودمو میبینم که تا چند تا نسل قبل خودش نشسته میگه این مامانمه این مامان بزگمه این مامان بزرگ پدریمه این فلانمه.... دیروز چقد حالم بد بود،چقد بهونه برا گریه هام داشتم..چه جاهای خالی زیادی به چشم میخورد...با این  همه باز  شکر درگاهت خدا...شکر که جای حق نشستی،،شکرررررررررررر.........فدات بشم ماهان جونم که تو این دو روز مجبور شدم تنهات بزارم،،چقد هر وقت میبینت سعی میکنی دلداریم بدی و  همش میگی مامان زیلویی که رو فرش اتاق نشیمن پهنه رو خاله جون بخاطر من خریده بود که راحت بازی کنم و چیزی رو زمین میریزم فرش کثیف نشه که شما دعوام کنین و یه آهی میکشی که یعنی خیلی ناراحتی...فدات بشم دنیا همینه،،تو زنده باش عزیز دلم،تو بمون برام گلم...دوستان مهربون شرمنده اونقد حال و حوصله  ندارم که بتونم  به کامنتهای با ارزش و جواب اسای پر مهرتون جواب بدم به گلی و مهربونی خودتون ببخشید..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (54)

مامان یاسمن و محمد پارسا
13 آذر 92 9:46
خدا بیامرزه خاله تون را
مامان فاطمه
13 آذر 92 10:25
عزیزم غم آخرت باشه..بازم تسلیت
شیدا مامان الینا
13 آذر 92 10:28
خداوند رحمت کنه خاله عزیزت را و به حق مظلومیت اسرای کربلا سر سفره سید الشهدا مهمانشان کنه آیسان عزیزم بهت تسلیت میگم خداوند به همسر مهربانت و ماهان عزیزم و خواهرای گلت سلامتی بده .
مامان ریحانه
13 آذر 92 10:34
تسلیت آیسان جان،،جونتون سلامت،آقا ماهان سلامت
مامان محياگلي
13 آذر 92 10:38
خدا رحمتشون كنه و انشاا... خدا سايه شما رو از سر ماهان جون كم نكنه
مامان سونیا
13 آذر 92 10:59
تسلیت عرض میکنم عزیزم خدا رحمتشون کنه و روحشون قریت رحمت الهی باشه انشالله هر چی خاک ایشون هست عمر شما باشه خدا ماهان جون وباباییش رو براتون نگهداره
مامان عرفان
13 آذر 92 13:23
آيسي جونم خدا رحمت كنه خاله جون مهربونت را .
مامان عرفان
13 آذر 92 13:25
آيسي جونم مي دونم غصه داري و ناراحتي هات زياده اما تو كه ناراحتي منم دلم ميگيره . خواهش ميكنم غصه نخور داري داغون ميشي . اين چه ريخت و قيافه اي هست آخه ؟ الان خاله جونت راضي نيست كه تو به اين حال بيفتي . ار صبح هزار بار كه ميرم و ميام اتاقت و كاري از دستم برات برنمياد انجام بدم ناراحتي هام دوچندان ميشه . فدااااااااااااااااااااااااااااااااااات بشم غصه نخور .
مامان عرفان
13 آذر 92 13:27
من را هم در غم خودت شريك بدون . قربوووووووووووووووووونت برم .
مامان عرفان
13 آذر 92 13:29
آيسي جونم اون روز چقد خنديديم اما خبر فوت ناگهاني خاله ات خيلي ناراحتمون كرد و عوض خنده هامون دراومد
مامان عرفان
13 آذر 92 13:30
ميدونم سخته اما تو بايد قوي باشي و به ماهان جون فكر كني كه با ناراحتيت بچه را ناراحت نكني . اون كوچيكه و شايد براش زياد قابل درك نباشه .
مامان عرفان
13 آذر 92 13:35
خلاصه من دربست چاكرتم . هركمكي از دستم بربياد بهم بگو .
لیلا مامان پرنیا
13 آذر 92 23:33
سلام آیسان جونم نمیدونم جرا انقدر ناراحتی تو برام با بقیه فرق میکنه وهر وقت یه موضوعی تو رو ناراحت میکنه قلب من رو هم از ته دل میرنجونه واقعا متاسفم بهت تسلیت میگم امیدوارم غم آخرت باشه وروح خاله نازنینت هم شاد
امیرحسین کوچولو نفس ما
14 آذر 92 4:31
عزیزم خیلی جا خوردم با دیدن این پست....الهی غم آخرتون باشه،خیلی دلم گرفت برات عزیزم اما چه میشه کرد دنیا همینه،سخت، سنگدل،بی رحم.....الهی که اون دنیا جاش راحت باشه..... قربون ماهان عزیزم که آقاست....
مامان کیاراد(آرزو)
14 آذر 92 10:01
خیلی برات ناراحت شدم عزیز.بهت تسلیت میگم ایشاا...غم آخرت باشه...
مامان کیاراد(آرزو)
14 آذر 92 10:03
خدابهت صبر بده عزیزم،خودتو ناراحت نکن چون هنوز همسرو پسرگلت هستن که بخوای بخاطرشون شادباشی وزندگی کنی.
