خصوصیات ماهانی تا 5 سال و هشت ماهگیش
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست!
قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست!
آسمانی! !!!تو در آن گستره خورشیدی کن!
من همین قدر که گرماست زمینم ،،،،کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه،،،
برگی از باغچه ی شعر بچینم ،،،کافی ست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز...
که همین شوق مرا،،،، خوب ترینم کافی ست....
ماهان عزیزم تو این پست میخوام کمی از خصوصیاتت تا این لحظه از زندگی ات که با وجودت برکت وشادی به زندگی من و بابایی بخشیدی رو برات بنویسم ،تا وقتی که بزرگتر شدی و مث الانت که از رفتار و کارهایی که کوچولوتر بودی میپرسی ،برایت بماند ...
پارسال و پیارسال راه به راه می افتادی دنبال همه مخصوصا من و بابایی و هر یکی دو ثانیه یه بار با کشش و جذابیت خاصی میپرسیدی..بابایی ،مامانی((منـــــــــــــــــــــــــو دوســـــــــــــــــــت داااااااااااااااااااااااااااااری))و وقتی که با واکنش ما که کلی قربون صدقت میرفتیمو بغلت میکردیم و غرق بوسه میگفتیم فدات چشای نازت بععععععععععععععله که دوست دارم،،با رضایت و ملوسی چشماتو تنگ میکردی و میخندیدی و دو باره همون سوال و همون جواب ..اما الانت راه به راه مخصوصا برا من قیافه مییای و میگی چرا تند تند قربون صدقم نمیرین شما چجور بابا مامانی هستین!!!
تا امسال بدترین فحشی که بلد بودی و میگفتی کلمه بد بود مثلا بچه بد،چقدم خوشم مییومد وقتی مثلا سر و صورتتو تمیز میکردم و شما اذیت میشدی میگفتی مامان خانوم بچه بد ،،منم انگار یکی قلقلکم داده باشه کلی میخندیدم و خوش بحالم میشداما الانت یه چیزای دیگه مثل بی تربیت ،بی ادب،دزد کثیفم به فحشهات اضافه شده.با این رویه که پیش گرفتی به آیندت بدامیدوارمیشم!!!
شدید از خوابیدن تو تختت بیزار بودی و ما نه تنها اتاقتو بلکه تختتم نتونستیم از خودمون جدا کنیم بابایی اصرار داشت که تو تخت خودت بخوابی و عادت کنی و تو تقریبا هر شب موقع خواب گریه و بی تابی میکردی برا همین یه روز که بابایی خونه نبود و من یه سمسار آورده بودم که برا اسباب کشی به خونه جدید وسایل اضافی رو بهش بدم تو با اون دستای کوچولوت سعی داشتی تختت رو بکشی و به آقا سمساره بدی و منم که مهربووووووووووون ،،دو تایی تخت خوشگلت رو مفت به آقا سمساره دادیم و هر سه نفرمون من و شما و سمساره راضی و شاد شدیم فقط بابایی عصر که اومد و جای تختت رو خالی دید دمغ شد که چرا وسایل بچه رو فروختی ..... الانشم که هست وسط من و بابایی میخوابی و دست هر دو مون رو تو دستت میگیری که مبادا بعده خواب جابجات کنیم...
تازه چهار دست و پا راه افتاده بودی که شدید به جارو برقی علاقه داشتی، و من هر وقت جارو میکشیدم و میدیدم چقدر سنگین شده برمیگشتم میدیدم تو چقدر با جدیت و اخمات توی هم ، سوار جارو شدی و به پهلو های جارو میزنی که مثلا راه بیفته منم نامردی نمیکردم و تموم خونه رو تو سوار جارو میکشیدم...الانشم عاشق جارو برقی هستی و من هنوزم از دست تو نمیتونم جارو بکشم چون همش باید جارو دست شما باشه...
عزیز دلم الان با این سن و سال کمت اونقدر عاقل و فهیم هستی که به قول خودت خجالتمون نمیدی و اگه جایی بریم و شما هوس چیزی یا اسباب بازی کردی خیلی با ادب میگی هر وقت از ادارتون حقوقتون رو به کارتتون ریختن یا پول اضافی داشتین اینو واسه تولدم یا عیدم برا من میگیرین ؟؟؟ و اونوقته که احساسات من یا بابایی جریحه دار میشه و همون لحظه دست به کار میشیم که الان نتیجش دو سه کارتون اسباب بازی درب و داغون و شکسته شما تو انباری هست..
عاشق پرنده ها هستی و راهت رو برا پرنده ها و قمری هایی که برا دونه چینی رو زمین مییان کج میکنی که مبادا پرنده ها بترسن و بپرن..
خوشبختانه اصلا بد غذا نیستی و تو این مورد شبیه بابایی هستی و عاشق ماکارونی و سوپ و آبگوشت هستی،چن روز پیشم هوس کوفته کرده بودی که منم زحمتشو گردن خاله سیما انداختم چون نه بلدم درست کنم و نه خوشم مییاد..
کوچولوتر که بودی عاشق رنگ زرد برا لباست بودی ..اما الان اونی رو انتخاب میکنی و میپوشی که به قول خودت اسپرت باشه و با مدل موهات بخوره...عزیز دلم فک کنم تو این مورد بخصوص زود راه افتادی ...
شدیدا عاشق ماشین سواری و عشق سرعت هستی و هر وقت من یا بابایی رانندگی میکنیم مدام نق میزنی و میگی باید از همه ماشینها جلو بزنیم..بعدم اصرار میکنی رو پامون بشینی و خودت رانندگی کنی البته من که نه ولی بابایی این اجازه رو بهت میده و تو چقدر با جدیت رانندگی میکنی
با اون دل مهربون و کوچولوت همیشه طرفدار حق هستی و اگه دلخوری باشه یا من و بابایی هر کدوم به اون یکی زور بگه طرف نفر دوم میشی و حسابی با ملامتهات شرمندمون میکنی و اونقدر خواهش میکنی که بلاخره با هم آشتی کنیم ...
فدای چشای خوشگلت بشم فعلا همینها یادم بود که برات نوشتم اگه چیز جدیدی یادم بیاد حتما برات اضافش میکنم که تو آینده بخونی و کیفشو ببری
خدایا التماست می کنم ...........
همه دنیایت ارزانیِ دیگران ! !!!!
ولی ...
آنکه دنیایِ من است
در سلامت باشد...