ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

ماموریت قم انجام شد صلواااااااات..

1392/11/8 8:29
1,807 بازدید
اشتراک گذاری

بالا نوشت..

)با سلام و صلوااااااااااااااات محضر همه دوستان گل وبی و ماهان عزیزم هر موقع که این پست و خاطرات مشترکمونو میخونه،ماچشاید خیلیا ایراد بگیرن که تو وب بچه خاطرات خودمم مینویسم ولی از اونجایی که تصمیم گرفتم هیچ عغده ای از خودم  تو دلم بیادگار نزارم و تقصیر من نیست که ننه بابای من برام تو وب خاطراتمو حک نکرن قبول زحمت نموده از خود راضیو همچنان که از چند ماه پیش تصمیم گرفتم حال و هوای وب ماهانو عوض کنم و خاطرات مشترکمونو می نویسم که وقتی بزرگ شد بدونه مامانیش چی بوده ،و مث الان من که از مامانم فقط گریه هاشو یاد دارم نباشه..لبخندوالاه من مامانم، مامان بزرگ نیستم که همش متین و موقر باشم،دخترای همسن من خونه باباشون مجردن.ماماناشون داره براشون خاطره مینویسه.خجالتنیشخند

2)از محضر دوستان و مهمونای گل وبیمون استدعا دارم ،لطفا و خواهشا حرفها و شوخیهای پستهامون چه الان چه هیچ وقت دیگه بهشون برنخوره،زندگی رو باید آسون گرفت تا آسون بشه پس اگه یه حرفهایی خوب نبودن شما اولا به خوبی خودتون ببخشید و بعدشم خوب استدلال کنین ،والله بخدا ما قلبمون عین کف دستمون صاف صافه ،تازم با جمع خواهر بسیجیا از مشهد و قم برگشتیم صافتر و سالمترم شدیم .نیشخندنیشخند.جمیعا صافتر و سالمتر بشیم صلواااااااااااااات...زبان

3) ما خودمون بسیجیم وبچه مسلمون ، گاهی وقتهام به احترام مساجد ،جاهای زیارتی،ایام محرم و سوگواری و حتی عزاداریها و مراسمات فامیل چادر میزنیم ،پس لطفا به خانمهای بسیجی و چادری برنخوره،قربون هر چی صلوات هم بشم خودم تنها اصلا همین الان اجماعا صلوات...الهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرج..آمین یا رب العالمین...برداشتی که من از از این ماموریت داشتم این کلمه واقعا خوب بود الان راه به راه برا هر چی صلوات میفرستم و آرامش پیدا میکنملبخند.....................بریم بقیه رو ادامه مطلبلبخند

 

چند ساعت قبل از ماموریت ، تو هوای بسیار سرد بنده تو صف خودپرداز برا برداشت پول و همسری و پسملی تو ماشین گرم و نرم نیشا باز تا بناگوش،نیشخنداز اون  مدل جواد رضویانا ،دلم گواهی میداد که برا من نقشه  میریزن...

تو ماشین،،،همسری: عجییییییییییییییییییجم،نفسم،دنیااااااااام ،،تو صف که بودی از همه مانکن تر و خوشتیپ تر بودی  ، کلی من و ماهان به وجودت افتخار کررررررررررردیمقلبشیطان

ماهان:مامان نااااااااااااااااااازم ،عجیییییییییییییجم، از همه خوشگلتر تو صف بودی ،چقدم لاغر دیده میشدی..ماچشیطان

من:مللللللللللللللللللللللسی،قلبونتون بسم مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن...حالا دردتون چیـــــــــــــــــــــــــــــه؟؟؟لبخندمژهمژه

همسری::عزیزم حالا که پولدار شدی باک بنزین ماشینو شارژمیکنی،توکه  میری ماموریت  ما نشینیم تو خونه غمباد بگیریم بی تو،با ماهان بریم  صفاابرونیشخند

ماهانی:آره مامانی بنزین بزن با بابا میریم صفا برا منم از قم کلی باید سوغات و قاقالیلی بیاری...ابرونیشخند

من:اییییییییییییییییییییییییییش نامردااااااااااااااااااااااا............میدونم چیکارتون کنم جون جفت عمه هاتون...قهرقهرگفتم شما از من تعریف کردیییییییییییییینتعجب

