ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

شعر چشم چشم دو ابرو برا ماهانیم..

1392/6/9 9:51
2,707 بازدید
اشتراک گذاری

     ماهانی قند و نباتِ                         عسلچون،، شکلاتِ

  چشم چشم دوتا چشم                    دو چشم ،،، چون، پیاله

ابروهای کمونه  /   پرو قشنگ و نازه    /    پلکاش مثال،تیرهِِ   /     که از کمون، در رفته


این دماغه یا فندوق            لباش شهدو شیرینه   

 

 گوش، گوش،دوتا گوش         موهاش نازو مامان کش

 

 وسطش عین گل رز                   نه ژل میخواد ،نه سشوار                  خداش داده،، چنین ناز
            

 

حالا بکش یه گردو  

رو کتفِ راستش، داره                             خال سیاه ،هند و

دست،دست،دو تا دست            سینه و شکم،دو تا پا          برای من یه دنیا،،تصدقش ،خدایا

 

عشق و امید مادر    /     جیگر عزیز و دلبر    /   همه دردت به جونم       /  قدرتو خوب ،میدونم

قربونِ خلقتت،خدایا    /    دارم باهاش یه دنیا     / اینو واسم نگه دار          / به حق آل عباء

الان خیلی راضیم  از خود راضی       که این شعرو سرودم    فک کنم،باید بس کنم         تا اینکه مغرور نشمخجالت

خوش بحالت ماهانی       عجب  مامانی داری خیال باطل      هم برات قصه گفته      هم برات شعر میسازه

مامانا بیاید ببینید   مژه مژه             زود از من یاد بگیرید از خود راضی        برا نی نی ها شعر بگین

                         بزرگ بشن بخونن                قدرتونو بدونن....ماچبغل

 پی نوشت1:ماهانی جونم ببخشید که کلی خستت کردم برا اون عکسای هنری و بعدشم بعلت ویروسی بودن گوشی مجبور شدم از آرشیو عکس تهیه کنمخجالتولی همینم با تمام وجود و عشق تقدیمت عجییییییییییییییییییییییییییجمماچ

پی نوشت2:مامانا نصفتونم ازم یاد بگیرینزبانمژه

پی نوشت3- از دوستان عزیز و مهربونی که دیروز کامنت گذاشته بودن عذر خواهی میکنم،حدود 20تا از کامنتهایی که دوستان گذاشته بودن به دلیل باز کردن قفل پستم و نابلدی اینجانب حذف شدن گریهکه کلی شرمنده دوستان شدم اما کامنتای نازتونو از ته دل خوندم مخصوصا آنسه جونم و بی هنر عزیزم.. و ناهید و شیدا خانوم ،بقیه رو ندیدم شرمنده چون میخواستم سر فرصت بیام بخونم جواب بدم ،بازم شرمنده خجالتناراحتمن و چه به شعر گفتن ..والله برم یه ذره وب نویسی یاد بگیرم..آنسهای جونم از ته ته دلت گفتما..آدرس رمانتم دوباره بده..بیهنرم شمام لطفا آدرس وبتونو بدین جون اونهمه عزیزی که شمردین و دوباره پس گرفتیننیشخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (102)

مامان عرفان
3 شهریور 92 8:23
اي شاعر اي هنرمند اي شعروگو
سبك اين شعري كه گفتي اونوقت چيه ؟؟؟؟


حالا حالاها سبک نداره ،قرنها پس از مرگم خواهید فهمید من چه دری میان شما بودم و کی رو از دست داده ایران سربلند اونوقت شعرهام تو دانشگاهها تدریس خواهد شد و نامم ماندگار خواهد بود..آررررررررررررری این خواهد شد..
مامان عرفان
3 شهریور 92 8:24
براي بچه از خودت شعر دروكني كه از خونه نندازنت بيرون ؟؟؟




آره نگاری جونی،دارم پاچه خواری میکنم که یه ذره به چشم این بچه بیام..خخخخخخخخخخخخخخ


مامان عرفان
3 شهریور 92 8:25
اين كارهاي بيخود را نكن . رفتني هستي . ماهان با اين چند سطر شعر خام نميشه . عزيزم لطفا آب در هاون نكوب . ماهان تو را عوض خواهد كرد .


نه دیگه همیشه آخر فیلمها اینجوری تموم میشه که بچه و بابا هر دو نادم ،سر به زیر و با یه دسته گل مییان سر وقت مامانو با چشای پر اشک احساس ندامت و پشیمونی میکنن ،مطمئنم برای ما هم همین اتفاق خواهد افتاد،،مطمئنم
مامان عرفان
3 شهریور 92 8:26
آخــــــــــــــــــــــــي نازي . آيساني دلم برات سوخت . برا موندن در خانه دست به هر كاري ميزني . اشكم در اومد .


نه بابا خدایی همینجوری شب که میخواستم بخوابم بهم الهام شد ،بعدش منم پاشیدم و رو کاغذ نوشتم که یادم نره صبحی رو نت برقراریدمش
مامان عرفان
3 شهریور 92 8:30
چرا عكس بچه را اين طوري فتوشاپ كردي ؟ كاري كه بلد نيستي نكن . آخه تو بشين شعرت را بگو . تو را چه به فتوشاپ ؟ هان ؟
هر كسي كار خودش آتيش به انبار خودش


آخه نامرد نمییای کمکم که ،گفتم که عکسهای هنری ازش گرفتم ویروسی شدن پریدن،،نه که تو آمپاس شدید بودم اینارم با هزار و یک مکافات از عکسای آرشیوی کندم اووردمحالا اگه خیلی دلت میخواد بیا کمک عکسارو درست کنیم باششششششششششششششششششششه
مامان عرفان
3 شهریور 92 8:32
خودت را بكشي و اين چند سطر شعر سهله كه اشعار حافظ هم براش بگي ديگه فاتحه ات خونده اس.

