ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

مسافرت سال جديد

1392/1/27 10:13
1,462 بازدید
اشتراک گذاری

چه سنت قشنگيه بدست آوردن دلا...           خط كشيدن رو دفتر جدول ضرب مشكلا..

چه سنت قشنگيه كمك به مرگ غصه ها..     هميشه مهربون شدن،،درست شبيه قصه ها

چه سنت قشنگيه چيدن هفت سين و دعا..      سپردن سالي كه رفت....

             به دفتر خاطره ها...

سلام دوست جوناي مهربونم ..سال نو همه مبارك ،،انشالله صد سااااااااااال بهترررررررررر از اين سال ...

اين دفعه كه دير آپ شدم دليلش اين بود كه مسافرت بوديم و كلي هم برا من و آقاي همسري و مخصوصا ماهاني جونم خوش گذشت هورا...از اول سال نو همش ماهاني غر ميزد كه  خانم معلممون گفته نوروز بريد مسافرت ، از اونجايي هم كه من و آقاي همسري  مامان باباي بيست و توپي برا ماهاني هستيم عين جواهر حرف كه از دهنش دراومد شال و كلاه كرديم..به شهرستانهاي نزديكتر كه اقوام داشتيم رفتيم ..اما ماهان خان راضي نشد و اصرار داشت سفر يك روزه مسافرت نيست و ما هم آويزون برادر شوهري جون و جاري جونم شديم و نیشخند(البته اونا اونقد مهربونن كه خودشون اصرار كردن كه باهاشون همراه بشيم..) و مهمتر از همه اينكه ديدن خواهر شوهرم فريبا خانم ناز و مهربون  كه خيلي وقته مريضه رفتيم و از اونجا به ويلاي شمال آبجي فريبا رفتيم و كلي به همه و مخصوصا ماهاني خوش گذشت ..تجربه سفر خيلي خوبي داشتم و ديدم نسبت به بعضي از همسفريهايم مخصوصا برادر شوهرم عوض شد..چون ايشون رئيس پليس هستند و درشهر ديگري ساكن هستند به طبع كمتر باهاشون معاشرت داريم فكر ميكردم از اون دسپريمي هاي افراطي هستند ولي تو اين سفر هم خودش و هم خانمش خيلي به ما لطف داشتند و هواي مارو داشتند...خواهر شوهرمم كه همه به مهربوني و خوبي ميشناسنش حسابي سنگ تموم گذاشت و علاوه بر مهمون نوازي كلي مارو گردوند و اين ور و اون ور برد...خلاصه شروع سال جديد خيلي خوبي داشتيم ..انشالله تا پايان سال براي همه اينطور پيش بره...دوستاي خوبم هر كي اين پست رو يخونه لطفا براي سلامتي فريبا جونم كه ام اس داره دعا كنه ،،مرسي كه به ما سر ميزنين همتون عزيز دليد...

سنا جون و ماهان جون  قبل از مسافرت و خوشحالي از همسفر بودن.

اولين سفر نوروزي و سد مراغه..

ماهان و سنا در طبيعت و البته سرد مراغه

 درب ورودي رصد خانه تاريخي مراغه

ماهان با لباس نظامي عمو بهمنش و دختر عموش ، اسراء جونم

من و آقاي همسري در زيارت شاه عبدالعظيم

 

سومين دور سفر و اسب سواري در پارك (كشپل آمل،ماهان جان و شوشو جون و آقا هادي و رانتين جان ،داماد و نوه خواهر شوهري،، فريبا خانم

پرتغالهايي كه از اطراف ويلاي خواهر شوهري چيده بوديم واقعا شيرين و آبدار بودن كلي هم سوغات آورديمنیشخند

 

برادر شوهري  محترم،،جناب سرگرد در حال ظرف شستن..

نوبت ظرف شستن شوشو جون در شمال

عصرانه بهمراه همسفرامون تو جاده شمال.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

...
19 فروردین 92 12:04
خوشحالم كه خوش گذشته...


ممنون شما لطف دارين
مامان ادريس
31 فروردین 92 9:30
سلام مامان ماهان كاملا معلومه كه آقايون زيادم حال ظرف شستن ندارن با اين بي حاليشون،نه؟


سلام نازنين جونم اينطوريام نيس..خودشون دوست داشتن و خيلي وقتها هم تو خونه زحمت ظرفا با آقايونه..

مامان شیدا
7 اردیبهشت 92 11:04
خدا رو شکر که سال نو را با شادی شروع کردید و اصرار ماهان جون باعث شد تا سفر خوبی داشته باشید . ان شالله عمه فریبا هم هر چه زودتر سلامتیشان را به دست بیاورد


شيدا جون واقعا اينكه ميگن سالي كه نكوست از بهارش پيداست خدارو شكر شامل حال ما هم شده انشالله شامل حال شما و دختر گلتونم بشه..و سپاس از آرزوي سلامتي كه برا خواهر شوهرم داشتيد..زنده باشيد.
مامان عرفان
10 اردیبهشت 92 8:01
سعادت ديگران بخش مهمي از زندگي ماست.خدا رو شكر كه خوش گذشته هميشه خوشبخت باشيد. خدا رو شكر ماهان جونم خيلي شاده


مرسي از لطف شما.شما هم خوشبخت باشيد.