ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

تنبيه مامان بابت ديروز..

1392/3/23 12:57
980 بازدید
اشتراک گذاری

مامان خانمي كارت ديگه تمومه...شمشير كه هيچي اسلحه هامم از رو برات بستم..كارو بايد يه سره كنم..صبحي حال كيو گرفتي هاااااااااااااااااااااااااااان...اين كمرم از رو زير شلواري خودم بستم با اون موهاي عصبي ام..نیشخند

عزيزم ببخشيد ،،من الان كلي پاچه خواريت ميكنم  كلي ام برات باج مي دم تا منو ببخشي..ببين الان چقد نادممناراحت تازشم از صبح تا حالا تو اداره بابت صبح گريه كردمگریهگریه

نادمي كه باش..بايدم نادم باشي...ولي بذار فك كنم ببينم ميتونم ببخشمتمتفکرمتفکر

اين دو تا عكس بالاييم آرشيو ..مامانيم طفلي عكس كم داشت ..اينارو گذاشتزبان

 الان كه فك كردم ديدم  به شرايطي ببخشمت...همه اوامر من بايد تا آخر اجرا بشه..اولشم اينكه  برام كلي  قاقالي بگيري ..بعدشم ببري پارك اونم تا آخر شب... سوم اينكه ،ثنا رم بايد ببرينیشخند

هه هه هه مامان خانومي حالا ماه شدي و منم يه ذره بخشيدمتشیطان

 دوستان خوبم ،ببخشيد ديگه عكسامون  زياد  واضح نيست،، نه كه مامانم ما رو حسابي پوشونده بود خودش هنوز خيال ميكرد وسط بهار و گرم، يه مانتو تابستوني پوشيده بود كه اونم به لطف ورجه وورجه و شيطنت ما گير كرد به يه وسيله و پاره شد..طفلي مامانم هم حواسش به مانتو جر خرده بود ،هم سردش بود و دستاش ميلرزيد..تو فصل  بهار ..آخر سرشم تقصير  بابايي كه يه دوربين خوب واسه مامانيم نميخره...نیشخندنیشخندما رو چه به اين حرفا ما كه كلي بهمون خوش گذشت..مامانمم ياد گرفت كه سر به سر من يكي نذاره..ني ني كوچولوها ياد بگيرينزبان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (65)

لیلا مامان پرنیا
9 خرداد 92 11:07
حواسم باشه این پست رو نزارم پرنیا ببینه وگرنه کارم در اومده
خوب خدارو شکر بین مادرو پسر صلح برقرار شد
خواهر می خوای مانتو جدید بخری چرا گردن بچه میندازی


اي جونم آره وااله پست بد آموزيه.. بعدم والله گلم من هفته پيش سه تا مانتو از همون گزينه 9 روز مرد برا خودم گرفتم..اين مانتو رو هم همسري خيلي دوسش داشت ،بهم مييومد...تازه نو هم بود..
نگار
9 خرداد 92 11:23
يادم باشه تا مدتي نذارم عرفان بياد پيش ماهان . بدآموزي داره واسه بچه ام [hr
آره نگااااااااااري اينو حق داري..تازه چقد خوراكي خريدم براش كه عكساشو ندارم متاسفانه سند بشه
نگار
9 خرداد 92 11:24
حق اته . مانوتت كه سهله ايشالا شلوارت هم پاره مي شد . پاچه خوار




چه نااااااااااااااااااامردي ذليل نمرده ،عجب دعاي خيري..دستم كه بهت نميرسه با اون دعاهات... الان دوباره ميام پيشت


نگار
9 خرداد 92 11:25
حالا صبر كن ببين فرداها اين ماهان چه باج هايي ازت ميگيره خانوم دل نازك


باشششششششششششششه نگاري نوش جونش نه كه تو به عرفاني باج نمي دي آمارشو دارم ...الان مييام وبت عرفانو تحريك مي كنم مي بيني




مامان فاطمه
9 خرداد 92 11:27
الهي دورش بگردم چه شمشيري ام برات بسته ماماني...خودمونيم شمام خوب پاچه خواري كردياااااااااااااااا

عزززززززززززيزم مواظبي كه فاطمه جونم نبينه ديگه اين بد آموزي رو..
نگار
9 خرداد 92 11:28
ماهان جون كار خوبي كردي خاله .