ساعت 9 قرار حرکت بود از ساعت 5 برف شروع به باریدن کرد و هوا سردتر و برفی و بورانی شده بود..آبجی فاطی زنگ زد و کلی اصرار که  از رفتن منصرف بشم ..اما بنده عزممو برا رفتن جزم کرده بودم ،در واقع برای صالح شدن برگزیده شده بودم لبخندطفلی آبجی فاطی ساعت هفت با خونوادش اومدن ،شامم درست کرده  و آورده بود و هی منو به حرف میگرفت و شامو لفت میداد که مثلا من سرگرم بشم و ساعت از 9 بگذره..امامن حسابی حواسم جمع بود و نیم ساعت به 9 لباس پوشیدم و به راه افتادم،همه میگفتن کسی نمییاد یا پلیس راه اجازه رفتن نمیده  با اون برف و بوران نگرانولی اونجا که رسیدیم همه اومده بودن،آبجی فاطی ماهانو یاد داده بود که بیقراری کنه و نزاره برم،الهی دورش بگردم بچم چقد گریه کردگریهگریه،همش دستمو میبوسید و میگفت مامان اگه بری بمیری من چیکار کنم...آخــــــــــــــــی اشکم در اومده بود...کلافهکلافهبرا اولین بار اینقد ماهان برام احساسات به خرج میداد..فرشته

پیش به سوی قم:

با هزار مکافات و بکش بکش آبجی و ماهان برا نرفتن و بکش بکش خواهرا به اتوبوس برا بردنم ،بسیجیا دمشون گرم کشیدنم به اتوبوس وبلاخره راهی شدیم،اولش شرایط بد جور بهم سخت بود سرفه هم که میکردم فک میکردم ،معصیت کردم و کارم بد بوده نگران،با اینکه بغیر از راننده که هواسش شش دونگ به جاده بود و دو تا از مسئولین پایگاه که آقا بودن جمع زنونه بود کسی جرات نداشت چادر رو از رو صورتش باز کنه، از دو تا اتوبوس فقط دو نفر غایب بودن ،شانس من  یکیش بغل دستی من بود خنثی،،شاد و شنگول کیفمو گذاشتم زیر سرمو چادرو کشیم رو سرم و خوابیدم،نمیدونم  خواهرا چششون شده بود که راه به راه صلوات میفرستادن تعجب،بخدا نمیدونم هزیون میدیم یا واقعا برا سلامتی  کل فک و فامیل  و فرزندان ارشد تا ته تغاری آقای راننده هم صلوات فرستادن ،نکه  بگم صلوات خوب نیستا نه. بخدا ولی  قضیه خیلی لووس شده بود،تصور کنین:آقای راننده سوار شدن صلوااااات..برقرار شدن صلواااااااااات ،جابجا شدن صلوات.....همش  میخواستن به هم چیزی بگن پیشوند اسم فامیلی با پسوند فامیلشون یه  خواهرجا میکردن،،ساعت9 صبح  به  حرم امام خمینی رسیدیم و بعد از  زیارت  صبحونه  و آموزش حلقه های صالحین ساعت 3 به قم و هتل رسیدیم ..هتل بسیار شیک و پذیرایی مفصل بودخوشمزهچشم،فقط نمیدونم چرا سر سفره اصلا پیاز نمیدادن،سوال،چند باری فرماندهمون پیاز خواست،سرآ؛شپز و گارسونها خندیدن و میگفتن مگه سر سفره هم پیاز میخورن؟؟؟؟ما هم گفتیم والله ما فقط سر سفره پییاز میخوریم نیشخند،برا تو راهی پسته و تخمه به اندازه  برداشتیم.خندهخنده....خلاصه گفتن پیاز نداریم،و ماهم بیخیال شدیم و فک کن کباب بی پیازو چطوری خوردیم.افسوس....شب که برا پر کردن فلاکس به پارکینگ که انباریم بود رفتیم ..وااااااااااااای چشمتون روز بد نبینه چقد پیاااااااااااااااااااااازو و گوجه و خیار و چیزای دیگه  اونجا بود..خیال باطل....من فقط اطاعت امر فرمانده کردم و پشت آسانسور واستادم و فرمانده با یکی دیگه از خواهرها کلی پیاز و خیار و گوجه نه که بدزده هااااااانه فقط امانت برداشت  و زد زیر چادر و کلی با قهقه که حساب اون یه روز نخندینامون صاف شه به اتاقمون برگشتیم...بعد نشستیم خواهر بازی درآوردیم و گفتیم  خدا مرگمون بده ..این که اجازه نگرفتیم حرااااااااااااااااااامه.تعجبوقت تمامکلافه..فرمانده چادر و نقابشو زد و رفت به آشپزخانه اطلاع داد که تلافی پیاز نیاوردن سر سفره رفتیم علاوه بر پیاز ،گوجه و خیارم دزدیدم  تا حلال بشه،بیچاره مسئولین آشپزخانه چشاشون از حدقه بیرون زده بود،چشممتفکریکیشونم گفت نوش جونتون سالاد شیرازی که میخواین درست کنین...خوشمزهچشمک...هیچی دیگه اونجام ذات واقعی خودمو نشون دادیم رفت پی کارش...اوضاع بهتر شده بود بعد اون جریان ((البته بگم این فرمانده فرمانده ما بودا،بالا دستر از این و مافوق تر از فرمانده ما هم بود که  هممون  و فرمانده های دیگم ازشون حساب میبردن،چه سلسله مراتبی شده بود..جای فرمانده های اقصی نقاط کشور عزیزمون خاااااااااااالینیشخند)).صبح روز بعدم  تو سخنرانی حاج آقا رفیعی شرکت کردیم و بعد از نهار به مسجد جمکران رفتیم،همه شوخیها به کنار حال معنوی عالی داشت جمکران  چاه عریضه نویسی برا آقا امام زمان(عج)..الهم صل علی محمد و آل محمد... حال و هوای  دعا و عبادت عرفانی تو اون مسجد عزیز و بزرگ ،نمازهدیه برا شب اول قبر خودمون و امواتمون،واقعا لذت بخش بود..فرشته

