ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

..هـــــــــــــــــــــــی دل غافــــــــــــــــــــــل...

1392/5/25 17:16
2,832 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوست جونای مهربونو نازم که با پیاما و دعاهاتون کلی انرژی گرفتم و خوش بحالم شد.. و ماهان گلم،،من اومدم،،با یه دنیا آه و آه و حسرت...افسوسافسوسچرا؟؟؟چون که این مدت که گفتم میرم میشینم درس میخونم،،به خودم افترا گفتم و الانم که امتحان دادم میدونم که رفوزه میشم..نمیدونم نامردا این سوالا رو از کجاشون در آورده بودن آخه...گریهاین نگار نامردم که از اول یه جا دیگه نشست منم هیچی تقلب نکردم وبشو که تحریم کردم حالش سر جاش مییاد..هر چن سوالا بصورت الف و ب  بود...قهر..خوش بحاش که هر چهل تا سوالو جواب درست دادهافسوس

خدایی ببینین من این همه دختر خوب مستحق رفوزه شدن هستم..فردای اون روز که اومدم با همه خداحافظی کردم ،،با نظر خونواده محترم که میخواستن با روحیه شاد و دوپینگ شده به استقبال رمضان برن و منم که مهربوووووووووووووون نخواستم برنامشون بخاطر من عوض شه ،، کتابمو زدم زیر بغلم و ده برو که رفتیم پیک نیک...((از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون اون روز سپیده تا نصف شب یه صفحه ام باز نکردمزبان

 

این چهار تا شیطونا که حسابی  صفا کردن..زبان

بساط نهار و عصرانه..خوشمزه

بهترین و زیباترین لحظه که باید از عرض رودخونه عبور میکردیم و این کار توسط کول گرفتن آقایون به طرز رمانتیک و زیبایی به انجام رسید و همه اونا که اون دور و اطراف بودن از مسابقه کول گرفتن همسر جونا و رد شدن از رودخونه تشویق و حسابی از خنده رودل شده بودن...عکسهای این مرحله  به خاطر حفظ شئونات از لیست حذف گردیدننیشخند

آخی..چه رمانتیک ...خدای من..ماهانی همچین مامان بابای عاشقی داری ها ..برو حالشو ببر

واه واه واه..چشم و هم چشمی به عکسم رسییییییییییییییییییییییییییییییید....تعجب

چرا فک کردین من همش بخاطر این  یه روز درس نخوندم:

روز بعدشم خامی روز قبل رو در کردیم و عکسهای  هنری و رویایی روز قبل رو چک کردیم...

این عکسم تو آرشیو عکسای قبلیم بود...اگه عکسا رو چک نمکردم که این عکسو از دست میدادم خخخخخاز خود راضی

و کلی در مورد گوارایی و  اشتغال زایی همچنین  تاسیس شرکت آب معدنی از  پیدا کردن چشمه آب زلال و خنک بین سنگها تبادل نظر نمودیم...

 

اینم یه عکس بقول همسری هنری که  ایشون از من شکارکرد

کی گفته من تفریح و زندگی و حریم خونه رو به درس ترجیح میدم؟؟؟بر همین اساس با خواست پسملی جون فردا روزش شام خونه ستاره خانم خواهر شوهری جون بودیم...

وچقدر ماهان جونم با پوشیدن لباس فوتبالی پسر عمه هاش ذوق زده شده بود و من اشک تو چشام حلقه زد و با خودم گفتم خدایا من با کنار گذاشتن درسم وشرکت در این مهمونی دل این بچه رو شاد کردم،،تو هم با قبولی من تو امتحان دل منو شاد کنچشم

و از آنجایی که هیچ فرقی بین خواهر شوهری جونا نیست فردایش نیز با هم و عشقولانه به  درخواست شوهری جون جواب مثبت داده و خونه فرح خانم عمه بزرگ ماهانی رفتیم ...شرمنده که همش تو غیبت این و اون بودیم یادم رفت عکس بگیرم..افسوس

و از اونجایی که من همچنان به خانواده خود علاقمند و حرف از دهانشان در نیومده رو تخم چشم میذارم.تا خدا نیز مرا به همین عنوان یاری فرموده و در امتحان قبولم کند..به خواست ایشان و نیز عوض شدن حال و هوای داداش  جونم با هم به ائل گلی رفتیم :

خدایی همش هم  خوشگذروندی نکردمااااااکه درس نخونده باشم ،، یه همسر خوب و یه مامان مهربونیم بیا و ببین ..این یه نمونشه که دیروز کلی کوزت وار کار کردم و برا رمضون آماده شدم ..و انتظار داشتم خدا هم بهم کمک کنه که موفق بشم...