ماهان جان اين مامان را هر بلايي بياري سرش كمه . خاله بيشتر باج بگير . امروز هم بگو ببره پيتزا . فردا هم بگو برات موبايل بخره . پس فردا هم بگو برات ماشين بخره . ماشين واقعي ميگم ها خاله نذار سرت كلاه بذاره اين مامان


نگار همه مواظبن بچه هاشون اين پست بد آموزي رو نبينه من بايد مواظب ماهان باشم كه تو و كامنتا تو نبينه




ناهيد
9 خرداد 92 11:28
آيسان جونم تو كه ميخواي اينهمه پشيمون بشي..خخخخخخخخخخخخخخ چه كاريه از اول كاري با اين قهرمان نداشته باشششششششش


عزيزم به همين نتيجم رسيدم..خداييش منبعد توووووووووووووووووبه
هیجان
9 خرداد 92 11:29
عزیزممممم چقدر اون عکسی که اسلحه هاش رو برات از رو بسته دوست دارم هم جدیه هم بچه گونه
روی ماهش رو می بوسمممممم


ممنونم عزيزم...شما لطف دارين ...شيرين كام باشين
نگار
9 خرداد 92 11:29
ماهان جون حالا وقتشه . هرچي دلت مي خواد بخواه ازش نه نميگه .
اگه كمكي هم خواستي كه چطوري مامان را تيغ بزني من درخدمتم . با راهكارهايي بي نظير


هه هه هه نكش خودتو نگاري ..كامپيوتر خونه هنوز تعمير نشده ماهاني مث عرفان آنلاين نيست كه ...
فرزانه
9 خرداد 92 11:29
اميدوارم هميشه دلتون شاد باشه و با هم و به دلخوشي برين پارك و تفريح


سلام ممنون از حضور و آشناييتون ...
نگار
9 خرداد 92 11:30
فكر مي كردم فقط مرد ذليلي حالا مي بينم نه عمق فاجعه از اوني كه خيال مي كردم خيلي بيشتره . فرزند ذليل هم هستي




پس چي من اين همه مظلوم،،بي گناه،،ناز

فك كردي همه عين خودت غول چراغ جادو ان


نگار
9 خرداد 92 11:38
به خاطر اين پارك رفتم مي دوني كي بيشتر نفع كرده ؟؟؟ماهان كتك خورده و تو گريه كردي اما اين وسط مي دوني خوش به حالي چه كسي شده ؟؟؟
ثنا خانوم گل
آره نگار اينو خوب اومدي با اون دندوناي يكي بود يكي نبودش چقدم دستور ميداد فداش بشم...

نگار
9 خرداد 92 11:47
عرفانه من خودش مادرزادي تحريك شده است . خودت را به زحمت ننداز


خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ باشه كار از محكم كاري كه عيب نميكنه
نگار
9 خرداد 92 11:50
زياد خوش بين نباش . چه معلوم كه كامپيوترشون سالمه الكي به تو گفتند خرابه . چقدر ساده اي گلم .


نه ديگه نگار جوني،ف منوچهري يه سرش كرده تازشم نميبره درستش كنه...آخه كارتش دسته منه ...منم پول زور به كسي نمي دم .
نگار
9 خرداد 92 12:00
آخي دلم برات كباب شد . چقدرم تو مظلومي



آره خداااااااااااييش همچين ناز گليم من. نديديم كه چقد خوب،مهربون،ناااااااااااااااااز،با وفااااااااااااااااااااا،چه خوش استيلم..تازشم سايزم 38 شده بعضيا چشم ديدنشو ندارن
نگار
9 خرداد 92 12:03
مجبورم به نگين بگم اينها را براش نخونه يا يك چيز ديگه بخونه مثلا بخونه عرفان جون من مامان ماهان هستم هر وقت مي خواهي بري پارك به مانانت نگو مامانت اذيت ميشه بيا به خودم بگو با ماهان ببرمت و براتون از اون قاقالي لي ها بخرم

آره جون خودت..من كه به نگين جونم ارااااااااااااادت دارم كاممممممممممممممممممل...ه اينمپاچه خواريمميدونم منم براش عزيزم و حرفمو زمين نميندازه و دو سه تام ميذاره رو حرفام برا عرفاني ميگه...هر چن ميدونم عرفاني بياد ترورم رو شاخه
نگار
9 خرداد 92 12:06
تو اين همه ساده اي كه از آقا منوچهر رودست بخوري ؟؟؟؟ باورم نميشه . قربون دوست ساده ام برم من .

