تولد ماهان جونم..
با قلبی از عشق"با خطی از حریر محبت..
با جمله ای کوتاه "..
در خطی صاف بر روی برگی از یاس مینویسم..
با تو دنیایم زیباست،
باش تا دنیایم زیبا بماند..تولدت مبارک عزیز دلللللللللللللللللللللللم....
ماهان جونم از اونجایی که تولد ت 3 آذر امسال مصادف با ایام محرم شده تصمیم داشتم چند روزی زودتر تولدت رو بگیرم ولی ماموریت هفته پیشم و خستگی راه و کار دو دلم کرده بود.بلاخره پنجشنبه دل رو به دریا زدم و تصمیم گرفتم یه کوچولو در حد خودمونی برات جشن بگیرم ،برا همین از پنجشنبه روز تو بود،و با محبت بابا منوچهر مهربون که مرخصی گرفت و درخدمتت بود تا تو جشن تولد یکی از دوستانت که بابا و مامانش یه نصف روز شهر بازی پارک رو برا تولدش اجاره کرده بودن تا حسابی با دوستاش خوش بگذرونه ، شرکت کردی و کلی هم کیف کرده بودی و همش میگفتی مامان ما هم برا تولدم پارک رو اجاره کنیم...اما ما دخل و خرج جیبمون رو کردیم و بهت قول دادم یه تولد اساسی برات بگیرم.که نه سیخ بسوزه نه شپش های ملغ زن تو جیب ماااااااا...
از جمعه صبح هم با دوستامون رکسانا جون و آقا ثمیر که از باکو مهمونمون بودن برا خرید بیرون رفتیم و کلی خوشگذرونی کردیم و یه سور کوچولو و ضیافت نهار در خدمت مهمونامون بودیم و اونام لطف کردن برا تولدت یه دارت و یه ماشین قدرتی بزرگ برات خریدن...
دیروزم من یه دوساعتی پاس ساعتی گرفتم که به سفارش کیک باب اسفنجیت برم و قرار بود یکی از همکارام بجای من بیاد تا از اتاق خارج بشم ..منم که عجووووووووووول و لحظه ها هم برام مهم بود تا به کارام برسم ،همینکه رئیس پاشو از در بیرون گذاشت بدو بدو از اتاق بیرون زدم ،تازه پایین پله ها رسیده بودم که با رئیس گلابی شاخ به شاخ شدم ....وااااااااای وااااااااااای واااااااای حالا چیکار باید میکردم یه لبخند زدم و درجواب اینکه پرسید اقای زارعان اومد اتاق با صراحت گفتم بللللللللللله حللللللله ...حالا این رفته اتاق دیده همه اسناد رو میزه کسی هم تو اتاق نیست شاکی شده بود و زنگ زد خانم حسین زاده فردا که اومدی برو خودتو بزار در اختیار کارگزینی....آی خاک تو اون ملاج گنگت رئیس گلابی ،گور به گور بشی که چه بد مدل افکارمو خراب کردی و روزم خراب شد... چه برنامه ها که داشتم و دستم بکار نمیرفت...بلاخره ساعت 4 ظهر بود با خودم گفتم بیخیال کار و اداره،بهترین روز زندگیم روز تولد پسرمه..این روز خوشمو با صدتا کار و اداره عوض نمیکنم.. برا همین با از دست دادن یه نصفه روز شروع بکار کردم و بساط شام و تولد رو علم کردم ...شمام بفرمائین دعوتین...
این باب اسفنجی غول پیکرم من رو در اتاق اولش کمرنگ کشیدم ،که بشه پاک کرد ،بعد دیدم خوشگل شد پر رنگش کردم و دیگه مجبوریم یه رنگ رو در بزنیم قابل توجه شوشویی محترررررررررم زحمتش با شمااااا
این آبجی سیماست که من همه زندگیمو مدیونشم و برامون هم پدری کرده هم مادری
تولد اردلان کوچولو هم ١٤ همین ماهه که مصادف شده با اول محرم..
این کادوهام نگار جونم پنجشنبه زحمت کشیده و برا من و ماهان گرفته بود..خیلی مرسی نگار جونم
کادوی نگار جونم بابت تولدم که در مشهد برگزار شد..چه دوست بامرامی دارم من ،آیسان فدات عزیزم
اینجام مث همیشه آخر قصمون یه پارتی و تخلیه هیجانات و انرژی داره اون نقطه های نورانی ام حرکات موزون برو بچن
ماهان عزززززززززززززیزم خیلی دوستت دارم
امانمی دونم “خیلی” رو چه جوری بنویسم
که خیلـــــــــــــــــــــــــــــــی خیییییییییییییییییییییییلی خونده بشه ؟!!!!!