فک میکردم خدا خوشش مییاد که بندش برا سحری و افطار خونوادش زحمت بکشه ...خودشم اجرشو میده و تو امتحان قبولم میکنهخیال باطل

اینا یه طرف این دعاهایی که ماهان امروز صبح برام کرد کجا رفت خدایا؟؟؟چرا قبول نکردی که الان رفوزه شم و این حس رو داشته باشم.افسوس.قهر

مامانی قربون دل مهربون و دعاهات بشه عزززززززززززززززززززززززززززززیزم...

هی دل غافل..کاش یه روز دیگم فرصت داشتم.....خدایی من مستحق رفوزه شدن بوددددددددددددددددددددم عایا؟؟؟؟سوال

البته این رئیس گلابیمون گفته پدرشونو درمیاره اگه من نمره نگیرم...شیطانشیطانخوبه ها آدم بعضی موقع ها پارتی مارتی داشته باشه ها...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (76)

مامان عرفان
18 تیر 92 13:15
باز هم خيلي نامردي . همين


این مردی تو تو فرق سرم ...........
مامان عرفان
18 تیر 92 13:15
در نامرد بودنت شك ندارم نامرد چي ميشد من را هم سفارش ميكردي نامرد



ها ها ها ما اینیم دیگه میریم خوش میگذرونیم رئیسمون همون نمره میده...
مامان عرفان
18 تیر 92 13:17
مرباها را چطور ميتوني بخوري وقتي من هيچي مربا ندارم . عكسش را گذاشتي دل من را خون كني .براي بار چندم : نامرد نامرد نامرد


نگاری با خودم عهد کرده بودم اگه بهم تقلب بدی ،برات مربا بیارم وگرنه ذهی خیال باطل.....
لیلا مامان پرنیا
18 تیر 92 13:26
سلام دوست جون من کهئ کلی ذوق مرگ شدم نه به خاطر اینکه رفوزه شدیا به خاطر این پست کامل وپر از عکس
کلی کیف کردم از دیدن این گل پسر وپدرو مادر عشقولانش
اول دلداری میدم: دوست گلم ناراحت نشو امیدوارم دفعه بعد بیست بشی
حالا نوبت دعواسببخشیدا شما فقط مونده بود یه تور ایران گردی نرفته باشی بعد ناراحتی که چرا مربا درست کردی ودل بچه رو شاد کردی وخدا پاداشتت رو نداده چه حرفا دوست گلم برو درستو بخون که اگه پاداشتی در کار بود بنده خواهر کوچیکتون الان پرفسور بودم
دور از شوخی کلی لذت بردم امیدوارم همیشه به گردش وشادی باشید


سلام لیلا جونم ،،خوبی عزیزم ،،پرنیا خوشگلم چطورن..ممنونم از حضور و تبریک و تشویق و دعواهاتون.چقدر نازین شما ..به قول خودم این رفوزه شدن به اون خوش گذشتنا خدایی می ارزید...
مامانٍ توت فرنگی
18 تیر 92 13:30
زیاد ناراحت نباش
شاید خدا خواست و قبول شدی


مرسی گلم که دلداری میدی...
مامان مهرزاد جان
18 تیر 92 14:45
الهی دو تا دوست مهربون دارم به اون یکی تبریک گفتم به این یکی باید دلداری بدم
خوب خواهر یک کم دست رو دلت میذاشتی درس میخوندی اینجوری نمیشد حالا مهم نیست رئیستون گفته پدرشونو درمیاره
موفق باشید هرجا که هستید


ای مامان مهرزادی من هر چی میکشم از دست نانجیبی این نگاریه دیگه دلخوشم کرد بهم تقلب یرسونه نرفتم درس بخونم..از قدیم گفتنا به امید شام دیگرون بودن بیشام میمونی،،قبول نمیکنم که این بلاها سرم مییاد دیگه...
مامان عبدالرحمن واویس
18 تیر 92 15:42
ای باباایسان جون ماهمش فک میکردیم داری درس میخونی ازاونوررفتی خوش گذرونی