با این رفقایی که من دارم و این دلداری که تو میدی صد در صد ....
مامان عرفان
3 شهریور 92 8:35

در وصف همه اجزاي بدن ماهان شعر دركردي غير از زبان . خاستم يادآوري كنم بچه زبان هم داره ها . همون زياني كه بهت ميگه برو از خانه ي ما بيرون .


آره خدایی یه شعر باید جدا به این زبانش بسازم
مامان عرفان
3 شهریور 92 8:36
زهي خيال باطل . براي تو مثل فيلمها اين اتفاق نخواد افتاد . مطئن باش.


آره گفتم که اینو از وجود و برکات شما میشه حدس زد اونام میخواستن خام شن دیگه نمیشن خخخخخخخخخخخخخ
مامان عرفان
3 شهریور 92 8:37
آخه اين را نگي چي بگي ؟؟؟؟ چه حرفها . الهام شده . هاهاهاهاااااااااااااااا

نکه همه فرشته های من مهربون و نازن بفکر خونواده و صمیمیتمون هستن که اینا رو برام الهام میکنن،نکه مث تو آل و جن مییاد سراغم میزنم سر و سینه و دست و پای بچه رو میشکونم میندازم گردن محوطه..
شیدا مامان الینا
3 شهریور 92 10:04
شاعر میخوای آیسان جون /تناز میخوای آیسان جون / مامانی خوب و مهربون /خوش مشرب و بذله گو /در وصف ماهانی جون /شعر میگه چقدر خوب

آیسان جونم عاشق این ابتکاراتم

الهی فدا مدات شیدا جونم،شمام که شاعری،،
شعر میگی در وصف من /الهی فدات بشم من/شرمندم کردی حسابی/خیر ببینی الهی/این بیت به تقدیم تو/ جوابیه برا ابراز محبت تو....





مامان کیاراد(آرزو)
3 شهریور 92 11:33
باریک ا...به شماصدآفرینشعر قشنگی گفتین مامانی


میسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسی گلم ،شما لطف دارین
مامان کیاراد(آرزو)
3 شهریور 92 11:36
ماهان جونم خوش بحالت شده هامامانت شاعرم که هستقدرشو باید بدونی که همچین شعرا برات میگه



آره خاله به جون خودش ،الان میخواد پاچه خواری کنه و عشوه بده اجازه بدم تو خونه باباییم بمونه،،کورررررررررررر خونده..


مامان رهام جونی
3 شهریور 92 11:48
وای چه شعر قشنگی.دست مامانی درد نکنه.پیش ما هم بیا مامانی




شما لطف دارین،،حتما مییام باعث خوشحالیه،البته اگه آدرستون صحیح باشه


مامان کیاراد(آرزو)
3 شهریور 92 11:52
میگم مامانی با این شعری که واسه ماهان جونی گفتین چند وقتی یادش میره از خونه بیرونتون کنه



نه بابا این پسملی من یه نامرد کوچولوی تمام عیار دیشب کلی بهش شعر گفتم و بوسش کردم و بغلش کردم که بخوابونمش ،جیغ و داد میزنه بابا کمک بابا تو بیا پیشم مامانو نمیخوام،تازه اگه روحیه داشتم شعر بهترشم میگفتم

مامان کیاراد(آرزو)
3 شهریور 92 11:59
آره مامانی شعر قشنگتون به پست جدید منم میادکاش ما هم مثل شما استعداد گفتن همچین شعرایی رو داشتیم




ای جونم ،این شعر که قابل شما و کیاراد جونمو نداره...شمام یه ذره فک کنین حتمی حسش سراغتون مییاد..


مامان رهام جونی
3 شهریور 92 12:08
الان نگاه کردم دیدم آخر آدرسو اشتباه نوشتم!درسش کردمحتما بیاین خوشحال میشیم


مرسی از اصلاح آدرستون همین الان مییام
مامان کیاراد(آرزو)
3 شهریور 92 12:11
یه سوال آیسان جون؟؟در جواب دادن به نظرها،این شکلک هارو از کجا میاری؟

ای خانوم دست رو دلم نزار که تلپ تلوپ میکنه،با هزار سختی میرم اینور و اونور کپی میکنم اینجا past میکنم
مامان عرفان
3 شهریور 92 12:12
هاهاهاهاهاهاااااااااااااا اونقدر منتظر باش كه زير چشاي باباقوري ات علف سبز بشه . جلسه داشتيم اينجا .


ایییییییییش ،خدایی مردم چه کلاس میزارن با جلسه هاشون خودمون همین الان دو سه تا جلسه برگزار کردیم و کلی شیرینی و نسکافه که از کنگره دزدیده بودیم میل کردیم،
مامان عرفان
3 شهریور 92 12:16
واح واح واح چه از خود راضي . آدم حالا ميفهمه كه اين حافظ و سعدي و شهريار چقدر آدمهاي متواضعي بودن .


آره جون خودت،، اگه اونام یه همکار مث تو داشتن که متواضع نبودن ،راه به راه هنرشونو میکردن تو چشت تا یه آفرین و به به بگی ..ایییییییییییش




مامان کیاراد(آرزو)
3 شهریور 92 12:28
جدی؟پس هیچی نخواستیم بابا...ممنون


برا چی گلم ...
مامان کیاراد(آرزو)
3 شهریور 92 12:35
منظورم این بود که بیخیال شکلک گذاشتن شدمممنون از راهنماییت خانومی


خواهش ، امابه سختیش میارزه
مامان عرفان
3 شهریور 92 12:37
اين آرزو را كه من به تو آفرين و به به بگم را به گور خواهي برد . چه آفريني ؟ چه به به اي ؟ هان ؟؟؟؟
مگه آپولو هوا كردي ؟ كه خداييش اگه اين كار را هم ميكردي بهت آفرين نمي گفتم . آخه من حسودم و چشم ديدنه تو را ندارم .

