یه بار دیگه تولدت مبارک عسلم
من هرهر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
میکنی
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
تنهاییت برای من...
غصه هایت برای من...
همه بغضها و اشکهایت برای من...
بخند برایم بخند
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را...
صدای همیشه خوب بودنت را
تو شاد باش ..شاد شاد شاااااااااااااد....من بجای تو غمگین میشوم،نگران .میشوم..تو فقط بخند.....
ماهان جونم با تمام بند بند وجودم عااااااااااااااااااشقتم ،دوست داررررررررررررم عمرررررم
عزیز دلم تولــــــــــــــــــــــدت مبااااااااااااااارک..
بالا نوشت:
1- با سلام و عرض ادب خدمت دوستان بسیار گل و مهربونم که همیشه شرمندمون میکنن و مورد لطفشون هستیم و بدون اینکه حتی پست تولد بزاریم تبریک میگن ،،مخصوصا ناهید جون مهربونم که همیشه مناسبتهای من و پسرم براش مهم بوده و دیروزم من نرسیدم بیام وب لطف کرده و آدرس لینک عکس ماهان جونمو از رو صفحه وب برا یادبود تولدش برامون فرستاده که یه دنیا ازش تشکر میکنم و از خدا میخوام هر چی دلش میخواد خدا بهش بده و دو تا نازگلاشو براش نگهداره..ناهیدم فدای مهربونی و صفای دل نازنینت..خدایی یه دونه اااااااااااااااااااااااااااااای .
آدرس لینکها:
http://www.niniweblog.com/upl/tateneh-mohammad92/13853209824.jpghttp:
//www.niniweblog.com/upl/tateneh-mohammad92/13853186416.jpg
2- شرمنده دوستانی هستم که ازم شماره دارن و اس میدن یا تماس میگیرن و جواب دریافت نمیکنن، چن روز پیش یه اتفاقی افتاد و زانوی پام چاک برداشت ..گوشیمم تو همون حادثه از بین رفته ،فعلا خطم مسدود هست اینکه جواب اس نمیدم حمل بر بی نزاکتی نباشه..
ماهان جون دوست داشتنیم،نفسم،همه امیدم سلام،،عزیز دلم دیروز تولد اصلیت بود اما چون مصادف با ایام عزیز محرم شده بود من و بابایی چن روز قبل محرم برات جشن گرفتیم که چند تا پست پایین تر برات یادگاری گذاشتم..ولی دیروزم با بایی تصمیم گرفتیم که این روز رو کاملا اختصاص بدیم به تو و بقول خودت تو قربان و رئیس باشی و هر چی امر کنی همون بشه..وصبح با پیامک تبریک تولدت از طرف مهد بیدار شدیم و من و بابایی حسابی به جونت افتادیم و با بوس و ناز و قربون صدقه بیدارت کردیم،،اجازه دادیم لباس فرم مهد نپوشی و هر لباسی که دلت خواست بپوشی،هر چن تو دلت میخواست دوتایی تو خونه بمونیم ولی نشد مرخصی بگیرم و بهت قول دادم بجاش برات یه سورپرایز داشته باشم..فدای چشای خوشگل و شیرین زبونیت بشم که چه برنامه هایی برا سورپرایز خودت میریختی و میگفتی که برات دونه دونه اجراش کنم...تا شب حسابی بهت خوش گذشت و عصری هم برا دندونی اردلان جون رفتیم و تو با بچه ها حسابی بازی و شادی کردین..موقع برگشتن به خونه هم جیپ زرده که تو ویترین یه مغازه بود و بقول خودت سایز کوچیکتره ماشین شارژی جیپیت بود رو خواستی و سر سه سوت خاله فاطی برات خرید و اونقد خوشحال بودی که اصلا یادت رفت از خاله تشکر کنی یا مثل همیشه آویزونش بشی که باهاش بری خونشون یا اون بیاد به خونه ماهمچین که از خاله فاطی جدا شدیم یادت اومد که قرار بود با هم بریم پیتزا ،منم تماس گرفتم بابایی اومد دنبالمون اول رفتیم معروفترین قنادی شهر که برا مربیا و دوستای مهدت شیرینی بگیریم و تا من رفتم شیرینی گرفتم اومدم تو ماشین خواب رفته بودی اونقدر که از صبح ورجه وورجه و بپر بپر کرده بودی..شبم خاله اینا هم برا عیادت من هم تبریک دوباره تولدت اومده بودن که شما بیدار نشدی راستی گلم از اون حادثه که زانوم اونجوری شده هر روز یه تعداد فک و فامیل مییان ملاقات خودشم دست خالی حسابی تخمه میشکنن،میوه میخورن و میریزن و میپاشن و دارت بازی میکنن و مسابقه راه میندازن..منم دست به سینه لنگ لنگان کوزت وار خدمتگزاری میکنمامروز صبحم که هنوز پام میلنگه ،دستمونم به خاطر کیف من و تو شیرینی مهد سنگین بود ،بابایی آرنولد بازی درآورد که خودش برسونتمون..من داشتم تو صندلی عقب شیرینی و کیف رو میزاشتم که بابایی هواسش نبود و با چرخ ماشین رفت رو شصت پاااااامالبته چیز خیلی مهمی نبود ولی لنگش پام زیادتر شدویه بساط و بهونه دیگه برا شب نشینی فک و فامیل مهیا شد..فدای دلت بشم که میخواستی به من روحیه بدی همش میخندیدی و با بابایی میگفتین مامانی یه دور دیگه برو جلو ماشین یه جوری بزنیمت که مردم مجبور بشن کمپوت آبمیوه بیارن ملاقاتت..
ماهان نازم فدای دل مهربونت بشم که میخواستم روی ماهتو ببوسم همش اصرار میکردی که دستمو ببوسی و برات تو وب بزارمش..تو چقد دل بزرگ و مهربونی داری عزیز دلم..