وای خدای من ،،ببخشید دیگه کاریه که شده...
مامان عبدالرحمن واویس
18 تیر 92 15:42
عزیزم میخوام توی وبلاگم یه ختم بگیرم به نیت این ماه اگه دوست داری میتونی شرکت کنی تا ازثوابش بهره ببری
اگه جوابتون مثبته لطفا باوبلاگ بیا وجزء
دلخواهتو انتخاب کن
منتظرتونم


سلام عزیز دلم ممنون از دعوتت نگاری خبرم کرد ممنونتم جزء دوازده رو از امروز شروع میکنم..راستی برا همسری هم جزء میخواماااااااااااا
نیلوفر
18 تیر 92 20:57


آیسان خانوم درس نخوندی تنبلی کردی، ماه رمضون و بهونه نکن منت سر شوهر و بچه ت بذاری

باز خوبه که اینقدر خوش گذروندی. همیشه شاد باشی


نه گلم یه روز دیگه وقت داشتم که میخوندم...ای خدا یه روز دیگه فرصت داشتم چی میشد...
نگار
19 تیر 92 9:04
اگه تنهايي اين مربا ها را بخوري گير ميكنه تو گلوت . براي اينكه دچار خفگي مربايي نشي ، براي من هم مياري فهميدي ؟


آره جون خودت،،به همین خیال باش...اون از وضع تقلب رسوندنت تو آزمون استخدامی،،اینم از ارزشیابی،،کجای دلم بذارمت...عاخه؟؟؟؟؟..حالا مربام میخواااااااااای
مامان ثنا
19 تیر 92 9:12
به به مامان ماهان جونم. چقد اکتیو بودی این چند وقت. مارو باش که گفتیم چقد این مامانی درس خونه که حتی نظراتش رو چک نمی کنه. غافل از اینکه........... تو چقد تو فکر این خانواده هستی. بابا اینکارو با خودت نکن. داغون میشیا. همش که نمیشه مطابق میل اونا بود. یکم هم به خودت برس و درس بخون خدا ایشالله اجر این جهاد چند روزت رو میده. اصلا نگران نباش. خدا خودش میدونه که نیتت خالص بوده.


مرسی مامان ثنا جونم ،،دیدی من چقد ناز و حرف گوش کنم بقول شما حداقل این جهاد چند روزه که اجر داره نداره...فک میکنی معجزه میشه که من قبول بشم ؟؟؟؟
مامان سونیا
19 تیر 92 9:18
ببینم سفری مهمونی خاصی عقدی عروسی جای دیگه ای نبود توی این چند روزه بری که نتونی برای امتحان بخونی


آی گفتی مامان سونیا جونم هی به این داداش ترشیدم گفتم بیا زنت بدم دم ماه رمضونی یه عروسی بیفتیما گفت نه برو تو به درست برس فردا پس فردا یقه منو نگیری که تو عروسی گرفتی من استخدام نشدم...
مامان سونیا
19 تیر 92 9:21
ببینم ایسان جون با اون سایز 38 چند سالته اکثر ازمونهای استخدامی زی 30 سال باید باشی برای استخدام اگر سنت بره بالای 30 سال دیگه نمیتونی ازمون شرکت کنی البته اگر سابقه کار داری به تعدا د سال سابقه کارت از سنت کسر میشه امیدوار باش به ازمونهای بعدی ولی نه اینطوری که ایندفعه خوندی ها اگر درست بخونی انشالله قبول میشی

سلام گلم ،نگران نباش هنوز دوسالی فرصت دارم ایندفعم که بیفتم دو تا امتحان دیگم هستم..((خجالت))،سابقمم ده سال بیشتر آخه نیس که من پول دوستم همون تابستون سال دوم دبیرستان اومدم تست دادم قبول شدم مشغول شدم البته بند پ کلفتم داشتمااااااااااا...
مامان سونیا
19 تیر 92 9:22
به به کاش شما همیشه آزمون داشتی اونوقت بیشتر ددر میرفتی و گل پسری رو میبردی گردش


سلام گلم چقد دلم براتون تنگ شده بود خدایی...ولی هر روز بیادتون بودمااااااااا..دیدی گلم این نگار نامرد بهم تقلب نرسوند دارم میافتم..مامان سونیا خودتو و سونیا جونم بهم دعا میکنین اینو پاس شم
مامان سونیا
19 تیر 92 9:23
وای عجب پسری چه دستی گرفته از این مجسمه های دخمل داره برای خودش چه کیفی میکنه


