صعود به پله آبشار
جمعه گذشته یه جمعه دبش و با حال برا هممون مخصوصا این ریزه میزه ها اللخصوص برا ماهان جونم بود،، با برنامه شب گذشته و همراهی خونواده آبجی سیما و آبجی فاطی به پارکی که چندتا پست قبلی گفتم جدید کشفش کردیم و هنو به افتتحاحیش مونده بودو ما رفتیم به افتضاح کشوندیمش ،، رفتیم و صبحونه رو تو یه آلاچیق خوشگل که اطرافش پر از گلهای الوان بود خوردیم و با اینکه مسیر آسفالت شده داشت اما از اونجایی که ما خونوادگی ورزشکار و کوهنورد هستیم ترجیح دادیم بیشتر مسیر رو یعنی حدود 2700 متر کوهنوردی کردیم و از طریق کوه و کمر به پله آبشار رسیدیمو بماند که چه ادا و اطفاری از خود در وکردیم و موجبات شادی و خنده را فراهم نمودیمپله آبشار هنوز تکمیل تکمیل نشده بود اما واقعا جای با صفایی بود و حتما تو آینده بهتر هم خواهد شد...حدود ساعت 12 به مجتمع تفریحی و شهر بازی بچه ها رسیدیم و دوباره من و آبجی فاطی یادی از کودکی نمودیم آنقدر که بیچاره نگهبان پارک همش دنبال ما بدو بدو میکرد و سوت میزد و به سر و کله اش میزد که خانوما بییاین بیرون وسایل برا بچه هاست نه شما...ما هم اصلا از رو نرفتیم و کلی سرسره بازی و تاب بازی کردیم،،و همش آبجی فاطی ریش میگرفت و میگفت عمووووو فقط یه دونه دیگه،،یه دونه دیگه.طفلی نگهبان فک میکرد ما یا دیوونه ایم یا خردسال بزرگبرا نهارم چلو گوشت و میرزا قاسمی درست کردیم و دور هم خوردیم و یه روز خوبو با هم رقم زدیم،،خدا رو شکر
اول کاری بنده و همسری لیلی مجنون بازی درآوردیم،،منوچهرم یه شاخه گل که رو تل موهامه رو عشقولانه تقدیم کرد منم ذوق مرگ شدم رفت پی کارشمررررررررررررررررررسی عزیزم،،عااااااااااااااااااشقتم تا ابد و بینهایت...
منوچهر جونم فدات بشم که همیشه هواست به خورد و خوراک بچمون هست
پدر و پسر مثل همیشه زودتر از همه به ارتفاعات رسیدن و فیقور برنده شدن گرفتن
چی بگم حتما اینم یه مدلشه دیگه...
آبجیای تنبل خودم پاک آبرمو پیش همسری و پسملی بردین،،نا ورزشکاااااااراااااا
فدای قیافه عبووووووووووووووووووووووست
فدات بشم که برا برگشتن از همه سبقت گرفتی و زودتر از همه به جا پارک ماشینا رسیدی