خدا رو شکر که خودتم اعتراف میکنی که حسودی حسووووووووووووووووووووووووووووود،باز دمت گرررررررم
شیدا مامان الینا
3 شهریور 92 12:48
خدا نکنه عزیزم . سر صبحی شعرت رو خوندم سر ذوق آمدم و ....تن حافظ بیچاره رو توی قبر لرزوندیم .
به قول الی دوست دارم یه عالمه هرچی بگم بازم کمه


آخی عزیزم ،حافظ اگه الان بود کلی به اینکه شما حتی نامی ازش میبرین به خودش میبالید
لیلا مامان پرنیا
3 شهریور 92 14:20
من الان هنگم بعدا مزاحم میشم


برا چی هنگی،؛برا شعره یا خودم
لیلا مامان پرنیا
3 شهریور 92 14:21
بعد از خوردن یه شربت گلاب زعفرون بهترم

بابا ایول دوست جون اصلا کارت درسته "هنرمند"با ذوق"مهربوناااااااااااااااااااااااااااااااا

خدایی خیلی خوشم اومد کلی کیف کردم

ماهانی جونم باید قدر این مامان خوب رو بدونه


ای جون دلم لیلایی ،فکر کردم خراب کردم که فشارت بالا و پایین شدهشما خودت اونقدر با هنرمندی برا پرنیا لباسای خوشگل میدوزین که انگار نگاه آدمو به دیدن و تحسینتون جادو میکنین ،،


لیلا مامان پرنیا
3 شهریور 92 14:29
ههههههههههههههههههههه رفتم تو نظرات دیدم نظر گذاشتی بابا تو خودت ته حساس ومرامی دوستم این حرفها چیه


انجام وظیفست برا سپاس از حضور دوستای گل و مهربونم
مامان ثنا
3 شهریور 92 15:43
بابا ایول. دیگه چی میخواد ماهانی. حالا آقا ماهان برو هی به مامانت بگو از خونه بابام برو بیرون. ببین چقد دوست داره که احتمالا 2-3 روزی وقت گذاشته که این شعرو تقدیمت کنه. نه آیسان جونم؟

نه مامان ثنا حالا وقت میزارم روم کم شدذ تو وب یکی بهترشو میگم این همینجوری تو رختخواب بم الهام شده بود
مامان مهرزاد جان
3 شهریور 92 17:07
اتل متل یک آیسان
که شعر میگه چه آسان
تو خونه یا اداره
سواره یا پیاده
تو رختخواب وحی میشه
که وصف ماهان کنه
تا ماهانی بدونه
که مامان مهربونه
راستی که اون میدونه
خونواده چه خوبه
آفرین به آیسان جون
با این همه مهارت
راستی نگفتی کلک
این شعر بود یا آّب خنک
«ببخشید من که بلد نیستم مثل شما بگم، حکایت ما حکایت شاعریه که قافیه اش به تنگ بیاد و شعرش به ...»


..وای خدااااااااااااااااااااای من ،،من برم شعرمو بزارم دم کوزه آبشو بخورم..من در محضر شما شرمندم ..والله ،خدایی
الان باید بجنبم زود خودمو گم کنم
پیش تو کم آوردم آخ که،چه کاری کردم
منو چه به شاعری برم دنبال یللی و تللی
مامان مهرزاد جان
3 شهریور 92 17:08
دیدی نه دیدی تو رو خدا دلت میاد با من قهر کنیییییییییی

خاله به این خوبی واللله
سلام خانومی،الان که اومدی نه دیگه من تسلیم و آشتی آشتی

باباماهان
3 شهریور 92 17:56
نشاط انگیزوماتم زایی ای عشق/عجب رسواگر و رسوایی ای عشق/اگرچنگ توباجایی ستیزد/چنان افتد که هرگزبرنخیزد.عالی بودعشقم جفتمون قول میدیم تااز این کارا بکنی از خونه بیرونت نکنیم


نه بابا به شما یکی که خیلی خوش میگذره..بعدشم مگه من باهات قهر نیستم منت کشی هم برا خودش شیوه و روش داره پس گل و شیرینی کو..

اینم جواب شعرت..
منت کشی تا کجا؟؟؟ هی میکنی راهتو از من جدا..
تو که طاقت قهر منو ،نداری/چرا همش سر به سرم میزاری؟؟
اینو برات بگم ،همسری../خیال آشتی باهات نداره،آیسانی..
اگه بخوای ببخشمت.. / بازم بشم یار و همدمت..
باید که ناز بخری برام/کلی طلا بخری برام
من همینم که هستم/ منتظرت نشستم
با طلا و جواهر / بیا پیشم تو نادم........
ایییییییییییییییییییییییش



ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
3 شهریور 92 18:23
سلام آیسان جون خوبید؟
چشم ماهم قفل رو باز می کنیم بابا ما تابیایم یه پست بذاریم از دست بچه ها خودش یه هفته طول میکشه



سلام عزیزم،باشه ما منتظرتون میمونیم ،خدا بچه هاتو حفظ کنه و گرفتاریات فقط بابت شیطنتها و دلخوشیهای اونا باشه...
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
3 شهریور 92 18:25
آخییییییییی چه بد از دیشب تا حالا منتظر بودم ولی عیب نداره دشمنت شرمنده
مطمئنم این پست هم حال مارو جامیاره


شما همیشه شرمندمون میکنین این یه بارم روش
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
3 شهریور 92 18:29
آیسان جون عجب شعری سرودی روی هرچی شاعرو کم کردی اونوقت تاحالا کجابودی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟




رفته بودم گل بچینم ،رو حس شعر گوییم خار رفته بود تازه درش آوردم


ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
3 شهریور 92 18:32
الان خیلی راضیم
که این شعرو سرودم
فک کنم،باید بس کنم
تا اینکه مغرور نشم

با حال بودااااااااااااااااااااااا


کارساز نبود،الان کلیا ازم تعریف کردن مغرور شدم رفت پی کارش،از فردام کسی رو تحویل ندارم
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
3 شهریور 92 18:36
ایسان جون نمی دونم دقیقآ مشکلتون چی بود ولی می رفتی تو ویرایش پستت وبه راحتی ویرایش می کردی ورمزو برمی داشتی اینجوری حل میشد اگه اینجوری هست که من برداشت کردم