آره واقعا زمان ما که از اینا نبوددددددددددد
مامان سونیا
19 تیر 92 9:55
منم از اون مرباها میخوام سحر میخوای مرباها رو بخوری یا افطار


هر وقت که شما امر کنین،،آدرس بده برات پست کنم گلم،،البته هر وقت خواستم بخورم به نیت شمام قربت الله میگم
مامان سونیا
19 تیر 92 10:13
کاش، در این رمضان لایق دیدار شوم / سحری با نظر لطف تو بیدار شوم

کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان / تا که همسفره تو لحظه ی افطار شوم . . .
تبریک و التماس دعا



آمین یا رب العالمین....
عزیزم میدونی که یکی از فضیلتهای بزرگ رمضان افطاری دادن هست؟؟؟؟؟؟؟؟بیصبرانه منتظر تماس شما هستیم...
حباب
19 تیر 92 11:30
سلام به به ایسان هنرمند خوووودم ...افرین ...همیشه به گردش خانووووممگه رفوزه شدی؟ این همه که خونده بودی


نه دیگه دل به تقلب نگار سپردم ،،همش رفتم خوشگذرونی این شد نتیجه....
حباب
19 تیر 92 12:38
سلام آیسان جان ...خوبی عزیزم....فدای تو سر زدن از دوستان وظیفست خااانوم.....ایشالا که قبول میشی غصه نخوری 1 وقتی






سلام عزیزم مرسی من خوبم ،،لطف شماست گلم،ممنون شمام دعا کنین..




حباب
19 تیر 92 12:44
سلام آیسان جان ...خوبی عزیزم....فدای تو سر زدن از دوستان وظیفست خااانوم.....ایشالا که قبول میشی غصه نخوری 1 وقتی...

ایسان جونم برو واست رمز گذاشتم......قربون دل مهربونت تو به تقلب نیاز نداری خووودت هوار تا باهوشی




سلام عزیزم مرسی من خوبم ،،لطف شماست گلم خانومین ،ممنون شمام دعا کنین..عزیزم چقدر شرمندم کردی.الان من چقد خودمو باد بزنم این قرمزی گونه هام بره..


مامان مهرزاد جان
19 تیر 92 12:45
حالا طوری نشده نتیجه ای که نیومده شاید خدا خواست و دعاهای ماهان مهربونمو قبول کرد و شما قبول شدید اینجوری تجربه شد حواستون جمع تر میشه


آره انشالله خدا لطف میکنه و مام دست به دامن پارتی هامون میشیم ببینیم چی میشه....
مامان مهنا
19 تیر 92 17:46
پس مردم ب بهونه ی درس رفته بودن صفا سیتی


نه بابا پیش اومد..من فقط کتک مهربونیمو میخورم که هر کی هر چی میگه میگم چشم
مامان مهنا
19 تیر 92 17:46
میبینم ک شوماهم ب کول همسری رفتین
خخخخخخخخخخخخخ


پ ن پ ..من از شما جا می مونم...خدایی چقد خوش گذشت،،به قول زن داداشم اون چهار پنج دیقه به همه روز می ارزیدانگار اون بیشتر خوشبحالش شده بود از کول داداشم..
مامان مهنا
19 تیر 92 17:47
دلمان بسی مشعوف میشود اگر رفوزه شی


ایییییییییییییییییییییییییییش ،واه واه واه
مامان مهنا
19 تیر 92 17:58
تو واقعا فکر میکردی من برای امتحانت کمکت میکنم
خخخخخخخخخخخخخخخخ
زهی خیال باطل


نـــــــــــــــه...خو..اگه اینطوره من بیشتر تر
مامان مهنا
19 تیر 92 17:58
دعا کردم هم رفوزه شی و هم چاق و خپل


خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ معلومه ، بیشتر از این از شما برنمییاد که..منم الکی اینطور نوشتم که دوست و دشمنم معلوم شه..وگرنه از چهل سوال چهل و دوتاشم درست نوشتم..اسم و فامیلمم درست نوشتم
قطره
19 تیر 92 19:11
ای بترکی....

ی خورده دیگه برو صفا سیتی حتما خداااااااااااااااا ب خاطر دل نازکت قبولت میکنه




ولی من بازم به مهربانی خدا ایمان دارم،،حتمی معجزشو برام نشون یده و قبول میشم..