برگشت:

برگشتمون بهتر شده بود،کمی از تعارفها کم شده بود و عده ای من جمله خودم چادرمو تا کردم و با احترام گذاشتم زیر سرمو و دراز کشیدم ...دیگه خبری هم از خواهر خواهر گفتنا نبود،خنثیخیلیا با اسم کوچیک همو صدا میزدن واز مغازه ای که  برای تجدید وضو و استراحت توقف کرده بودیم بستنی و پفک و چیپس گرفتیم،ببسیجیام دل دارنااااااا،،چیپس و پفک هوس میکنن چه جاااااااااالب تعجببار اولم بود میدیدم بسیجیام پفک و چیپس و بستنی میخورن،متفکرچقدم به هم شوخی میکردن،تازه جکم تعریف کردن،یکی این جوکو گفت:دوتا بسیجی بودن که همش امر به معروف و نهی از منکر میکرد...چن دیقه بعد همه گفتن خوب بقیش،،،گفت هیچی دیگه هنوزم دارن امر به معروف و نهی از منکر میکنن.قهقههقهقهه..رشته بسیجیها از هم گسیخته بود با این جوکه.یه روز دیگم که میموندیم ،مطمئنم جوکهای دیگم تعربف میکردننیشخند.شیطون داشت قولم میزد که یه چند تا از اون جوکام بگم و عطای اخراج رو به لقای حلقه بسیجی شدن ببخشمآخ،بعد با خودم گفتم هر کی سوار الاغ شیطون شده ، زود پیاده شده بیخیال باباااااااااا...مژهولی جوکها تو حلقم مونده،داره خفم میکنه..نگرانحالا میخواین برا شما تعریف کنم جوکها رو هاااااااااااااااااان؟؟؟ تعارف نکنین  هااااااااااااااااااا...نیشخندنیشخند

تو خونه::صبح ساعت 5 صبح با کلی استرس و جاده لیز و خطری به خونه برگشتیم،چقد مسیر برگشت خطری و خطر تصادف بود استرس،من خوابیدم و با صدای به هم ریختن چمدونم بیدار شدم و دیدم آقا ماهان رفته سراغ سوغاتیها تعجبو کلی نق به جون من زد که چرا کم بهش سوغاتی خریدم ناراحت،حالا تو اون برف و بوران ،شبش مجبورم کرد که برم براش ماشین بگیرم، از قبلم منوچهرم ازم قول گرفته بود که دیگه برا ماهان ماشین نگیرم ،چون زیاده خواه شده و کارتن کارتن  اسباب بازی داره که از کادوشونم بازشون نکرده.. بیچاره من بین پدر و پسر گیر افتادم،متفکرتعجباما به هر بدبختی بود نصفه شبی تو برف و بوران به هوای هواخوری رفتم و ماشینی رو که ماهان جونی  نشون کرده بود رو براش گرفتم،لبخندوشانس آوردم برگشتنی منوچهری سر نماز بود و ماشینو ندید و دوتایی مامان پسمل ماشینرو قایم کردیم.زبانزبان.ای خدااااای من دوستان حلالم کنین  اگه دیگه منو ندیدین افسوساسترسمطمئنم منوچهر بیاد این پستو بخونه ببینه تمرد کردم یا سرمو میبره استرسیا طلاقم میده.نگران....نوش جونت ماهانی فدای سرت مامانی  ،میبینی بخاطر دلت چه کارا که نمیکنم نفسسسسسسسسسسم..خوب مامان بودن این مخفی کاراش قشنگ و خاطره ساز برا بچه هست..دوست دارم کوچولوی من...عاااااااااااااااااااااشقتمو به عشق تو اسیییییییییییییییرم ماهان جوووووووووووووووونم..فدات بشم که الان داری با بابایی فوتبال بازی میکنی و همش صدام میکنی بیام کمکت..اومددددددددددددددددددم نفسسسسسسسسسسسمماچماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (106)

