نی نی به خونه اومد
امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسید
گویی بساط عیش مداوم به من رسید
نور ستاره ای در شب تولدت
انگار که فرشته ای از ازل رسید
فرشته ی من تولدت مبارک
اردلان جون و عمو ابولفظل..انشالله سال دیگه بچه خودشو بغل کنه
دیروز شبنم جون و نی نی کوچو لو رو به خونه آوردیم و جلو پاشون یه گوسفند گنده قربونی کردیم ...ماهانی نمی دونست قربونی رو تماشا کنه یا نی نی رو... بلاخره نی نی کوچولو رو انتخاب کرد و حسابی ذوق می کرد و بالا و پایین می پرید ..و همش سوالهای عجیب و غریب می پرسید مثلا این نی نی از کجا اومده... یا اینکه مامان باباش انداختنش دور که ما ورش داشتیم .... آویزووووووووووون تخت شده بود که الا و بلا نی نی باید بیاد بریم باااااااازی... عصر هم که دل و جیگر گوسفند رو کباب کردیم اصرار داشت نی نی هم باید بخوره ...آخر شب هم من مجبور شدم خونه شبنم اینا بمونم و ماهانی مجبور شد با غصه از نی نی دل بکنه و با باباییش به خونه بره...