یه روز سیندرلایی و کزت واری برا ما...
عید قربان مباااااااااااااااااااارک
این روزها ...چه با عظمتند..موسی به طور میرود..
فاطمه به خانه ی علی ....ابراهیم با اسماعیل به قربانگاه ...محمد با علی به غدیر...مهدی زهرا به عرفات و حسین.....با همه داراییش و هستیش به کربلا............
عجیب بوی اجابت دعا می آید...ملتمس دعای خیر و خالصانه همه دوستان بزرگوارمان هستیم....
ماهانی خوشگلم ،،دیروز یه روز سیندلایی براهممون بود،، و برخلاف تعطیلی های همیشه که سعی میکنیم حداقل یه ساعت بیشتر از روزهای دیگه تو رختخواب بمونیم از طلوع صبح و صدای زنگ تلفن برا نماز صبح بیدار شدیم و شروع بکار کردیم و تو فاصله اینکه من نون تازه برا صبحونه بگیرم و صبحونه و چای آماده کردم شما و بابایی از انباری ،ظرف و ظروف بزرگ و مخصوص رو پایین آوردین و بلافاصله بعد از صبحونه 70 کیلو گوجه ای که من و شما پنج شنبه گذشته برا رب درست کردن خریده و آماده کرده و حسابی بابایی رو سورپرایز کرده بودیم رو الک کردیم و تفاله و تخم هاشو گرفتیم ، ساعت 10 کارمون تموم شد و گذاشتیم یه گوشه که آبشو بندازه و بریم سروقت قربانی که دایی مهدی خریده بود و طبق همیشه همگی با هم شریک بودیم ..و بلافاصله آقایون قربونی رو بعد اینکه بهش آب دادن سر بریدن و من و خاله سیما حسابی شست و رفت و نهار و بچه ها رو ،روبراه کردیم و بعد از تقسیم گوشت،،کل حیاط رو که از دیروز خاله سیما برا خودشون رب بار گذاشته و همه جا گوجه ای و ربی شده و امروز هم خون گوسفند رو در و دیوار پخش و پلا شده بود رو با چه زحمتی پاک کردیم ،، از یه طرفم دعوت برا مراسم فوت پدر شوهر آبجی فاطی بودیم و از یه طرف دعوت برا عروسی برادر، زن داداش شبنم ،،خودشونم که از دیروز برا مراسما رفته بودن و بچه هاشونم پیش ما گذاشته بودن،بگذریم که چقد نیرو گذاشتیم تا سارینا (خواهرزادم )بهونه دوری مامان باباشو نکنه و اونقدر که اون شیطون و شلوغه خدایی نکرده بلایی سرش نیاد.. که اصلا وقت نکردیم و به هیچکدوم مراسمام نرفتیم من برا اولین بار از جیگرو دل و قلوه قربونی نهار بار گذاشتم و کلی هم خوشمزه شده بود ،((آخه همیشه این کارو آبجی فاطی انجام میده و این دفعه چون نبود من اینکارو کردم))بعد من و بابایی کوزت وار یه کمکی برا شستن ظرفها و حیاط کردیم و به خونمون برگشتیم و بساط رو برا به عمل آوردن رب خودمون مهیا کرده و به مبارکی برا اولین بار تو زندگی مشترکمون برا خودمون و خودمون تنها رب درست کردیمآخه این رب آماده های بیرون یه قاشق که مصرف میکنی بقیش میگنده و دور ریز میشه امسال تصمیم گرفتم خودم رب درست کنم و خدا رو شکر خیلی خیلی هم خوشرنگ و خوب از آب در اومد بعد ربها رو به ظرفهای مخصوص ریختیم وکلی بشو.ر و بساب کردیم ،،آخر شب ساعت 10 بود که خسته و کوفته به رختخواب رفتیم و دیروز سیندرلایی و کوزتیمونو به پایان رسوندیم ...
ماهانی جونم اگه هر وقت که داری این پست رو میخونی و احیانا ازدواج کردی و زنت هم تنبل خان و لوس تشریف دارن و الانشم لم داده جلو تلویزیون و لنگش رو لنگش سواره ،برو اول با احترامات کامل بزن تو گوشش بعد دستشو بگیر بیار این پستمو بخونه ببینه من که مادرتم نصف سن الان زنت سن داشتم چه کدبانوگریهایی که به خونه و زندگیم نمیکردم و یه ذره خجالت بکشه و ازم یاد بگیره تازه چن روز پیشم ترشی هفت میوه و ترشی فلفل و لیمو و سیر هم درست کردم، فلفل دلمه ای و کنسرو ذرت و کنسرو لوبیا هم درست کردم ،،الان همه کارهام برا زمستون رو تموم کردم خدایی دستم درد نکنه عجب زن خوب برا همسری و مامان خوبی برا ماهانم ،، هاااااااااااااااااااا ماهان نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان فدای کمکهای تو عززززززززززززیز دلم...
چه ربی بشه،ربی که تو هم براش زحمت میکشی و همش میزنی نازنینم...
مامانی خسته شدم بیار بخوریم از محصولات آیسانیت...
مامانی تموم شد باااااااااااااااااازم بیااااااااااااااااااااااار...
محصولات آیسانی با جایزه ویژه....خدایی خودشون از عکسشون بهتره ها اینا رو در نهایت خستگی عکس گرفتم با گوشی خودمم گرفتم این از آب در اومد...برای سفارش صف بکشید..
هر عید تو را غرق صفا میخواهم..
هر روز تو را کامروا میخواهم...
از بهر تو و هر که تو را دارد دوست...
آرامش خاطر از خدا می خواهم...
عیدتون مباااااااااااااااااارک..