ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

اين پست تيتر ندارد..فقط تعجب دارد...

1392/4/2 13:30
370 بازدید
اشتراک گذاری

جدیدا بچه ها خیلی باهوش و حاضر جواب شدن ...طوری که آدم مات و مبهوت میمونه که  یعنی اینا بچن یا ما.تعجبسوال....برا این سه تراک هم من تیتر پیدا نکردم..متفکر



١- ...چن روز پیش  من و ماهان با خواهر و خواهر زادم سارینا که شش ماه هم از ماهان کوچیکتره با ماشین اونا رفتیم بیرون ،تو ماشین یه نایلون گوجه سبز که یکی از مریضای آبجی فاطی از سردردو که گوجه سبزاشون معروفه آورده بود..خوشمزهاولش آجی برام تعارف کرد من گفتم میل ندارم ولی وقتی اصرار کرد و چندتا خوردم  خيلي خوشمزه بودن و خوشم اومد..هر دفعه که میخواستم از کیسه، گوجه سبز بردارم،بزرگاشو سوا میکردم و برمیداشتماز خود راضی ،سارینا با یه حالتی از اون لحظه که گوجه سبز رو از کیسه برمیداشتم  تا وقتی که هستشو از دهنم خارج میکردم چپ چپ نگام میکرد.سبز.آخر سرم زد به سیم آخرو با صدای بلند داد زد...چیه آیسان خانوم دنبال چی میگردیعصبانی،،همشون گوجه سبزن..کی گفته بزرگا مال بزرگتراست ریزه میزه هاشون مال ما بچه ها هااااااااان؟سوال خوبه اولشم میل نداشتیااااااااااااعصبانی...من دیگه تا آخر روز کپ کرده بودم.تعجبآخ..بگذریم که دیگه اصن گوجه سبز ریز میزاشم نخوردم...

من و آبجی و گوجه سبز همه:تعجبخجالت

سارینا و ماهان:قهقهه

 

تعجب٢- با ماهان داشتیم زبان کار میکردیم...برا اینکه از زیر تمرین در بره همش شیطنت میکرد و ادا در میاورد.قلب..((همون  روز،، دو پست قبل که ماهان رو دعواش کرده بودم))..برا اینکه ازم حساب ببره اخمامو تو هم کردم اما از اداو اطفارشم خندم گرفته بودچشم...میگه مامانی چرا قیافت اینجوری  مظلوم و مهربونه انگار میخوای منو ببوسی ماچ و ابروهات عین خاله سیما و پرنده های انگری بد اخلاق و خشمگینه مث این که بخوای منو گاز بگیریابرو....

 من و خاله سیما و انگریا کلا :ابروتعجب

ماهانقهقهه

 

٣- این خیلی جدیده  مال دیروز عصر که باعث شد این پست رو به خاطر شیرین کاری این وروجکا گلچین کنم و بزارم که واقعا شیرینی زندگیمون بخاطر این وروجکهاست ماچقلب،

دیروز عصر به هوای چیدن قارچ و تفریح به در و دشت زدیم و کلی گشتیم  اما قارچ پیدا نکردیم..یه جای خیلی زیبا و پر گل پتو انداختیم و عصرونه خوردیم..من طبق عادت بلند شدم و کمی گل و گیاه چیدم که خشکشون کنمخیال باطل..معمولا هر جا  که برم سنگ رنگی ،پوست درخت ،برگ و گل جمع میکنم و تو تزئین خونه ازشون استفاده میکنم..سنا  جون دختر خواهر بزرگم سیما که شش ماه از ماهان بزرگتره (بچه هامون شش ماه ششماه با هم فرق دارن) اومده میگه به به  خااااااااااااااله جونم.. چه گلای خوشگلللللللللللللی میدی  برا من باشنقلب،کلی قربون صدقش رفتم میگم خوشگلم این همه گل  هست،خودت اونایی که دوس داری بچین منم برات كمك ميكنم اينا رو برا خودم ميخوام ...بعد اشکش در اومده و کلی ناله و نفرینم کرده..منم از خودم خجالت کشیدم هر چی گل چیده بودم دادم بهشخجالت .. همشونو پرت کرده زمین میگه  انشالله  بمیری همین گلارو بیارم سر خااااااااااکتتعجبتعجب...

 

طفلي سرخاك منننننننننننننننننن......تعجب

خداااااااااااااااااااااااااي من كي گفته ايناااااااااااااااااااا بچن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بچه و چه به اين حرفااااااااااااااااا قديم ما پامونو جلو بزرگتر دراز نميكرديم...الان اينا چه زبوني ميريزننیشخندچشمک

 

 

پسملي ناااااااااااااز

ثنا عشق و عسل خاله..