آره ناهیدم نکه روز شلوغی داشتم ،عجله کردم که عکسا رو بزارم و زودی به کارام برسم که زدم حذفش کردم از اول نوشتم،قدیما میگفتن آ؛دم تو چند تا کار همزمان کار کنه گیج میشه ،خوب همون منم دیگه


ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
3 شهریور 92 18:47
عزیزم حتما برو وب نویسی رو اموزش ببین که مثل من مجبور نشی اینقدر اعتماد کنم ورمزمو به دوستان بدم تا وبمو مرتب کنن باور کن اون اولایی که اومده بودم همه چیزوبلد نبودم دوستان ازم رمزو خواستن بهشون دادم برام مرتب کردن تااینکه کم کم یاد گرفتم
حالا از شانس خوبم دوستان گلی داشتم وگرنه اگه رمزو عوض می کردن چی میشد


نه بابا من با رندی اطلاعات دوستامونو میکنم مییارم برا خودم،همشم آخرش میگم خودم بلت بودم میخواستم ببینم اگه بلت نبودین یادتون بدم

ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
3 شهریور 92 18:48
شوخی بود شما همه فن حریفین


ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
3 شهریور 92 18:49
خوب دیگه خوش به حال ماهانی که اینقدر به گفته خودت مامان گلی داریه هندونه هست دیگهههههههههههههه


حالا میگفتی شلی ،گیلاسی،چیزی،این هندونه رو کجای دلم بذارم
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
3 شهریور 92 18:50
ولی نه والا خوش به حالت ماهان کاش منم مامانم برام به این خوبی شعر می گفت اونوقت غرور سراپامو می گرفت

فدات دوست خوووووووووووووبم،من با شما ها چقد به خودم میبالم
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
3 شهریور 92 18:57
شاعر معاصر منتظر شعرهای بعدی هستیم راستی یه کلاس واسی مامانای نی نی وباگ هم بذار خوب منم هستم


خوب خانومای محترم اول از همه هوار تومن بریزین به حسابم بعد ببینم چی میشههیچی نشده کلی مغرور شدماااااااااااااااااااا منم که جوگیر
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
3 شهریور 92 18:58
ماهانی رو ببوس بگو دوستان مامانی هم به مامانت افتخار می کنن که چنین دوست شاعری دارن


مرسی ناهید جونم ،عزیز دلمی از نوع بسیییییییییییییار
بی هنر
3 شهریور 92 20:09
شنیده بودم که میگن...
مال مردم رو نکن تنت به رعنایی، در میارنش به رسوایی!
هالا شده حکایت اینجانب. چیز میزای جالب انگیز ناک گفتم اما انگار قسمت نبود ثبت بشه


می دونم توقع زیادی اما اگه ممکنه دوباره تکرار کنین بخدا میمیرم از فضولی بی آیسان میمونی هااااااااااااااا
بی هنر
3 شهریور 92 20:14
وقتی دیدم همه یه چیزایی دارن که میخوان خییییییییلی گنده تر از واقعیت بهش شاخ و برگ بدن... گفتم من مثل همه نمیشم. من که چشمم دنبال داشته های دیگران نیست و خدارو شکر چشم و دلم سیره، پ نیازی ندیدم اسم اونچنانی انتخاب کنم!
درخت هرچی پربار تر....سر به زیرتر!
وبلاگ و سایت ندارم، فقط همین ایمیل.... تقدیم به دوست خوش قلم و شیرین بیان.

بی هنر جونم در این مورد باهاتون موافقم ،مرسی از ارسال آدرس ایمیلت،،بهت سر میزنم ،،ولی فعلا ایمیلم مسدوده آدرس منم z.mahani090@gmail.com هست..بازم پیشم بیا،منتظرتم بااااااااااااااااهنرجون

بی هنر
3 شهریور 92 20:15
تاالان تو این پست فقط پی نوشت 3 رو خوندم... وقت ندارم سر فرصت میام چونمو سبک میکنم ماهان گلم


باشه منتظرم، یه کولرم برات آماده میکنم که چونتو خنک کنه[نیشخند
مامان ویهان
4 شهریور 92 0:48
آفرین به این مامان با استعداد... استعداد نویسندگی داشتین شاعری هم اضافه شد... ماشاالله از هر انگشتتون هنری میبارد...




فدات گلم چه خجالتم دادی


مامان عبدالرحمن واویس
4 شهریور 92 6:10
افرین به این خلاقیتت ایسان جون شاعرم بودی نمیدونستیم
حالا چی شد شعرگفتی ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نکنی میخوای ماهانی دیگه ازخونه بیرونت نکنه



این گزینه آخریم هست،ولی خدایی خوابیده بودم پیش ماهانی با خودم داشتم تو خواب نازش میکردم و تعریفشو میکردم که همینجوری روکاغذم آوردم

مامان عبدالرحمن واویس
4 شهریور 92 6:10
ایسان جون واسه الین بارت واقعا خوب بود
افرین مامان مهربون


قربااااااااااااااااااانت،کلی انرژی میگیرم برا شعرهای بعدیم
مامان عبدالرحمن واویس
4 شهریور 92 6:11
اینم واسه مامان شاعر


عززززززززززززززززززیز دلمی،
مامان پارسا
4 شهریور 92 8:12
عزيزم اين شعر رو براي اين سرودي كه ماهان خان بهت نگه از خونه بابام برو بيرون؟؟؟؟؟؟

به نظر من بجاي اينكه انرژيت رو با شعر گفتن تلف كني به فكر سرپناهي براي چند روز آيندت باش


باشه خانوم خانوما حالا شما بخند،تا اونجایی که من می دونم همه پسملیا یه مدلن،کی بشه پارسا بذارتت تو آمپاس هی بیام بهت بخندم




