ماهان و لباس باب اسفنجی
پاهایت را بگذار اینجا…
درست روی قلبم…
ببخش مرا …
چیز دیگری نداشتم که فرش قدومت کنم …
آهسته قدم بردار اینجا…
تارو پود این فرش قرمز پر از گل احساسم است…!تقدیم به تو نازنینم..
تو مسیر رفت به خونه عمه ستاره تو ماشین:..
فدای چشات بشم مامانی چرا اینقد قیافه گرفتی؟؟؟
مامانی الان که داشتم گوشیتو چک میکردم یه چیزی دیدم غمم اومد،ناراحت شدم...
چی ماماااااااااااااانی،خدا نکنه عزیز دلم..
ببین مامانی این عکسو مخفیانه از سارینا گرفتم،،، ببین مامان باباش چه لباس خوشگلی براش گرفتن..
واااااااااا مامان !!!مگه من واست لباس باب اسفنجی از ماموریت نگرفته بودم ؟؟
چرا ولـــــــــــــــــــــــی اون قرمز بود...باب که قرمز نیستش،، زرده خوووووووووب..بعدشم این پشت لباسشم عکس باب اسفنجی رو داره..........
راستی مامان من اونروز به خاله باتی گفتم که ازش بدم میاد که بین بچه ها فرق میزاره برا من از اون لباسا نخریده
همون شب ، خاله باتی و خاله سیما که برا گشت و خرید یه نیم روزی به آستارا رفته بودن ،برگشتن و یه لباس مهمونی خیلی خوشگل برا من و یه دست لباس باب اسفنجی نازم برا شما خریده بودن،دستشون درد نکنه که تله پاتی یا شایدم سفارشی منو از دست مذمتهای تو یکی نجات دادن...خدایی آجیای گلی دارم،لنگشون هیچ جای دنیا پیدا نمیشه
مامانی بدو امروز رو ز توست..هر چی عکس دلت میخواد بیا ازم بگیرررررر
اینم یادگاری روی در از تولدت و فیقورای بابی تو
خدایی خودم بیشتر از همیشه لذت بردم که ماهانی اجازه میداد بی دغدغه ازش عکس بگیرم