میانجگری ماهان برا آشتی مامان و بابا
سلام به روی ماه و ناز ماهان جون و همه دوستان مهربونی که همیشه لطفشون شامل حال من و ماهان جونم میشه ،،دوستان گل و ماهان عزیزم دیروز سومین امتحان استخدامی رو با موفقیت پشت سر گذاشتم و امروز اومدم جبران یه هفته نبودن و خاطره این هفته ماه ماهی جونمو بنویسم..
مثل تبلیغ کالاهای صا ایران که یه زمونی میگفتن صا ایران هر روز بهتر از دیروزبعد برا خودشونم دو تا تائید دینگ دینگ میزاشتن،ماهان ما هم هر روز شلوغتر از دیروز میشه و ماشالله پر انرژی تر و کنجکاوترو کلی برا خودش دیلنگ و دولونگ داره از شیطنتهاش که بگذریم و برسیم به این هفته و شیرین کاریاش جمعه گذشته ،من و آبجی هام برا نام گذاری و مناسبت دهم تولد نی نی یکی از اقوام دعوت بودیم و من که آماده شدم تا به آبجی هام که سر کوچمون منتظرم بودن برسم ماهانی از بیرون و بازی، خودشو بهم رسوند و کلی لجبازی و اصرار کرد که با من بیاد و چون قرار بود کسی بخاطر رعایت حال زائو بچه نبره و کلی ام طول میکشید که آمادش کنم و لباسشو عوض کنم ،من و باباییشم قبول نکردیم وحالا من کوتاه اومده بودم و لباس پوشونده بودم ولی بابایی بخاطر تربیت و حرف گوش کنیش اجازه نداد و در حالی که ماهان گریه و بی تابی میکرد ازم خواست که برم و خودش ماهان رو آروم کنه،منم کلی دمغ و ناراحت اصلا هیچی از مراسم نفهمیدم و با دلخوری صاحبخونه که کلی هم تدارک دیده بود ،زودی به خونه برگشتم ..که ماهان خوابیده بود و چون از قبل برا عصر همون روزبه افتتاحیه یه فروشگاه با همکاری سایت مادر و کودک دعوت بودیم ،،همونجور تو خوا ب تو ماشین گذاشتیم ودم فروشگاه که کلی تزئین کرده و بادکنک زده بودن بیدارش کردیم که کلی ذوق زده شد..
اینم مسابقه مامانا و نقاشی من
اونورم که مسابقه کودک و بابا برگزار میشد که چون اینجا من و همسری یه کوچولو با هم کنتاکت داشتیم((در حد سر و دست شکوندن همدیگه))از نقاشی ماهانی نتوستم عکس بگیرم...اینارم از تو سایت برداشتم
اینجام ماهان بخاطر دعوای من و بابایی اخم کرده از اون طرفم خانم گریمور فانتزی چهره سرش شلوغ بود و ادای چهره نگاری رو درمییاورد ماهان دمغ و ناراضی از آرایش صورتش شده بود
اینم صفا و سیتی شنبه پدر و پسر و چزوندن ماددددددددددددددددددر،،ایییییییییییییییییییییییییییش خودم فرداش رفتم استخر حسابی خوشبحالم شد..تازشم من با کارت ویژه کارمندی رفتم،،بعضیها حسابی تو خرج افتاده بودن...
ماهان جونم الهی دورت بگردم که با مهربونی و زرنگ بازیات و مخصوصا دیروز با لقمه بردنات از سر سفره برا بابایی و تصور بابایی که اون لقمه ها رو من براش میفرستم باعث منت کشی بابایی از نوع بسیار شدید و آشتیمون شدی.. (دریا خانوم زیاد ه خودت زحمت نده علت قهر و منت کشی همسری تو کامنتهای پست قبلی و شعر و ور خوندنم همین بود..
تویی درد من و درمانم از تو / سرآغازم ز تو ، پایانم از تو
چنین که می دوی در رگ رگ من / جدا کی می کند هجرانم از تو ؟....