مامان سونیا
4 شهریور 92 8:36
ای شاعر ای هنرمند ای ازخودت شعر در کن حقا که از سزمین شهریار میباشی بانو که از خودت اینگونه هنر در میکنی برای این ماهان خان

فدا مدات خانوم خانوما،الان که وقت ندارم بعدا یه شعر توپ توپ برات میگم
مامان سونیا
4 شهریور 92 8:37
ببینم آیسان جون با این اشعارت جایی در دل پسرک بازنمودی یا هنوز متهمی که از خونه باباش بری


نه والله بلله ..این فسقلی روز بروز باباییتر میشه و با من لجتر....
مامان سونیا
4 شهریور 92 8:37
باریکلا شعرنوم که میگی چون قالب شعرت به رباعی و قصیده و غزل هیچ شباهتی نداره

حالا دیگه شما همینو بپذیر ،خودم که میخونم ،کلی انرژی میگیرم و راه به راه برا خودم اسپند دود میکنم،داشتم با خودم فک میکردم این شاعرا باید یه باغ پر اسپند بخرن بذارن دم دستشون با این حساب

مامان سونیا
4 شهریور 92 8:39
ما هم گاهی برای دخترک از خودمان شعر در میکنیم و دخترکمان نیز در جوابش از خودش شعر در میکند مثلا چند وقت پیش برایم این شعر را گفت م مامان جون عزیزم تو خوب و نا زنینی الهی خیر نبینی ببین شعر دختر من قافیه اش هم درسته یک چهارم توی با اون سایز 38 یاد بگیر ازش
مامان سونیا
4 شهریور 92 8:42
آیسان جون شما شعر نگفتشم توی دل ما جا داری و ماهان جونم که فکر نمیکنم به این لغزهایی که براش خوندی و قمپزی که در کردی خام بشه و بگذاره خونه باباش بمونی باید متون ادبی و غزلسرایی بکنی تا شاید موثر افتد و دل در گرو شما نهد و از خانه به بیرون پرتابت نکند

اگه من منم که بلتم،این مهرشو از دل بابایی بکنم و بذارمش تو آمپاس تا مامانی شه بچم
خاله مهری
4 شهریور 92 9:39
وای خوش بحال ماهان جون که انقد مامان خوبی داره




هی آبجی چی میگی فکیه که قدر بدونه..


خاله مهری
4 شهریور 92 9:42
حسودیم شد منم باید شعر و شاعری تمرین کنم


الهی الهی نازی تو که خودت کلی خاله مهربون و آنتیکی ،اولین باره که میبینم یه خاله مهربون برا خواهرزاده اش وب مینویسه


مامان مهرزاد جان
4 شهریور 92 11:28
کجاییییییییی آخههههههههه
بعد بگو نمیام وب ماهان جون حالا دیدی میام ولی معلوم نیست امروز شما کجاییییییییییی


الهی فدات آره حق با شماست امروز کنگره داشتیم کلی اداره و سرمون شلوغ بود الانم یه لحظه اومدم دوباره میرم بعد مفصل مییام پیشتون
مامان مهنا
4 شهریور 92 15:18
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

وای خدای من باز این خودشیفته شد


صب کن رومانت تموم بشه میبینم که چقد خودشیفته میشی..هر چن به پای شعر من که نمیرسه
مامان مهنا
4 شهریور 92 15:18
میگم همینجور ک میرفتی پایین هی ترسیده بودم ب جاهای بد بد نرسی

عکسم که میگرفتم شوشویی هم همین ترسو داشت
مامان مهنا
4 شهریور 92 15:19
میگم لازم نیست پاچه خواری منو بکنی پاچه خواره بچت باش ک نندازتت بیرون


حواسم به جفتتون هست ،قربونش برم خدا رو برا همین دو تا دست و دو تا چشم و دوتا گوش داده، که هواسم همزمان به دوتاتونم باشه
مامان مهنا
4 شهریور 92 15:19
میگم باهمین شعرات دل همسری رو بردی یا با سایز 38 تت؟؟


با جفتش،،البته اولش که این همسری عاشقم شد نه 38 بودم ،نه شاعر،الان کمال همنشینی در من اثر کرده وگر نه همن آیسانم که بودم
مامان مهنا
4 شهریور 92 15:20
پی نوشت دوت ابهام دار
دقیقا میشه بپرسم تا کجامونی


تا نصفتون دیگه،یه سانتی متر بیارین بزارین تا هر چند که بودین تقسیم بر 2 کنین من همونقدتونم،،یه زره خودتونو به زحمت بندازین خخخخخخخخخخخخخخ همه چی رو باید بگم
مامان مهنا
4 شهریور 92 15:21
ینی اینام قراره حذف شه؟؟


نه دیگه عمرا اگه از این خامیا کنم
مامان مهنا
4 شهریور 92 15:22
جدی برام اشکالاتشو میگیری؟؟

عاشق اشکال گیری ام خفن

هر شب مخ همسری رو میخورم و براش میخونم ک برام بگیره ولی اخرش میگه خیلی زیبا بود

و اگه خدایی نکرده ی ایرادی بگیره دیگه هیچی

همچین بانوی انتقادپذیری هستم من

ینی حواست باشه


پ چی که اشکال میگیرم در حد المپیک ،نه که برا اون خصوصی که گفتم خودم یاد گرفتم،هر مدلی که دوست داشتم پایانش میدم..بعدشم منو با این چش و ابرو غره رفتنات نترسون من خودم بانوی از همون مدل خودتونیم و شاید بیشتررررررررررررررمغرور]مغرور]مغرور]مغرور]




مامان مهنا
4 شهریور 92 15:23
عزیزم من هنوز تمومش نکردم فقط کمی شو تایپ کردم
ب خاطر نبودن مانی مجبوریم بزاریم تو سایت 98 تیا
وگرنه حتما چاپشون میکردم