 ثنا بانو و سارينا ي توپول جيگر خوردني

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

لیلا مامان پرنیا
28 اردیبهشت 92 12:53
واااااااااااااااااای خدا من اول این شکلی شدمبعد این شکلیوالاندیگه موندم چی بگم از دست این وروجکها


سلام مامان پرنيا جونم ،پرنيا نازم از اين شيطنتا بلده ماماني جون..
مامان ثنا
28 اردیبهشت 92 13:12
وااااااااااااااای. خدا به خیر بگذرونه. چه شیطونایی


شيطون ميگيا مامان ثنا ...ماشالله چه عجوبه هايي..
رها
28 اردیبهشت 92 13:55
خوب چيه عزيزم تعجبي نداره تو حاضر جواب به خودتون رفتن ...نزن زيزش كه خوب ميشناسمت


والله من و خواهرام تو سنمون اگه اين همه حاضر جواب باشيم،نمي دونم اينا به كي رفتن
مليسا
28 اردیبهشت 92 13:58
[خندهاينا بچه نيستن مامان ماهان اينا آخر شكلاتن

شكلات باشن كه خورده بودم تمومشون كرده بودم مليسا جونم
(✿◠‿◠)
28 اردیبهشت 92 14:36
سلام با افتخار لینک شدی...

ممنون که اومدی..!!!!


شما هم همينطور..خوشحالم از آشناييتون..
خاله سارا
28 اردیبهشت 92 16:04



سارا جونم ما بيشتر
نیلوفر
28 اردیبهشت 92 22:17
خدایی از دست این بچه ها با این حرفهای قلمبه سلمبه شون. خخخخخخخخخخخخخخخخخخ


نيلوفر جونم خودتو برا اين روزا آماده كناااااااااا آبجي گلم
مامان قند عسلا
29 اردیبهشت 92 0:21
سلام عزیزم

ای خواهر جون اینا که بچه نیستند اینا صد تا ادم بزرگ رو تو جیب میذارن.تازه ما شانس اوردیم بچه هامون پسرن .چون دختر ها عقلشون زود تر از پسرا پیش میره.


[گل

ماهانی قند و نبات رو از طرف من ببوس

سلام گلم،آره والله مخصوصا ما كه سه تا از اين وروجكا رو داريم و هر روز يه چيز شاخدار از يكيشون ميشنويم ديگه گوشامون عادت كرده به قلمبه سلمبه هاشون ..شيرين كام باشي عزيز دلم شمام قند عسلا رو از طرف من ببوسين
مامان مهرزاد جان
29 اردیبهشت 92 8:08
چی بگم؟




هيچي فقط تعجب كن عزيزم


مامان عبدالرحمن واویس
29 اردیبهشت 92 9:20
حاضرجواب دیدم امانه این مدلیشووووووووووووووووووووووووووووخداحفظشونکنه مزشون به همین حاضرجوابیه

سلام خانمي،ممنونم گلم ...واقعا اينطوره
مامان عرفان
29 اردیبهشت 92 10:33
1- ناراحت نباش خودم برات گوجه مي خرم . اونم همه اش درشت

2- بچه را اين همه اذيت نكن به وقتش خودش ياد ميگيره

3-بچه هاي اين زمونه را خيلي دست كم گرفتي


عزيــــــــــــــزم،مرد و قولش ،گوجه سبزا رو الان ميخوام

2- مييام از عرفان جوني ميپرسم كه چقد برا درس و مشقش سخت ميگيري

3- دست كم نگرفتم كه نگار خانومي اونا منو دست انداختن والله


مامان عرفان
29 اردیبهشت 92 13:41
1- منو از چي مي ترسوني ؟ يعني من لياقت ندارم برات يك كيلو گوجه بخرم . مي خواهي همين الان مرخصي بگيرم برم بخرم و بيام .
2- من عرفان را بابت ياد گرفتن زبان تا حالا تحت فشار نذاشتم . قبلا چند ماه رفته كلاس ولي به حول و قوه الهي الان هيچي يادش نيست .
3- منظورم اينه كه بايد بيشتر مراقب باشي بچه هاي اين زمانه بلا هستند . يعني قبل از ما يكبار به دنيا آمده بودن و همه چي را مي دونن.

عزيز دلم دلم غي غاژ مي ره كه ميخواي بري گوجه سبز بگيري
بعدشم به حول و قدرت الهي عرفان جونم قربونش برم به من رفتهو آخريشم كه اي خواهـــــــــر ..دست رو دلم نذار كه خونه
ماماطهورا
29 اردیبهشت 92 13:56
راست ميگي به خدا عزيزم مامانم ميگه بچه هاي اين دوره زمونه ديپلمشون و تو شكم ماماناشون ميگيرن ميان بيرون

ولي از اينم نگذريم بچه و با اين شيرين زبونياش

قربونشون .

