ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

عید قربان و مراسم عروس عمه فرح

1391/8/10 10:03
2,195 بازدید
اشتراک گذاری

 

جمعه مقارن با عید قربان ، منتظر اومدن نی نی کوچولوی مهدی جون و شبنم جون (داداش و زن داداشم ) بودیم ، ولی هنوز گویا چند روز دیگه به تولدش مونده  ،ناراحت

 برا همین منو شوشو جونو و ماهان جون آماده شدیم برای نهار که عمه فرح ماهانی جون از چند روز پیش برای بردن عیدی قربان عروسش دعوت کرده بود بریم،ماهان گلم دیگه بزرگ شده و خودش انتخاب می کرد که چی رو برای مهمونی بپوشه ولی بابت کلاه کاسکتی که رنگ و روش رفته و ماهان رو سرش گذاشته بود حسابی با باباییش دعواشون شد ولی ماهانی اونقدر مقاومت کرد که بلاخره موفق شد کار خودشو بکنه و کلاهشو عوض نکنههههههههههه نیشخند

بعد ازاومدن ستاره خانم (خواهر شوهرم ) و خونوادش نهار خوردیم و من تمام کادو هایی که تهیه شده بود و خودمم یه بلوز خوشگل خریده بودم  رو خوشگللللللللللل تزئینشون کردم و با روبان و گل گوشت قربونی رو هم تزئین کردم ،من عاشق این کارام و با اینکه هیچ وقت هیشکی از این لوس بازییا برام نکرده ، ولی تقریبا تا اونجا که از دستم بربیاد وسایل و مناسبتهای عروسای فامیل رو تزئین میکنم و تعریف از خود نباشه یه دستی تو این کارا دارم....

بعد از نهار و تزئین کادوها به خونه ناهید عروس فرح خانم رفتیم و از اونجایی  که ماهان جون برای بازی با بچه های دیگه به یکی از اتاقا رفته بود از یاد رفت و  پذیرایی نشد ،

  مدام تو گوشم میگفت که شیرینی می خواددددددددد..و منم  قول دادم اگه به روش نیاره که پذیرایی نشده بیرون رفتنی هر چی خواست براش بگیرم.. و این قول کلی برام آب خورد چون علاوه بر شیرینی اونم از هر نوعی که دوست داشت و انتخاب کرد از دم هر مغازه ای که میگذشت یه چیزی می خواست و منم که فداکااااااااااار.. براش می خریدمممممممممم....و مجبور شدم پولهایی رو هم که ته کیفم خودم از خودم قایم کره بودم که الکی خرجشون نکنم..روکنمگریه  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)