ایشالله دلار میکشه پایین،مانی شمام زیاد میشه ،میدین چاپ ما هم کلی بهتون افتخار میکنیم و همه جا پزتونو میدیم،،ممکنه اسم رومانتنو بگین منم بخونم اگه میشه
مامان مهنا
4 شهریور 92 15:24
قربون اون خال هندوش


مرسی خاله مهربونم،،،،
مامان مهنا
4 شهریور 92 15:24
کلهم زیبا بود من ب داشتن چنین دوستی افتخار میکنم


خداااااااااااااااااااااایا یعنی من بیدارم یکی بیاد منو از خواب بیدارم کنه،،آنسه ای ازم تعریف کرده متفکر]
مامان مهنا
4 شهریور 92 15:34
فک کنم من خواب بودم ازت تعریف کردم


آره خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
مامان مهنا
4 شهریور 92 15:35
چ عجب این موقع آنلاین بودی


آخه امروز کنگره داشتیم اداره نرسیدم برم نت،گفتم یه جوری امروزمو شب کنم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
مامان مهنا
4 شهریور 92 15:37
فک کن ی درصد
خخخخخخخخخخخ
مانی بکشه پایین البته روحانی ک گفته تا 15 روز دیگه اقتصاد ایرانو درست میکنم
مام ک بخیل نیستیم اون درست کنه قربونش هم میریم

الکی که رای ندادیم اگه میتونه درست نکنه اونوقت میریم رایمونو پس میگیریم،الان بازار آزاد هوار تومن میخرن رایمونو اونوقت مییارم میدم بت که کتابتو چاپ کنی نیشخند]
مامان مهنا
4 شهریور 92 15:39
بابا کنگره گبابا کارمند
باباهنرمند
بابا شعر گو
بابا اب داد


آنسه ای الان با این کام تو یه چینی چینی دامن از امید جهانم گذاشتم آی حال میده خدایی
مامان مهنا
4 شهریور 92 15:49
خب پس شوشویی هم تورو میشناسه


آره خوب الکی نیست که هشت ساله دارم خودمو بهش تحمیل میکنم
مامان مهنا
4 شهریور 92 15:54
من ک تو دوروز شناختمت اون تو 8 سال خب معلومه دیگه
خصوصا ک زنا اصن پیچیده نیستن


منم موافقم ما زنا اصلا پیچیده نیستیم نمیدونم کدوم خدا نشناس زلیل مرده به دهن مردا انداخته که ما زنا پیچیده ایم ،،مگه ما چی از مردا میخوایم ،غیر پول و عشق و محبت و نازو ،بازم پول و بازم نازو و بازم محبت و بازم پول و خیلی چیزای دیگه که خودشون باید بدونن هااااااااااااااااااااانمتفکر]
بی هنر
4 شهریور 92 18:53
اومدم من اومدم. با ماشین بنز اومدم!!!!......

ه نه میدونی ببخشید اشتباه شد جای این شعر اینجا نبود اشتباهی در شد. اشتباه لپی بود اصلاح میکنم!
اومدم بهت سر بزنم اما باز پست رو نخونده میرم

1- این اومدنت تو حلقم
2- ماشین بنزت تو حلق آنسه ای((با اجازه مامان مهنا جون))
3- خوندن و نخوندنتم تو حلق خودم
4- شعر و وراتم تو حلق مامان مهنایی
5- اشتباه اومدن و باز اومدنت و تا کی خوندن پستم هم تو حلق خودت ...مساوات برقرا شد
مساواتم تو حلق خودت که الان مساوات برقرار شد....



بی هنر
4 شهریور 92 18:59
یهنی اینو نگم میمیرم.... عااااااااااشق این کل انداختنای مامان مهنا و مامان ماهانم!!!!!!
شیرین زبونا کل انداختنتون تو حلقم


خفه نشی بی هنر جونی،،نکه تیکه های من و مهنایی از اون قلمبه هاس گفتم بپا گیر نکنه بیفتی تو زحمت اسباب شرمندگی شیم
مامان پارسا
5 شهریور 92 8:44
در حال حاضر وضعيت من خيلي خيلي بهتر از وضعيت شماست آخه پسر من فقط طلاهام رو واسه زنش ميخواد هنوز از خونه ننداختدم بيرون ولي شما چي خواهر جون همون اول كار از خونه انداختدت بيرون

اونکه آره خوب از در میرم و از دیوار برمیگردم،،،پسملی هم طاقت دوری منو نداره..وضع شما بدتره چون من خودم یه زنم میدونم ترجیح دادن ، همسر به مادر یعنی چـــــــــــــیمن اگه جای شما بودم یا زنشو میکشتم یا خودمووووووووو
نیلوفر
5 شهریور 92 11:00
عزیزممممممممممممممممممممممممممم لابه لای این شعرت یه جایی هم میذاشتی من بیام لپ ماهان و گاز بگیرم خوبببببببب



الهییییییی دورش بگردمممممممم




خدا نکنه خاله مهربون ماهان ،،ایشالله روزی برسه که بیایم لپ نی نی شما رو ماچ کنیم هوار هوارتا...


خاله مهری
5 شهریور 92 11:22
عزیزم ماهان جون انقد نازه که هر چی براش شعر بگی بازم کم گفتی


فدا مداتم گلم، چشاتون نازن خانومی
خاله مهری
5 شهریور 92 11:25
پی نوشت 2 : من مامان نیستم خاله هستم ... ... و اما عایا من هم باید یاد بگیرم ... ...


صد البته،،خاله ها و عمه ها که همیشه جایگاهشون ویژه است و محترم
خاله مهری
5 شهریور 92 19:02
حالا من که ادبیاتم صفر هم نمیشه چیکار کنم خدایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ای جونم مهری جونم،،قصه ات نباشه،خودم که نمردم،
بي هنر
5 شهریور 92 22:32
آآآآآآآآآآآ ااااااااا اوووووو اييييييييي دددييييي رررراااا پپپپپپ خخخخخخ غغغغغغ سسسس ججججج ككك للللل ززززززز ظظظظظ ضضضضض!!!!!!