من كه رو دست نخوردم جييييييييييييييييييييييييار ...رو دست ميزنم..همچين فرشته ايم من
نگار
9 خرداد 92 12:08
كم با اين سايزت منو حرص بده خانوم . ميميرم خونم ميوفته گردنت ها ؟؟؟


هـــــــــــــــــــا هــــــــــــــــــــــاهــــــــــــــــــــــا،به خودم تبريك ميگم يه ذره ديگه تا موفقيت كامل مونده،،اين بارانيا كجان كه نجاتت بدن....فك كردي منو فروختي به اينا كه پشتت باشن





نگار
9 خرداد 92 12:13
خوش خيال خانوم . باشه آرزو بر جوانان عيب نيست .




خانم محترم مگه شم كار ندارين نشستين با مامان ماهان دل ميدين ...قلوه ميگيرين الان مييام اخراجت ميكنم...حالت ميياد سرجاش......بنده دكتر حبيبي پورم....


نگار
9 خرداد 92 12:15
خودت هم مي دوني حكم ات اعدامه پس پاچه خواري نكن . به جاش تا فرصت داري خوش گذروني كن.


من الان اينجوريم(.) به علت ذيق شكلك....فرو رفته و غمگين...............
نگار
9 خرداد 92 12:28
آقاي دكتر من بي تقصيرم . همه اش تقصير اين رئيس دفتر شماست كه بيخودي باج ميده به بجه اش و پاچه خواري مي كنه . آقاي دكتر اين را برا چي نگه داشتي ؟؟؟ اخراجش كن بره خودم ميام كارهاي دفترتان را به خوبي و بهتر انجام مي دم .

آيسان خاااااانوم حالا داشته باش . بازم دارم برات .




من اين حرفا حاليم نيس ، من مچ شما رو گرفتم ول كن ماجرام نيستم فردام بگو شوهرت و پسرت بيان دفتر..يه دو سه كيلو هم گوجه سبز برا دفتر بگير بيار..در اصطلاح چيز بوده باشه......



نگار
9 خرداد 92 12:31
منم الان اينجوريم


انشالله يه روز مييام تلافــــــــــــــــــــــــــي......
زهره مامان عرفان خان
9 خرداد 92 16:30
دوستیمون چی شد پس ؟؟؟
اگر مایلید خبرم کنید عزیزم ؟؟؟

سلام گلم با افتخار زياد دوست دوستيم و با احترام لينكتون كردم
مامان ثنا
9 خرداد 92 23:25
سلام مامانی جون مهربون. عجب فیلمیه هان. یه کاری انجام میدی بعدش باید کلی زحمت بکشی که جبران کنی. من نبودم پای نت. نمیدونستم تو این 2 روز ماهان خان چقد سر کارت گذاشته. مگه این وروجکا تلافی بابایی ها رو در بیارن. بیچاره بابایی ها که براشون از این معذرت خواهی ها نداریم

سلام مامان ثنا جونم ..منم شديد باهاتون موافقم هميشه ميگم بيچاره شوشوها هر چي كه مظلوم و مهربونن،عوضش اين وروجكا هزار برابر تلافي مظلوميت باباييهاشونو در ميارن..نميدونم مشكل آب،هواست،چيه كه اينا اينقد طلبكارن
(✿◠‿◠)
10 خرداد 92 18:58
سلام ،سلام...

حسابی خوش گذشته..!!؟

عکس سومی خیلی جیگر شده...

همیشه باشه این خوشیا!!




سلام ممنون از حضور و لطف نظرتون..
مامان سونیا
11 خرداد 92 7:53
وای وای وای چه پسر خطرناکی این پسره یا کلکسیون اسلحه

مي بيني مامان سونيا جونم من اصلا جرات دارم با اين پسمل خطري در بيفتم..

مامان سونیا
11 خرداد 92 7:54
وای چه مامان مهربونی خوب کاری کردی از دلش در آوردی




مرسي خانوم...شما لطف دارين<


مامان سونیا
11 خرداد 92 7:55
ببین وقتی بچه رو اول صبح اذیت میکنی بایدم اون مانتو نوات که منوچهرجونت دوست داره توی پارک پاره بشه دیگه


همينو بگو،بچه هاي دوره زمونه عجب نفريناشون زود ميگيره...بچم بچه هاي قديم....




مامان سونیا
11 خرداد 92 7:56
انقدر برای این بچه اسله نخر روحیش خشن میشه


شده خواهر جوني،خشن چيه برا خودش لينچاني شده...




