خداحافظی..
خداحافظی سخته ولی مجبورم...
ماهانی جونم ،دوستای مهربونم من دارم میرم!!!!!!!!!!!،، کجا؟؟؟؟؟؟
با روحیه ای که از من میشناسید ..خودتون حدس بزنید...
1- با همسری به هم زدم و قهر میرم خونه بابام...
2- از اداره اخراج شدم میرم خونه نشین شم و تریپ افسردگی بگیرم
3- خدای نکرده،خدای نکرده یه مریضی دارم دیگه رفتنی شدم...
4- کلا عطایش را به لقایش بخشیدم و میرم اونور آب.......
5- گزینه ای دیگر در کار است/؟؟؟؟؟؟
هر هر هر
.
.
.
دارم میرم ماموریت شیراز، مشهد ،،ماهان جونم فدات بشم که تا پریروز تو هم تو برنامه بودی اما نیس که شما بابایی تشریف دارین و نگران حال بابایی بودی و یه درمیان میگفتی که با من مییای و نمییای ، در ضمن تهدیدم میکردی اگه من برم ماموریت ،شما و بابایی ام میرین خارج((دقیقا کجای خارج نمیدونم)) و یه ماشین خارجی و زن خارجی برا بابا میگیرین،،...برا همین من میخواستم شمارم ببرم که توطئه نکنین کار دستم بدین ، آخرسرم از کلاس زبانت چون غیبتت بیش از چهار جلسه میشد اجازه ندادن و این بود که پول رزرو بلیط و هتل شما پرید ،باشه گلم فدای سرت ،،انشالله ماموریت های بعدی با هم میریم،، میدونم با بابایی کلی صفا میکنین ...ولی مردونگی کن وتو گوش بابایی نخون که برام هوو بیاره...از الانش فکر دوری از شما کلی اذیتم کرده ، ولی فک کن چقد میخوام برات سوغات بیارم و بعد برگشتنم برنامه تولد باب اسفنجی برات دارم،کلی هم سی دی کارتونی و کتاب قصه برات آماده کردم که این چن روز حوصلت سر نره،، به بابایی و معلماتم سپردم هر وقت دلت برام تنگ شد ،شمارمو بگیرن تا با هم حرف بزنیم،،فدای اون دل کوچولو و مهربونت بشم که اتاق بالایی رو که ماشین شارژیت اونجاست داشتم مرتب میکردم که شما راحت ماشین بازی کنین ،چقدر خوشحال بودی و دستمو میبوسیدی و میگفتی مامان اتاق منو مث بهشت کردی .... ، عزیز دلم تو رو اول به خدا و بعد به بابایی مهربونت میسپارم...در پناه حق...
این گلا هدیه به همسر و پسر عزیزم و همه دوستان گلم،،اگه نشد دوباره ببینمتون حلالم کنید..این گلا واقعین ها..صبحی یکی از همکارا برا بدرقم آورده بودشون
بین این گلای خوشگل یه شاخه گل مصنوعی میزارم تا پر پر شدن آخرین گلپرهای گلا دوستون دارم[گل]