قطره
19 تیر 92 19:11
ما رو باش چ خیالاتی داشتیم...
گفتیم دوستمون کلی خرخونه


نه فدات ،،این افتراها به من نمیچسبه،خرخونم که نیستم هیچ تازه جوجه خونم نیستم
قطره
19 تیر 92 19:12
بهرحال خدا رو شکر ک امتحانت تموم شد دوباره سر و کلت پیدا شد


آره والله این مدت همش دپرس شده بودم نه دستم به نت میرفت نه به درس .. این مسئولین هم آلاخون والاخون میکنن بچه مردم رو..
مامان ویهان
20 تیر 92 1:25
آخ از دست این رفیق نیمه راه... انشاالله که بخاطر این همه کار خوب که در این مدت انجام دادی و دل این کودک ما رو شاد کردی قبول میشی...


این نگاری رفیق نیست که غده است تو دلم...مرسی گلم شمام دعا کنین بلکم فرجی بشه مام نمره آوردیم..
مامان عبدالرحمن واویس
20 تیر 92 5:44
عزیزم شرمنده تازه اومدم جواب کامنتمونگاه کنم متوجه شدم واسه اقاتون هم جزخواستین
بخداشرمندتم جزهای دوراول تموم شد اگه اشکالی نداره بیا وبلاگم واسه دوردوم که یازدهم ماه مبارک رمضان شروع میشه جزدیگه واسه خودت وبابای ماهانی انتخاب کن وبهم بگوتابنامتون ثبت کنم
منتظرتونم


خواهش میکنم گلم،مشکلی نیست از مسجد محل هم جزء برداشتیم..انشالله دور دوم ،،خدا از شما هم قبول کنه..

خاله مهری (ریحانه و حنانه)
20 تیر 92 9:44
سلام آیسان جـــــون خداییش خیلی ذوق کردم ولی باز خــــــــــــــــــــــدارو چی دیدی شاید دید نیتت از ته ته دلت بود و برای رضای خانواده قبول شدی
امیدوارم ماهان جون همیشه زیر سایه بابا و مامانش و عشق جاودانه شون باشه
با ارزوی موفقیت


سلام خاله مهری مهربونم،،آره والله منم دل به رحمت و رفعت خدا بستم،،میگم خانمی از من ناامید نشی بگی این دوست جدیده تنبله ها..من به وقتش با بدترین شرایط روحی و کمترین زمان ممکن مهندسی نرم افزارو تو شهر خودم با بهترین رتبه قبول شدم...ممنون از دعای خیرتون عزیزید...
حباب
20 تیر 92 10:08
خصوصی


اومدم گلم مرسی که ندا میدی خصوصی رو آخه بعضی وقتها رد میشم از خصوصیا...
حباب
20 تیر 92 10:10
قربونت برم مهربونم.....کمالات از خودته نازنین...میام میگم...دستمو ببین ...خدم شکل خرزو خان هستم...خخخخخخخخخخخخخخ


تو رو خدا چه حرفیه،،شما ماه شب چهاردهین شکم ندارم..
حباب
20 تیر 92 10:20
ایسان جونم هستی؟


آره گلم الان هستم...
مامان عرفان - نگار
20 تیر 92 11:18
آره عزيزم اين كار را كردم تشويق بشي بازم بياري . هاهاهاهاهااااااااااااا
شوخيدم الهي من فدات بشم و بتونم جبران بنمايم /


نه دیگه اشتب اومدی،،این رشوست برا امتحان بعدی که بیست و هشتم ..دیروز تا وقتی فهمیدم یه امتحان دیگه داریم سریع دست بکار پاچه خواری شدم...
مامان عرفان - نگار
20 تیر 92 11:20
عزيزم اين مربا شيرينيش براي من چندين هزار برابره شيريني خود مرباست . قربانت بچسبانم


قربون دوست خوبم که همیشه خوبیا رو هزار برابر میکنه و بدیها رو نادیده میگیره....چه میشه کرد حالا که خجالتم دادی بوووووووووووووووووووس..
دریا
20 تیر 92 12:10
چه دخملی،،چه درس خون،،چه مهربون،،
نه خدایی حقت که قبول بشی..حداقل به حرمت دعاهای پسملی


مرسی دریا جونم قربونت بشم الهی تو هم دعا کن.....
دریا
20 تیر 92 12:18
آیسانی این داداشت و همش میگی ترشیدستاینکه خیلی خوشگل و خوشتیپ مث خودتداداش من بود که الان ده تا زنش میدادم