مامان رهام جونی
14 آذر 92 10:03
بهت تسلیت میگم عزیزم غم آخرت باشه.
مامان اهورا
14 آذر 92 14:23
سلام آیسان جونم.خیییییییییییییییییلی ناراحت شدم خدا رحمت کنه خاله ات رو.هرچی هم بگم غمتو کم نمیکنه خاله مثل مادر آدم میمونه.خاک اون بقای عمر شما باشه.تسلیت میگم عزیز دلم.انشاالله دیگه غم نبینی
امیرحسین کوچولو نفس ما
15 آذر 92 3:43
عزیزم خوبی؟ بهتری؟نگرانتم.....
نفس
15 آذر 92 13:00
سلام آیسان جون خوبی،منم تسلیت میگم،انشالله همه غمات با هم برن و برنگردن
مامان فاطمه
15 آذر 92 13:01
دنیا با همه رنگارنگیش رنگ غم و ماتمم داره،باید قبول کنیم و به سازش برقصیم...تسلیت آیسان جونم
مامان فاطمه
15 آذر 92 13:02
خدا روح خاله جون و خونواده محترم خودتم غرین رحمت و مغفرت قرار بده
مامان علی
15 آذر 92 13:03
آیسان جون خدا رحمتش کنه،عزیزم اینقدر غصه نخور..زندگی همینـــــــــــــــــه
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
15 آذر 92 15:51
سلام آیسان جون فدات بشم تسلیت می گم خدارحمتش کنه ببخشید نمی دونستم وقتی بهم گفتی که خاله جونت فوت شدن خیلی ناراحت شدم واینکه جای مادرتون بود عزیزم غصه نخور تا بوده ونبوده دنیا همین بوده یکی میاد یکی میره هیچ کارش هم نمیشه کرد انشالله دیگه غم نبینید
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
15 آذر 92 15:57
عزیزم ممنون خانمی شما همیشه محبتتون رسیده الان بهتریم ولی من نگران شما هستم گلم خیلی ناراحت شدم که باز غمت تازه شد قربونت برم عزیزم انشالله دیگه غم نبینی
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
15 آذر 92 16:05
عزیزم شما منو ببخشید من توقعه ای ندارم هرکس گرفتارهست مخصوصآ شما که نمی دونم چی بگم خداراحمت کنه خاله جونتونو چقدر دردناکه که یه بار دیگه غم از دست دادن عزیزی که جای مادرتون بودبراتون تکراربشه این حرفهارو نزن عزیزم شما بهترین دوست وخواهر من هستید انشالله شما وماهان جون وهمسریت زنده باشید وداغ خواهر برادرهاتونو هیچ وقت نبینید
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
15 آذر 92 16:07
عزیزم شما تنها نیستید همین که برادر وخواهرهای خوبی دارید جای شکرش باقی هست واگه قابل بدونید همه ما دوستانت رو هم فامیل خودت بدونی با اینکه نمی تونیم برات کاری انجام بدیدم ولی در غم وشادیهاتون شریکیم دوستت داریم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
15 آذر 92 16:09
فدای ماهان جون با ابراز همدریش انشالله 150 سال زنده باشی خاله جون
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
15 آذر 92 16:15
ممنون فاطمه الان دوروز هست که افتاده به استفراغ ولی بردم دکتر بهتر شده استرس وترس از زلزله هم کمتر شده از بس که بهش دلداری دادم ولی هنوز میگه مامان دیگه زلزله نمیاد محمدرضا هم ازاون روز تا حالا شکمش بهم خورده اسهال داره خوب نمیشه فدات که به فکرشون بودی عزیزم ایسان جون گفتید چه کارهایی براشون خوبه منظورتون دم کرده گل گاوزبان واین جورچیزهاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قطره
15 آذر 92 17:00
تسلیت میگم عزیزم خیلی ناراحت نشدم
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
16 آذر 92 9:16
دوست خوبم تسلیت میگم انشاله غم اخرت باشه
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
16 آذر 92 9:18
خیلی ناراحت شدم عزیزم ، منم تو غم خودت شریک بدون
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
16 آذر 92 9:20
انشاله که خداوند نگه دار خودت و همسرت و ماهان و خواهرای گلت باشه
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
16 آذر 92 14:23
سلام عزیزم خواهش می کنم من که کاری نکردم کاش می تونستم دردت وغمت رو از بین می بردم انشالله از این به بعد شاهد شادیهاتون باشیم گلم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
16 آذر 92 14:23