بي احساس نخون..... با تمام وجود نوشتم با نصفه نيمه احساست بخون!

این که الان وگفتی ،،یعنننننننننننننننننی چچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچه؟؟؟
بي هنر
5 شهریور 92 22:35
ررررر ووووووووو دووووو مااااا سسسيييييييي يييييي آآآآآآآ رااااا داااااا


توجه بنمو دارم چونمو گرم ميكنم!!! آخه اومدم كلللي بنونم تا تلافي كلللي نبودنم بشه!


خخخخخخخ


(كاش بودم والان چهره خاننده رو ميديدم! ميدونم تا حالا اين مدلي رو نديده بودين!)



داغ نکنی یهووووووووووووخخخخخخخخخخخخخخخخخخ این الان چهره بندست،،مشاهده بنمائید..




بي هنر
5 شهریور 92 22:36
سلاااااااااام ماهان جون ماه. بوس بوس بوس بوس.

سلام بی هنر جونم،شیرین کام و حاجت روا باشی الهیییییییییییییییییییی
بي هنر
5 شهریور 92 22:43
قبلا هم به اين پست سرك كشيدم اما باور كنيد نخوندم....الان كه خوششششگل نشستم خوندم يهويي يه حسي اومد سراغم! درسته مادر نشدم وديگه هم نميشم! اما ميشه احساس لطيف مادرانه رو ازين شعر درك كرد، هرچند كه به طنز برخورد كنيم اما.....(الان بي هنر بغض كرده) مادری كه اونقد به خودش دلداري ميده تا شيطنت هاي گفتار و كلام امروز كودكش رو نشنيده بگيره و ازين دل شكستگي كوچولو يه پله بسازه براي ابراز محبت به فرزندش.... مامانا خدايي كارتون خيلي درسته بوووووس به دستاتون.


بی هنر تو رو خدا خووووووووووودتی،،اونهمه شیطنت و این همه احساسات یه جافقط از بی هنر شیطون و با احساس خودمون اینهمه احساس و سرزندگی برمییادراستی بی هنر جونم ،ای کلک شیطون خوب مچتو گرفتم..تو یه خصوصی بهت میگم چیووووعززززززززززززززززززززززیزی

بي هنر
5 شهریور 92 22:46
خب بريم سراغ گفتار خودمون!: ماهان جان بدون قدر مامان جان! ببين چغغغغد فسفر مصرف كرده تا شعر سروده برات...جاي بيرون انداختنش ازخونه باهاس پشت پاهاشو ماچ كاري كني شازده پسر.


آی گفتی بی هنر،گیرت بیارم این دهنتو ماااااااااااچی باروووووووووون میکنم،،ولی خدایی من نه قدردونی ماهانی رو میخوام نه بوس هاشو فقط سالم و سلامت باشه ومودب و متین ونذارتم خونه سالمندان
چقدم من کم توقعم جون خودم
بي هنر
5 شهریور 92 22:48
اين شعر مثل يه راز قديمي توي كشتي دزدان دريايي ميمونه كه ميشه ازش خيلي چيزاي فهميد كه حتي به عقل جن هم نميرسه!

1:

2:

3:

.

.

.




به عقل جن که نه ولی به عقل تو یکی رسیده اونم چجورررررررررررررررررررررش..یعنی از جن بدتری هااااااااااا






بي هنر
5 شهریور 92 23:02
1:اول اينكه ميفهميم شغل مامان ماهان تو اون اداره آبدارچيه: چون همش با قند و نبات و شكلات و پياله سركار داره


2: مامان خانومي داره به كردار زشت و جنايات قبيح خودش اعتراف ميكنه(شكستن تير و كمون تو پست قبلي!)


3: احتمال اينكه ماماني بزنه دماغ ماهاني رو بشكنه زياده (ميخواد تلافي كنه كه گفته بود از خونه بابام برو بيرون) و اينجا بيني رو به فندق تشبيه كرده كه پس فردا بهونه داشته باشه!


4: باباي كودك مذكور با قصد قبلي از كودك به عنوان آلت قتاله و كشتار مادر كودك استفاده كرده


5: مقصد فرار باباي كودك خوشگله بلا شك هندوستان خواهد بود!


6: مجرمين با همياري و همكاري ويروسين مستهجن و عياش! كليه ي مدارك جرم رو از بين بردن!


7:اووووه ه ه ه نفسم در رفت بابا يكي يه ليوان آب بده



1-


2- ای بمیری بی هنر سر صبحی چقدر خندیدم


3-همش باید بخندم


4- الان دارم از خنده میترکم،این رئیس گلابیم مطمئن شده اون یه ذره عقلی که فک میکرد تو کله مبارک بندست ویروسی شده کلا کن فیکون شده همشم تقصیر بی هنره


5- هیچی دیگه بازم


6- خدایی مترجم باحالی میشی ،همینطور ادامه بده،،آینده روشنی برات میبینم

آب قند بیارم خدمتتون..............






بی هنر
6 شهریور 92 12:09
الان نشستم رو صندلی زیر دست آرایشگر داره کله کچلمو اصلاح میکنه ودارم مینویسم, چون دیشب اونترنتم قطع شد یهو! حرفام عقده شد!! اومدم بگم دوسسسستون دارم دوستای گلم


میسسسسسسسسسسسسسسی بی هنری ،، اون دوتا شویداتو ندی دست آرایشگر بکنه بریزه سطل زباله ،فردا پس فردا کسی رو خدا بگیره بیاد بگیرتت پشیمون شه..