مامان مهرزاد جان
11 خرداد 92 9:06
سلام خواهر بچه های این دوره زمونه ما مامانها رو هم شناختن
مهرزاد هم همیشه جایزه می خواد چه کارخوب کرده باشه چه نکرده باشهانشاله سالم باشن آدم همه کار براشون میکنه


سلام مامان مهرزاد جونم ، و ممنون از حضورت..فك ميكردم فقط ماهان اينجوريه كه برا همه كاراش حتي اگه خوبم نباشه رشوه(جايزه) ميخواد..ولي بقول شما انشالله سالم باشن..جونمونم فداشون..
خاله سارا
11 خرداد 92 9:09
خاله جون ما به شما سر میزنیم . سالگرد ازدواجتون رو هم تبریک گفتیم .


سارا گلم ممنونم عزيز دلم...انشالله به شادياي شما جبران كنيم
قطره
11 خرداد 92 9:51
بینم مگه چیکارش کری بچه رو


جون قطره هيچي فقط يه چپ نگاش كردمو يه نازلپشو كشيدم..بخدا آروم بودااااااااااا،نميدونم چرا اشكش در اومد....الانم وجدانم درديد يادم اومد ..
قطره
11 خرداد 92 9:52
حیف ک دیگه از ما گذشته وگرنه میرفتم از مامانم باج گیری میکردم


بد آموززززززززززززززززززززززي..خداي من ،من كه گفتم زير 18 ساله ها وارد نشن..بعدشم قطره اي ماهي رو هر وخ از آب بگيري جديدا ميگن تالاب تولوب ميكنه شمام يه امتحاني بكن ضرر كه نداره
قطره
11 خرداد 92 9:52
ببینم این باچ گیری واسه شوهر هم جواب میده


شك نكن...كه من همچين مهربونييييييييييييييييييييييييييم قطره اي
باران زندگی
11 خرداد 92 10:17
ماهانی! بخشش از بزرگانه

ببخش اما فراموش نکن


چشششششششششششششششششششششششششم..منم تو جبهه شمام من الان ماهانيم


مامان ثنا
11 خرداد 92 14:29
سلام دوست جون.ثنایی جونمم خوبه. به خالش سلام میرسونه.


سلام ،الهي خاله فداي ثنايييييييييييييييي نازش...الان مييام كلي بوسش ميكنم
مامان مهنا
11 خرداد 92 16:50
ای جانم چ خوشگله این گل پسر بااون تریپاش


فداي ناز نگاهت.......
مامان مهنا
11 خرداد 92 16:50
الان ینی اون دومی عکس تویی پ چرا اینقدر تاری


تقصير من نيس كه آنه اي جونم ،يكي از گزينه هاي زير مقصرند:
1- تقصير شوهريست كه پول خريد يه دوربين يا موبايل خوب و با كيفيت رو نداره يا چلس بازي در مياره
<2-تقصير ثنا(دختر خواهر) بي دندون ..يكي بود يكي نبودم هست كه تار گرفته>
<3- تقصير ماهانيست كه ميخواس به هر عنوان از دستم فرار كنه...


شیدا مامان الینا
11 خرداد 92 21:26
الینا خطاب به ماهان .. ای ماهانی شیطون بلا اسلحه میکشی رو مامانی میدونی مامانا برا چی ماها رو دعوا میکنند چون دوسمون دارن میخوان با ادب باشیم و کارهای خوب بکنیم بدو برو مامانت رو هزارتا بوس کن و بگو بازم ببرتت پارک چون این همه بوسش کردی [[
این برای خاله ایسان


الهــــــــــــي...الهـــــــــــــي...من فداااااااااااااااااي اين شيرين زبونـــــــــــيت بشششششششششششششششششششم، الينا جونم...منم صدو يه دونه برات بوس ميفرستم عزيزم...
شیدا مامان الینا
11 خرداد 92 21:33
ایسان جون وقتی الینا عکسها رو دید گفت مامانی اینهای رو که میگم بنویس من هم عین کلمات الی رو نوشتم هم خندم گرفته بود هم ...