اه من میگم ترشیدست تو چرا تکرار میکنی،،اینجوریشو نگاه نکنا کلی برا خودش خواستگار داره خداییش ،،اینم نازشو بیشتر کرده..چیه تو هم نکنه تو صفی
مامان عرفان - نگار
20 تیر 92 12:23
اي نامرد بيا مربات را پس بگير


نه دیگه رشوه داده شده پس گرفته نمیشه برو بشین برا امتحان بعدی آماده شو ..برام تقلب برسونی..
دریا
20 تیر 92 12:23
تو هم کم کد بانو نیستیا،،اون ظرف سومی چیه؟؟؟؟



بعله که کد بانو ام ،،زیاد فک نکن گلم اون شربت....
<

قطره
21 تیر 92 0:56
آهای مسئولین لطفا ی فکری کنین ... این مامان بچه ی مردم داره از ریخت و قیافه میفته بس ک حرص امتحانش رو میزنه.....
همین کارا رو میکنن بجه های مردم دنبال مامان سنتال پانتال میگردن


قطره ای خودم جنبیدما،،واسه دل پسملی میرم آرایشگاه ،، رژ آنچنانی میزنم،،لباس جینگول مینگول میپوشم ،خلاصه حسابی تو دل پسملی جاکردم.الان دیگه پزمو به همه میده..فقط بخاطر پسمل
ماماطهورا
21 تیر 92 14:22
سلام تنبل خانوم خوبي چرادرس نخوندي كه نياز به پارتي بازي داشته باشي




سلام طهورا جونم خوب و خوشی انشالله ،فدای سرت که قبول نشدم،،یه امتحان دیگه دارم سر اون بیشتر میتلاشم خخخخخخخخخخخخخخخ


مامان مهرزاد جان
22 تیر 92 8:35
منم از این مربا خشمزه ها میخوام ماشاله هنرمندید
یک دوره کلاس برای ما بدبخت بیچاره ها بذارید خانم


ای جونم،رو جفت چشای بابا قوریم،،شما لطف دارین،،والله خانوم کیه که قدر بدونه..استعداد کشف نمیکنن که مسئولین...
مامان سونیا
22 تیر 92 9:52
سلام خانمی خوبی ماهان جونم خوبه نماز و روزتون قبول باشه التماس دعا داریم خانم
به روزیم بهمون سر بزن


سلام عزیزم ،،مرسی انشالله برا شمام با چندین برابر مورد قبول واقع بشه،،محتاج دعائیم،آخ جون پست جدید..اومدم
مامان سونیا
22 تیر 92 10:59
مرسی خوبیم خاله جون با ماه رمضون هم خوبیم الهی صد سال زنده باشی خاله مهربون و سایه ات روی سر ماهان عزیزم باشه


قربونت برم عزیز دلم،،انشالله شمام همیشه شاد و سلامت باشین..
مامان سونیا
22 تیر 92 11:00
ممنونم خاله مرسی بابت این همه ارزوهای قشنگ انشالله که شما هم یک خونه خیلی خوب گیرتون بیاد و بهترینها رو براتون آرزو داریم


انشالله،،مرسی که برامون دعای خیر کردین
مامان سونیا
22 تیر 92 11:06
ما چه کنیم از دست این فسقلیها اخه ماه رمضونه و من خودم بد خوابم بعد سحر اگر نخوابم بعدم سر کار عصرم که برم خونه به فکر افطار و سحری باشم سردرد های شدیدی میگرم همراه با حالت تهوع که میترسم باعث بشه روزم هم باطل بشه از ترسم سعی میکنم بیشتر بخوابم تا کمتر دچار سردرد و حالت تهوع بشم تا یک وقت توفیق روزه داری ازم سلب نشه و به همین خاطر خوب حاضرم سر این فسقل خانم داد هم بزنم انشالله که بزرگ بشه به خانمی خودش میبخشه


هر کاریم که ما بکنیم این وروجکا کار خودشونو میکنن،،این تنبیها و داد زدنام به جایی نمی رسه ،،خوش بحالت که روزه ای میتونی بخوابی ،،من هر وقت گشنمه اونقد پهلو به پهلو میشم که همه دنده هام درد میگیرن....
مامان عرفان
22 تیر 92 12:02
آيسان جون اون پسر كوچولو كه موبايل گذاشته دهنش كيه ؟


برادرزادم اردلان جونه....
ماماطهورا
22 تیر 92 12:36
سلام ايسان جون خصوصي داري


سلام گلم مرسی ،اومدم
سارا و دلساش
22 تیر 92 13:01
انشاله كه هميشه همينجور شاد و خرم باشيد


قربونت برم عزیزم چرا خیلی وقته نیستی؟؟؟؟حسابی دلتنگتون شده بودیم...