خدايا يعني ميشه به منم يه دونه ازاين شيرين زبونا بدي؟

طهورا جونم همين الان نميدونم نفرينه يا دعا كه در حقت كردم اينكه خدا يه دوقلو از همين شيطون بلاها بهت بده با همين شيريني و نازي عزيز دلم ،،

مامان سيد محمد سپهر
29 اردیبهشت 92 15:30
حتما بيان باغ پرنده هاي لويزان.. تماشا داره..


چشم حتما عزيــــــــــزم.
مامان سيد محمد سپهر
29 اردیبهشت 92 15:33
خدا نكنه ...اول بذار حلواتو بخوريم بعد برات گل بياريم.....جالب بود بچه ها همشون وروجكن....خدا حفظشون كنه..



ماااااااااااااااماني سيد محمد سپهر پس شمام برا حلواي ما دندون تيز كردين..چه دوستان با حالي دارم خداييش


تازه وارد
30 اردیبهشت 92 8:25
میگما اون شکلک چشمک ک واست گذاشتم چرا اونجوریه
کلی خندیدم... چه میدونستم چشمکای اینجا با بلاگفا فرق داره
آهان تفاوتشون رو فهمیدم... ولی تو آیکون شبیه همن

عزيز دلم شكل شكلك كه مهم نيس ،مهم حضور عزيز خودته كه آخر ناااازي
مامان سونیا
30 اردیبهشت 92 9:18
بعله بچه های این دوره زمونه ماشاالله بهشون توی همه چی از ما استاد ترن ما باید بریم پیششون و ازشون درس بگیریم


آي گفتي مامان سونيا جونم..تازه پريروز بدنبال تبليغ كرم حلزون و ديالوگ اون خانومه كه ميگه من از پوست خودم شرمندم..بعد كرم ميزنه ميگه خوشحالم..الان ماهان هرچي ازم ميخواد اول تقاضاش ميگه ماماني من شرمندم كه دلم بستني ميخواد..بعد كه به مراد دلش ميرسه ميگه الان وضعيتم بهتر شدو خوشحالم..اينا چه بچه هايين مامان سونيا؟؟؟؟

فرناز
30 اردیبهشت 92 22:28
چه جالب
به قول یه نفر پچه های این زمونه دیپلم به بالا دنیا می یان.
خدا براتو حفظ کنه


سلام ،مرسي گلم ممنون از حضورتون..
شیدا مامان الینا
31 اردیبهشت 92 1:34
تو شیرین زبونی که عین خودت هستند گلم اما خدایش وقتی اینطوری حرف میزنند آدم دلش ضعف میره و ... میخواد شون کنه و حسابی بچلوندشون و هزارتا کنه.
راستی گلم شما با تعلیم بچه ها قبل از هفت سالگی موافقید ؟من که گیج شدم یکی میگه خوبه یکی میگه بده

فدات بشم خانمي شما هميشه به من و ماهان لطف دارين...من تو وبتون اشتباهي كامنت گذاشتم برا آموزش ابتدايي قبل از هفت سالگي الان فهميدم موضوع رو ...الان ميام پيشت
شیدا مامان الینا
1 خرداد 92 0:38
خدا را شکر که ماهان جون انقدر موفقه البته با داشتن مادری مثل شما انتظاری جزئ این نمیرود . الینا هم خیلی باهوشه اما فقط آموزشهای غیر مستقیم را در مهد میگیرد و من تا حالا کاری برایش نکرده ام مثلا این پکیج تراشه های الماس و......از این بابت بود که از شما پرسیدم گلم



فدات بشم عزيز دلم شما لطفتون زياده ،،مطمئنم من يه درصدم از كارايي كه برا الينا جونم انجام ميدي رو بلد نيستم.
عشــــــــــــق74
1 خرداد 92 13:00
دست سرنوشت را … بـایـــــــد قطــــــــع ڪـــــــرد … او دزد ” آرزوهـــــــاے ” مـن اســــــت …
مامان ثنا
4 خرداد 92 10:36
چه دخملای خوشکلی. یه ثنای ناز دیگه هم دیدیم. چقدم با احساس همدیگرو بغل کردن. کلا سه تاشونو به جای من ببوس


فداااااات عزيزم ،من همين ثنا گلي رو برات كام گذاشته بودم كه خيلي عاشقشم...شمام ثنا بانو رو ببوسيد