ماهان خاله قربونت برم که هم اخمت قشنگه هم ژست گرفتنت تو عکس سوم

الينا جون خوشگلم،الهي آيسان فداي اون چشاي خوشگلت بشه عزيز دلم با اون دل مهربون نازت، هرچقدكه فكرشو بكني دوست دارم عزيز دلم
مامان ثنا
11 خرداد 92 23:52
ثنا بانو آپه. سر بزنید . خوشحال میشیم


جونمي يه پست جديد ..الان اومدم..
مامان مهنا
12 خرداد 92 1:15
میگم این عکسه تو نمیخوره سایزت ب 38

آنه اي جونم آنكس كه حسابش پاك است از محاسبه چه با ك است..خوبه اولش گفتم كه اين دو تا عكس بالايي آرشيوه....باهوش.وگرنه، الان كه 38 هستم و در آينده نزديك و نه چندان دور دست،، منتظر 36 از من باشيد..دينــــــــــــــــــگ ديــــــــــــــــــــــنگ..آيسان هر روز بهتر از ديروز
لیلا مامان پرنیا
12 خرداد 92 9:17
سلام گلم دعوت شدی به یه بازی وبلاگی بیا وبم ببین چه خبره


سلام گلم ممنون از دعوتت....
مامان پارسا
12 خرداد 92 9:39
وايييييي چه تنبيهي ماماني از اين به بعد مواظب باش سر به سرش نزاري. عزيزم فكر كنم ماهان جون هم يه چيزي تو مايه هاي پارساي منه عاشق تفنگ و تير كمان و و سرباز و پليس، پارسا اينقد به اين چيزها وابسته شده كه من حسابي نگرانش شدم و حتي با پدرش صحبت كردم كه فكري به حالش بكنيم چون شخصيت بچه ها توي اين سن شكل ميگيره و من حسابي ترسيدم ولي باباش ميگه پسر بچس ديگه توقع داري با عروسك بازي كنه و بشينه خاله بازي


سلام عزيزم،،صبحت بخير اميدوارم شما و پارسا جونم حالتون خوب باشه..با آقاي همسريتون در مورد بازي پسملامون با اسلحه و شمشير موافقم..خانومي اگه بياي خونه ما و كمد كمد و كارتون كارتون انواع ،،اسلحه و شمشيرماهان رو ببيني شوكه ميشي...منم موافقم كه تو اين دوره زمونه پسملا يه ذره با ديسپليم باشن براشون بهتره.






نگار
12 خرداد 92 9:41
ببخش يادم رفته بود اسمم را بنويسم . اون من بودم .


آره جون خودتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت..منم كه سااااااااااده و كوچولووووووووووو..نه نگاري الان ديگه بزرگ شدم برا خودم.....فك كنم لساني بوده
مامان ثنا
12 خرداد 92 9:53
ایشالله . ممنون. نه بابا حوصله بیرونو ندارم. ایشالله همسری به سلامتی برگرده 3تایی میریم بیرون. ماهانی چطوره؟ دیگه آثاری از ناراحتی اون روز نیست که؟


نه گلم همسري كه بياد حوصلتونم ميشه...مرسي گلم ماهانيم خيلي خوب و مامانيشم حسابي بخشيده و دوباره دوست دوستيم
مامان ثنا
12 خرداد 92 9:54
ممنونم خاله جون که مثه همیشه حمایتم می کنید


الهي فدات،،عزيزم
نگار
12 خرداد 92 11:13
مـــــــــــــــــــــــــــــرسي عزيزم


خواهش ميكنم....قابلي نداشت
نگار
12 خرداد 92 11:25
هر كي تولدم يادش بود، كيك و آش خورد . هاهاها
بهشت را به بها مي دهند نه به بهانه


فردا پس فردا كه چاق و چله شدي از ريخت افتادي و آش و كيك از دماغ ريخت اونوقت ميفهمي..من كلا خودم خوداري كردم نيومدم كه از سايز 38 نيفتم
نگار
12 خرداد 92 11:25
دلت خوشه ها نه نه 55 سالگي را كه شصت سال پيش تموم كردم نه نه . تو چرا اينقدر از جامعه عقبي ؟؟؟


پس الان شما خود ماموتي ديگه...يا فسيل شدي رفتي پي كااااااااارت.ننجونم






نگار
12 خرداد 92 11:28
حسود حسود هرگز نياسود


من چه حساااااااااااااادتي دارم دختر...الان كه اينجوري شد .و ،منو عغده اي كردي بايد بگم شوشويي يه تولد درست درمون برام بگيره كلي ام تراول هديه بده كه چش بعضيا درآد...
لیلا مامان پرنیا
12 خرداد 92 11:29
عزیزم تو هم سوالهارو جواب بده وسه نفر دیگه رو به بازی دعوت کن


ممنون از راهنماييت
نگار
12 خرداد 92 11:55
داخل كادوهام را هم برات بگم :
ادكلن رين دراپ بابليس بلوز تاب اسپري رژ گل


همشون مباركت باشه. عزيزم .راستي جدا اگه ميدونستم منم يكي بهم يه ادكلني انداخته كادوش ميكردم برات مياوردم...داري كه منوووووووووووووووو
نگار
12 خرداد 92 12:59
مگه نگفتم كم با اين سايز 38 ات منو حرص بده .