ممنون عزیزم کاش این طور که می گفتید دلم پاک بود ولی هیچ وقت احساس آرامش وسبکی نمی کنم همش احساس گناه این نظر لطف شماست گلم راستش خوابهای من اونقدر که همیشه تعبیر داشته خودم که هیچ این شوشویم هم اونقدر به خوابهای من اعتقاد داره که به خودم اعتقاد نداره نه اینکه اول زندگیمون تو دوره عقدمون تو یه بن بست مالی گیر کرده بود بهترین خواب رو براش دیدم زندگیش از این رو به اون روشد خوب به همین خاطر اعتقاد پیدا کرده
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
16 آذر 92 14:24
ممنون از دعاتون اره خدا را شکر می کنم که همه سالمیم انشالله همه ملت ایران وشما دوستان خوب هم همبشه سالم باشید
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
16 آذر 92 14:24
اره عزیزم موقع فرار با دو بچه می خواسته بیاد بیرون زلزله پرتش می کنه محکم می خوره به در حال شیشه میشکنه شاهرگشو می زنه خدابهش رحم کرد من خودم گفتم این تا بیمارستان هم نمی رسه از بس که خون ازش رفته بود ومثا فواره بیرون می زدفک کن تا خود بوشهر 45 دقیقه راهه که باید می رسیدن به بیمارستا بیمارستان نزدیک خودمون هم از بس شلوغ بوده تحویل نگرفته بودن حالا یکی از انگشتاش هم عفونت کرده بیچاره چقدر دلم براش سوخت
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
16 آذر 92 14:25
آخی ببخشید گلم خدارحمتشون کنه نور به قبرش بتابه از بس حالم نرمال نبود که اشتباهی نوشتمدرستش می کنم بازم شرمنده
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
16 آذر 92 15:05
ممنون چه خوب من غیر از سیب اون دوتارو نمی دونستم چه جالب حتمآ این کارو هم می کنم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
16 آذر 92 15:06
اینم جالب بود تا حالا نشنیده بودم ولی ما یه کاری می کنیم برا ترس اینکه یه چاقو رو اجاق داغ می کنیم تا سرخ بشه بعد روش آب می ریزیم آبشو می خوریم یا یه تیکه طلا میندازیم توآب بعد آب رو می خوریم نمی دونم چه حکمتی داره ولی میگن خوبه من همون اول از بس بچه ها ترسیده بودن آب رو چاقو درست کردم همگی خوردیم ولی اینی که شما هم میگید خیلی برام جالب هست ممنون از راهنماییتون انجامش می دم به همگی هم میگم پز هم میدم دیگـــــــــــــــــه
مامان پویا
16 آذر 92 15:20
سنلام عزیز،ازته دل ناراحت شدم .تسلیت عرض میکنم.نمی دونی چقدر دلم گرفت. انشالابقای عمرشماباشه.خداماهان جون وبقیه عزیزانتونو براتون حفظ کنه.
مامان پویا
16 آذر 92 15:23
امیدوارم روح خاله ی نازنینت قرین رحمت باشه عزیزم.
نیلوفر
16 آذر 92 19:34
خدا بیامرزدشون. نور به قبرشون بباره.
مامان عبدالرحمن واویس
16 آذر 92 22:41
روحش شاد عزیزم انشاالله بهشت برین نصیبش بشه خیلی ناراحت شدم
مامان مهرزاد جان
17 آذر 92 11:59
بهت تسلیت میگم خدا صبر بده خیلی ناراحت شدم باور کن
سمانه(مامان سروش)
17 آذر 92 15:21
فدات بشم عزیزم،خدا به همتون صبر بده.ایشالا بقای عمر تو پسر وهمسرت.
شازده امیر و رها بانو
18 آذر 92 1:08
سلام آیسان جان ببخش که تاخییر دارم تسلیت میگم بهت عزیزم انشاالله عزیزانت در پناه خدا باشن و خدا برات حفظشون کنه
دلسارا
18 آذر 92 14:21
خدای بزرگ به جای همه گرفته هات ماهان رو بهت داده... خدا رحمتشون کنه
فرشته مامان نیایش
19 آذر 92 0:12
عزیزم ایشالله غم آخرت باشه. ایشالله صد سال دیگه با شوهر خوب و پسر گلت به شادی و خوشی زندگی کنی. و صاحب نوه و نتیجه و نبیره بشی آیسان جون. خدا صبر بزرگی بهت بدم خانمی. شرمنده نتونستم زودتر بهتون سر بزنم. روح خالتون شاد...
lمامان قند عسلا
20 آذر 92 14:15
الهی بمیرم.چقدر ناگهانیبهت تسلیت میگم ایسان جونم
lمامان قند عسلا
20 آذر 92 14:17
ایشالا همیشه به تفریح و شادی گل پسر
خاله هدی مامان پارسا
21 آذر 92 10:29
خدا رحمت کنه ایشاله غم اخرتون باشه و دیگه غم نبینی
بی هنر
29 آذر 92 11:42
امام صادق عليه السّلام فرمود: دوستى را شرايطى است و اگر همه اين شرايط در کسی نباشد او را دوست كامل نشمار و كسى كه هيچ يك از اين شرايط در او نباشد در هیچ مرتبه از دوستی با او رفاقت نکن. شرط اول آنكه.... دوم آنكه ..... سوم آنكه..... چهارم آنكه..... پنجم آنكه در سختيهاى روزگار تو را رها نكند. درسته که به نت دسترسی نداشتم و کامنت نذاشتم اما به یادتون بودم که!!!! نبودم؟؟؟؟
بی هنر
29 آذر 92 11:43
آرزوی آمرزش برای آ« مرحوم و صبری جلیل برای شما.....