مامان ثنا
6 شهریور 92 15:19
سلام آیسان جون. خوبی؟ چه خبر؟ کچجایی؟ نیستی ؟ به ما هم سر بزن. خوشحال میشیم


سلام گلم چشم روجفت چشای خوشگلم الان اومدم...
مامان ثنا
6 شهریور 92 15:21
من برای این پست نظر داده بودم. پس کو؟
به هرحال کلی ازت تشکر کردم و به ماهان گوشزد کردم که یادش باشه مامانش چقد زحمت کشیده این شعرو براش گفته. قدرشو بودنه


الهی دورت بگردم شرمنده پی نوشت 3 گفتم که همشونو اشتباهی حذف کردم ،،ببخشید تو رو خدا...خیلی ممنونم از لطف نظرت گلم...
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمد رضا
6 شهریور 92 17:58
سلام آیسانی
اول لپتو یه گاز بعد یه بوس دوستانه
ماهانی هم یه ماچ
خوبید میگم خوش به حالت اینقدر طرفدار داری که ماشالله چشم نخوری انشالله اینقدر باز دیدکننده دارید من که کف می کنم تواین چندروز هرچی میام نه دوستی نه آشنایی بیشترین بازدیدکننده شمای گل وبلبل هستید
لابد یه علتی داره خوب
ولی خوب شما جذاب ،دوست داشتنی ودیگههههههههههههههه................
ولی من


ای فدات بشم عزیزم ،اول اینکه همه دوستانم مث شما خیلی بهمون لطف دارن و بزودی برا شمام همین اتفاق میافته مطمئنم ، بعدشم بهتره شما شروع کننده دوستی باشین و به وب بچه های دیگه سر بزنین و درخواست لینک و دوستی بکنین،،شاید خیلیها منتظر حرکت شما هستن ...آدم جلوترکه میره و با روحیات دیگرون آشناتر میشه دوستیشم قویتر میشه..یه نگاه به اولین پستهای من بنداز..بعضیاشون یه دونه کامنت هم ندارن
ناهیدمامان فاطمه گلی ومحمرضا
6 شهریور 92 18:02
آیسان جون شما هم به ما لطف دارید گلم
راستی آبجی گلم همه عکسهارو ریکاوری کردن وهمه رو برگردوندن پست کامل شد بعد دوهفته ،وقت کردید تشریف بیارین



خدا رو شکر ،،حتما مییام ..
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمد رضا
6 شهریور 92 18:04
چیشدگلم امتحانهت تموم شد ؟
راستی از حباب خبر ندارید؟
نیستن


امتحانم خدا رو شکر خوب بود..
حباب جونم هم ایشالله بزودی مییان ،ایشالله پر انرژیتر و دوپینگتر نگرانش نباشین،،خوبن ایشالله
ناهیدمامان فاطمه گلی ومحمرضا
6 شهریور 92 19:33
آیسان جون اینبار رفتی گل بچینی یه چکمه یا پوتین سربازا هستابکن پات توش خارنره یه قرن دیگه پیدات شه
واینکه ما بدون شما میمیریم آخه دیگه کسی نیست برامون جک بگه


آخی چشم عزیزم ،راستی ناهیدی شمام که نامرد شدی میخوای مومیاییمو ببری بفروشی حسابی پولدار شی....
شازده امیر و رها بانو
6 شهریور 92 21:50
ای حونم شاعـــــــــــــــــــــره هم شدی خانوم به سلامتی آفرین واقعا ماهان اگه بدونه چه مامان هنرمندی داره آنچنان بهش میچسبه که خدای نکرده ندزدنش بابا

مرسی گلم شما لطف دارین ..
ماهانی جونم تو آینده که داری این کاما رو میخونی از پیش این وروره جادو زنت دل بکن بیا قدرمو بدون مادر
شازده امیر و رها بانو
6 شهریور 92 21:51
خدایی خوشمون اومد سعی میکنم یاد بگیریم بیشتر از حدمون ازمون انتظار نداشته باشیا باشه؟


به به مرسی به دوست گل خودم که میخواین ادامه رو ره آیسانی باشنشما ایشالله تلاش کنین مطمئنم خوب میشه ..
دریا
7 شهریور 92 10:41
ای ول آیسان خودم،ای ولهزار ماشاللهبابا هنرمند....عاشق...مهربون..شاعر..داستان نویس..به دوستیت میناززززززززززززززززززززم


مرسی عزیز دلم،،من متعلق به همه دوستان هستم همچنان بنازید و بهم افتخار کنید..شوخی
دریا
7 شهریور 92 10:42
راستی آیسی لابه لای کامنتات شوشویی برا چی منت کشی میکردقهرین با هم




آره یه ذره...خخخخخخخخخخخخخ زندگی دیگه نه فک کردی همش مییام مینویسم امروز دل دادیم قلوه ستوندیم یا کادو برا هم گرفتیم دعوام نمک زندگی البته نه شورش هاااااااااا....


دریا
7 شهریور 92 10:44
میگم آیسی به من ربطی نداره ها ولی میشه بگی چرا با همسری که اینهمه هم لیلی مجنونین قهرین

عاخه چرا؟؟

بیام واسطه آشتیتون بدم


اوا مگه تو فضولی دختر ،،بعدشم فک میکنی زندگی همش دعواست ازدواج نمیکنی میترشی گناهش گردن من میافته..اصن من تکذیب کردم اصلنم باهم قهر نیستیم




مامان فاطمه
10 شهریور 92 12:07
ای ول ،،ای ول،،آبجی آیسانو ای ول....ماهانی برو حالشو ببر ،،مامان به این ناااااااااااااااااااازی بازم میخوای پس داییهات بدی


مرسی گلم چقدم خجالتم میدین..نااااااااااااااااااازمی




مامان فاطمه
10 شهریور 92 12:08
مامانی خانوم یه کلاس برا ما مامانای بی استعداد بزار خخخخخخخخخخخخخخخخخ


حالا گریه نکن یه ور دلم میزارمت ..اییییییییییییییییییییییییش
مامان سيد محمد سپهر
31 شهریور 92 8:20
خيلي قشنگ براي شعرها عكس مناسب انتخاب كردي...

مرررررررررررررررررررسی خانوم لطف دارین