دغدغه این روزهایمان
سلام سلام سلام سلاااااااااام به روی ماه دوستان گلم و ماهان عزیزززززززززززم
عاغا ما تمدد اعصاب نمودیم و برگشتیم،اما چه برگشتنیدیگه از آیسان 38 مد سایز و خوش استیل خبری نیست که نیست ،دشمن شاد شدیم رفت پی کارش همچین گلمبه تپل مپل شدیم که نگویادش بخیر اینجا میومدیم همش قر میدادیم و فیس و افاده و پز و مز میدادیم به دوستانآهتون گرفت دوستان چاقالو...الهی به حق پنج تن شمام چاقتر بشین،لال از دنیا نری بگو آمییییییییییییناین یه طرف ،قضیه دوم من با شوشو خیلی بد شدم،دیگه جیک جیک کردنا ،،همش برام مردنا ،یواشکی بیرون قرار گذاشتنها، کم رنگتر شده،فک کنم چشم خوردم
بریم سراغ دغدغه،دقدقه،دقدغه،دغدقه.. خخخخخخخخخحالا هر چی یه بار رو این کلمه بحث کردیم دیگه ویراژ نمیدم هر کدوم درسته همونو بخونین املاشو بلد نیستیم بریم سراغ انشاش
ماهانو که سراغ دارید از نترسیش و تنها تو خونه موندن و اینا..چهارشنبه شب وقت خواب بهم گفت مامان فردا که میخوام خونه تنها بمونم برا صبحونم املت درست کن،منم که سراغ دارین مهربون و فداکار و اینا زودی مقدمات املت رو تهیه کردم و گوجه ها رو تفت دادم که صبح دیر نکنم فقط تخم مرغاشو بزنم ،صبحم آروم و بی سرو صدا داشتم لباس میپوشیدم که ماهان بیدار نشه ،دیدم سرشو از پتو آورد بیرون طفلی بچم چه عرقی کرده بود گفت مامان من با تو میام ...میترسم خونه بمونم،خواب بد دیدم رفتم بغلش کردم پیشش دراز کشیدم ،آیت الکرسی خوندم شدیدم برف میومد،گفتم مامان بگیر بخواب هوا سرده خواب بدم دیگه رفته ،منم برات دعا میکنم دیگه خواب بد جرات نمیکنه بیاد سراغت...من هر چی اصرار کردم این لباس منو محکم گرفته بود میگفت نه مامان من خواب دیدم بابایی جن شده میخواد منو بخوره...من میخندیدم ،ماهان بیشتر گریه میکرد ،گفت خواب دیدم بابایی به من میگه من یه پسر دیگه داشتم به اسم امیر حسین ،چیکارش کردی،اگه تو امیر حسین منو خوردیش،منم باید تو رو بخورم بعدم بابایی شبیه جن شد میخواست منو بخوره
هیچی دیگه با خودم آوردمش اداره،بعد از ظهرم یه جا قرار مهم کاری داشتم تا از در خونه اومدم بیرون همچین گریه و بیتابی کرد که نگو مجبور شدم برگشتم خونه،الان دستشوییم میخوایم بریم دوتایی میریم..ای به روحت منوچهر عاخه اینجوریم به خواب بچه میان؟؟؟این چه وضشه
حالا دیگه با این شرایط کاری و تحصیلی من و یه روز در میان تعطیلی مدارس تنها موندن ماهان شده برام دغدغه(دقدقه..دغدقه..حالا هر چی)
*********************************************
عاغا ما پنج شنبه نشستیم دو کلمه با رفقامون تو وایبر بگپیم،،از اینور ماهان بالا سرم پدیدار گشت که گوشیتو بده گیم بازی کنم،حالا از این اصرار از من انکار،نشوندمش پیشم گفتم آفرین گل پسرم بیا ببین چی دارم به دوستم مینویسم تو هم بزرگ شدی اینا رو باید بلد باشی بچه مام که تو ادب به خودمون رفته اومد نشست،حالا این رفیقمون یه چیزی نوشت مام چاره ای نداشتیم غیر اینکه براش بنویسیم لوووووووووووووس....یه آن ماهان یه لگد خوشگل به کمر من زدو گریه کنان بدو بدو رفت انباری نشست و های های گریه کردبا خودم گفتم یعنی این چی به ادارکش رسید اینجوری کرد ..رفتم سراغش
ماهان بی ادب این چه کاریه ،،این کارارو از کی یاد گرفتی؟؟؟!!!!!!!!!
خودت بی ادبی،مامان خانم،یعنی چی به من نوشتی لوس اونم اونجوری کشیده الان دوستات فک میکنن من بچه بدی ام
عه واااااااااا..مامان من کی به تو گفتم لوووووووس عایاااااااا؟؟؟!!!
واااااااااااااااااا مامان همین الان جلو عکس من نوشتی لوووووووووووس به همین درازی
من و وایبر :
آهااااان اونو میگی ماهان نه عزیز دللللللم،مامان قربونت بشه من نه که تو رو خیلی دوستت دارم برا پرو فایلم عکس تو رو گذاشتم هر پیمی که میخوام بدم با عکس تو میره برا دوستم نوشتم لوس
مامان خانمی ،خنده و مسخره نداره که کارت،فک میکنی خیلی کار خوبی کردی آبرومو بردی ؟؟...باید ده بار جلو عکس من ازم تعریف کنی تا بلکم بخشیدمت.
عزیزززززززززززززززز دللللللللللللللللللل
قربووووووووووووووووونت بشممممممممممممممم
عشغمممممممممممم
نفسممممممممممم
لابد الان دوستم به خودش گرفته خخخخخخخخخخ،خوشبحالش که همچی احساسی از من دریافت کرده
از من بعیده همچی حس نابی
************************************************
دیروز تولد ثنا جون بود،از صبح برا ماهان یه روز خاص و دل انگیز بود،خیلی به جفتمون خوش گذشت،صبحی مامان، پسملی شال و کلاه کردیم با خاله سیما و فاطی و دختراشون رفتیم بازار کلی خرید کردیم بچه ها هر چی دوست داشتن خریدن بعد نهار رفتیم یه رستوران خوب،برگشتیم خونه خاله سیما جشن تولد ثنا جون ،شبم با بابایی رفتیم خونه عمه ستاره که عمو ناصر اینا اومده بودن اونجا و حسابی به ماهان خوش گذشت،ثنای دردونمون توللللللللللللدت مبارک عشغ خاله