تازشم ديروز پرستار ماهان كه خيلي وقته نديده بودم..منو نشناخت بعد از كلي نگاه نگاه..ازم پرسيد..ببخشيد شما آبجي كوچيك كوچيكه آيسان جوني...
نگار
12 خرداد 92 13:00
بذار بدونم تاريخ تولدت كدوم روزه شبش حتما ميام دزدي .


اگه ميخواي كادو بياري خودم بهت ميگم اول آبااااااان ..كادو يادت نره
نگار
12 خرداد 92 13:03
آره دارمت . خوب شد يادم انداختي . تولد من كه گذشت ايشالا امسال كه تولد 58 سالگي را گرفتي خودم كه يكي از اونها دارم برات ميارم .


نگااااااااااااري مگه من گناااااااااااااااااه ندااااااااارم..سر پيري همش سر درد بكشم..ننجون
باران زندگی
12 خرداد 92 13:10
چه عجب!
امروز آف تشریف دارید و آپ نکردید
همه چیز ته کشید؟

اي جونم اين ذهن من انبار پست خدايي...حالا اين روزا امتحان دارم تازه كم كم ميام...بشه روزي كه امتحانام تموم بشه... ميام همتونو از افسردگي و كسالت نجات ميدم
مامان مهنا
12 خرداد 92 15:12
اووووووووووووووووووووووووف
حتما فک کردی ما خیلی تپلیم
اتفاقا مام خوش استایلیم درحد فراوان


خوشتيييييييييييييييييييييييييييپيت كشته منوووووو...جدا يه عكس از خودت بذار بيايم دور هم يه ذره دلخوشي كنيم
مامان مهنا
12 خرداد 92 15:13
ایسانه هرروز بهتر از دیروز
خب ینی چی ک این عکسا ارشیوه ینی اینجا 38 نبودی
ینی اینجا 58 بودی؟؟
و هنوز 38 نشده بودی؟؟
و یا شاید تو ذهنت بود ک 38 بشی

آررررررررررره جون دلم اينجا هر روز تو مخم تمرين ميكردم كه رژيمم...آخه اين دو سه ماه قبل رژيمه...ضمنا اونجام همچين بد نبودمااااااااااا..اونجام 42 بودم همش...
مامان مهنا
12 خرداد 92 15:14
حالا همه این تقصیرا ب کنار
ینی تو ارشیوت همین ی عکس بود
مگه ما دوربین انچنانی داریم

اي آنه اي مگه آدم چند بار التماس بچشو بكنه و به زور تو بغلش نگر داره و اون عكسم شكار خواهر زادش باشه......
مامان سونیا
12 خرداد 92 16:22
ببینم تا من نیام بگم آپم شما یک وقت زحمت نکشی بیای وبم هان


الهي فدااااااااااااااااااات...من كه هميشه مزاحم ميشم
مامان مهنا
12 خرداد 92 22:37
سلام ایسان

ب بازی وبلاگی دعوت شدی

بیا وبم متوجه میشی

سلام گلم از طرف مامان پرنيا جون هم دعوت شده بودم...چشم دو تا دوتا جواب ميدم


مامان عرفان
13 خرداد 92 9:05
كمك كمك
قالب وبلاگ انگري برد به هم ريخته مجبور شدم موقت قالب را عوض كنم . عرفان الان ناراحت ميشه چكار كنم ؟؟؟


اي جونم نگاري نفرينم گرفت..الان عرفاني ميكشتت.ها ها ها
مامان عبدالرحمن واویس
13 خرداد 92 21:42
افرین ماهانی مگرتوبتونی یکم روی مامانتو کم کنی ایسان جون حالا حالت جا اومد

خداااااااااااااااااااايي كلللللللللللللللللللللي...
مامان علي
10 شهریور 92 13:35
خيلي از وبت خوشم اومد


ممنون از لطف نظرتون بازم تشریف بیارین...