حباب
22 تیر 92 13:26
سلام عزیزم...من اومدم تو نبودی.....آخی دلتنگم شدی؟


قربون دل تنگت..الان هستما...شما کجایین؟؟؟؟
حباب
22 تیر 92 13:28
میگما انقد حرص امتحانتو نخور باز از قیافه بیفتی فیل ماهان یاد هندوستان میکنه و واسه بابا دنبال خانوم میگرده ها


نه دیگه جیگر از این خامیا نمی کنم تازه رو رول افتادم..
مامان مهنا
22 تیر 92 15:20



الان چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
مامان مهنا
22 تیر 92 15:20
هنوز 38 هستی؟؟

چرا من دارم چاق میشم پس


نه بابا از 38 کمترم شدم وجدانی الان دیگه برم یه ماتو نو بگیرم خبرت میکنم که 36 شدم....این از این ها ها ها
بعد بس که میخوری میخوابی یه تکون به خودت بده از کول شوهری ام بیا پایین نتیجه میبینی ننه
مامان مهنا
22 تیر 92 15:20



اوخی چرا قهری عاخه؟؟؟مگه من چیکالت کردم
مامان مهنا
22 تیر 92 15:21
خداییش اینو بات موافقم ک چ حالی میداد رو کول همسری




آره والله آنسه ای ما چشمون ور نمیداره مردم کول شوهری بشن ما بمونیم که بلاخره باید یه کاریش میکردیم دیگه..تازه منم که باربیییییییییییی







مامان عبدالرحمن واویس
22 تیر 92 19:08
سلام ایسان جونم بااجازه جز25-26روبه نام شماوبابای ماهانی ثبت کردم اگه مشکلی نیست خبرم کن


مرسی گلم به روی چشم هنوز جزء دوازدهم تموم نکردم با شرمندگی...
♥LOVE♥
22 تیر 92 21:09
و اینجاست آغاز قصه...
یکی بود آن یکی هم هست
و تا آخر با هم خواهند ماند...



زمانه عوض شده ،بچه که بودیم همش بهمون میگفتن یکی بود یکی نبود...حالا دیگه جفت جفت میپرن چشممون روشن.
♥LOVE♥
22 تیر 92 21:10
ممنون از دعاتون خدا تو همین ما ه نظری کن برگرده


انشالله که به حرمت این ماه خوب میشن .ما هم دعا میکنیم
قطره
22 تیر 92 23:32
عههههههههههههههه پ تو هم سانتال پانتال شدی......




پ نه پ قجری موندم که شوهری و پسملی تجدید فراش بنمایند.


قطره
22 تیر 92 23:32



هیچی دیگه دارم ی آیسان سانتال پانتال تصور میکنم



آی قربون دستت دو تا دونه ناز و کرشمه هم تصور کن بی زحمت...







مامان ویهان
23 تیر 92 0:54
سلام مرسی خاله جون... انشاالله خدا رو شکر من سر کار نمیرم... شما که آب و هوای خوبی دارین قدرشو بدونین.. از شما هم قبول باشه...ما رو هم دعا کنید


سلام عزیز دلم،محتاج دعاتون هستیم،،وبهان جونو میبوسم..
مامان عرفان
23 تیر 92 9:33
اينجا كجاست كه رفتيين ؟ ائل گلي را نميگم ها اون جايي را ميگم كه جوجه كباب كشيدين ؟


برا خودش قصه ای داره سوال پرسیدی باید تا آخر جواب بشنوی: عرضم به خدمتتون که صبحونه و نهار رو تو هربی خوردیم و رفتیم لیقوان،پنیر و گل خریدیم راهی آب گرم یکی از دهات شدیم،خسته کوفته برگشتیم وطنمون و عصرونه رو رفتیم تو پارک جنگلی صائب و بعد بچه ها رو برا بازی و شام بردیم پارک میر داماد..یادم نیست کجا جوجه کشیدیم..خخخخخخخخخخخخخخخخخ مردم چه انتظاراتی دارن ایییییییییییییییییش
مامان عرفان
23 تیر 92 9:35
از الان اين كارها را به بچه ياد نده . بدآموزي داره . از فردا ميبينيم ماهان تو خيابون داره با دخترها ميرقصه . اينجا ايرانه خانوم نكن اين كارها را زشته .






بچه بد آموز شده رفته پی کارش الان داره دوران نگاهتشو میگذرونه،،حالا دیروز داره بهم میگه مامان یه داداش برام بیار میگم میخوای برات آبجی بیارم ،شدید مخالفه میگم پس عروسیت کی میخواد برقصه ،،میگه سارینا میگم پ سنا چی میگه اونکه عروس خودمه ،،زدم پس کلش میگه باشه دوتاشونم عروسشون میکنم..بعد هیچی دیگه تقصیر زمونه است من ازدواج کرده بودم همین بچه رم داشتم هر کی میپرسید متاهلی، مجرد سرخ و قرمز میشدم میگفتم خواجه ام ،،،الان این بچه است به نظرت عایا؟؟؟؟






حباب
23 تیر 92 10:07
اوه اوه آیسان جون دیگه خودت خهلی قرطی شدی ها......ماهان مامان به این ماهی داره دلشم بخواد


مرسی حباب جونی ،، شما لطف دارین ،،دلش نخواد چیکار کنه هر چن با این حالی که من از این بچه میبینم 15 سالش نشده ده تا زن بابا و عروس برا خودش و باباش مییاره
مامان عرفان
23 تیر 92 13:11
خانوم اين همه جا در يك روز رفتي انتظار داري هوش و حواست هم سر جاش بمونه ؟‌ مردم چه انتظاراتي دارن ؟؟؟؟

ها نه دیگه یادمه کجاس میترسم شما زودتر برین جا بگیرین برا ما نمونه وگرنه میگفتم بهت که اونجا صائبه


باران زندگی
23 تیر 92 13:43
دلتون شاد، همیشه دور هم، به گشت و گذار
و
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تا ابد رفوزه باشید


دل شمام شاد و خرم حالا چرا همیشه رفوزه،،چی به شما میرسه..نانجیبی یعنی به این حد....
درسا
24 تیر 92 10:25
تو یه روز که سهله ده روز دیگم وقت داشتی آش همین بود و کاسه همین


آره خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ حق با شماست
مامان عرفان
25 تیر 92 11:06
تمام زیبایی ها با یک دنیا مهربانی پیشکش وجود آسمانیست که همتا ندارد


جدا نگاری خودتی،،یکی منو از خواب بیدار کنه،،کابوس میبینم
مامان عرفان
27 تیر 92 10:43
اين 1ست جديد كه رفتي عكس ماهان را در حياط اداره گرفتي بذارش ديگه


وقت ندارم که نگاری،وقتم داشتم ضعف دارم شدید که دستم به تایپ نمی ره...شنبه ایشالله
مامان عرفان
22 مرداد 92 9:26
اين عكست را چرا شطرنجي كردي . اگه راست ميگي از پشت اين برگ ها و بوته ها بيا بيرون .


نه دیگه اونوقت هنری نمیشد که عاخـــــــــــــه.....
مامان عرفان
22 مرداد 92 9:26
اين عكست را بعدا اضافه كردي ها نگو ندونستم


آره خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ تو باهوشی دیگه..
باباماهان
27 مرداد 92 19:29
خدایش همینطوره که میگی اما خودمونیماماهان تواونعکس به زور نشسته بود بغلت


ای شوهری مهربون و بدجنس خودم،،تو دیگه چرا..کم از دست این دوستای وبلاگی نامرد میکشم ،تو که از خودمون بودی....
<

محمد
29 دی 93 22:41
سلام با مطلب زیر بروزم ... یافته‌های این تحقیق نشان داد مراقبت و توجه‌های اولیه به کودک در ماه‌های اولیه زندگی از موفقیت آنها در بزرگسالی خبر می‌دهد ادامه مطلب ... به منم سر بزن.
محمد
14 اسفند 93 22:39
سلام مهم اینه که حراج واقعی باشه... خریدی ارزان با تخفیف این روزای وبسایت تلیپ اینترنتی خرید کنید و در محل پرداخت کنید. telip.ir