سارا مامان اهورا
23 آذر 92 21:12
آیسان جون به نظرم کار خوبی میکنی راجع به خودتم مینویسی مگه ما خودمون آدم نیستیم بخوایم خاطرات خودمون رو جایی ثبت کنیم
مامانی نازگلا
پاسخ
چرا سارا جونم آدمیم از نوع بشرهای اینچنینی
سارا مامان اهورا
23 آذر 92 21:12
خدا رو شکر که به سلامت برگشتی
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون عزیز دلم، حکایت من حکایت آفت هست و بادمجون بم...
سارا مامان اهورا
23 آذر 92 21:15
واااااااااااااااااااای عجب شیطونیه ماهان.چطور از الان برای رسیدن به خواسته هاش برای مامانش چرب زبونی میکنه
مامانی نازگلا
پاسخ
نه بابا چه چرب زبونی چشم و ابرو غره رفتناشو ندیدی،اخم کردناشوووو
سارا مامان اهورا
23 آذر 92 21:16
آیسان جون خیلی باحال مینویسی آدم کلی حال میکنه مطالبتو میخونه
مامانی نازگلا
پاسخ
نوووووووووووووووش جووووووووووونتون عزیز دلم،،منون از لطفت
نیلوفر
23 آذر 92 21:20
آیسان بترکی با این تعریف کردنت. همیشه به گردش عزیزم
مامانی نازگلا
پاسخ
میییییییییییییییییییسی نیلو جووووووووووووونیم
مامان یاسمن و محمد پارسا
23 آذر 92 21:21
الاهی فدات بشم از اول تا اخرش خندیدم به خنده هام نگاه نکن خواهر من از دستت ناراحتم چرا خبر ندادی میای قم بیای پیشمون با اینکه باهات قهرم خیلی خیلی دوست دارم زیارت قبول
مامانی نازگلا
پاسخ
سسسسسسسسسسلاااااااااااااام عزیز دلم،قرررررررررررربون تو بشم من،،عمرا اگه میدونستم قم تشریف دارین،،با جون دل مییومدم برا دیدن شما و ناز گلای خوشگلمون،بعدشم خواهرا اصلا نمیزاشتن جنب بخوریم کهایشالله سری بعد با خونواده مییام حسابی چنگر میخوریم و لنگر میندازیم و زحمت میدیم
مامان ثنا
24 آذر 92 7:30
اولا زیارت قبول. ثانیا عجب دلی داریا آیسان جون. ماهانی اینقد گریه کرده و تو هم ککت نگزید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ایول بابا. دمت گرم. سلامتی همه مامانایی که اینقد باحالن صلواااااااااااات
مامانی نازگلا
پاسخ
اولا مرسی عزیز دلم،،ثانیا،بچه رو آبجیم یادش داده بود که مامانی میخواد بره چون راهها خطرین تصادف میکنه میمیره،،منم که طلبیده شده بودم هر اتفاقی میافتاد باید میرفتم..از اونجاییم که دلم گواهی میداد چیزی نمیشه رفتم ..عوضش کلی سوغاتی براش آوردم خخخخخخخخخخخخخخخ اما واقعناااا،،مامانم مامانای قدیم صلوااااااات
مامان ایمان جون
24 آذر 92 7:31
خدا گل پسر نازت رو حفظ کنه برات عزیزم وب جالب و باحالی داری,کلی اول صبحی شارژ شدماگه دوست داشتی به ما هم سر بزن,خوشحال میشم با هم دوست بشیممممممم
مامانی نازگلا
پاسخ
سلام و ممنون از حضور و نظر لطفتون،منم به دوستی با شما خوشحالم بازم پیشمون بیاین خوشحال میشیم
مامان ثنا
24 آذر 92 7:31
بیچاره صاحبان هتل هم از دست شما آسایش نداشتن. میتونم درکشون کنم که چی کشیدن از دست شما
مامانی نازگلا
پاسخ
بنده خداها تو این مدت که ما اونجا بودیم کلی شاخ رو سرشون سبز شده بود،فک کنم تا اون روز این مدلی بسیجی ندیده بودن،چشمشون روشن شد
مامان ثنا
24 آذر 92 7:33
تو که فضولمون کردی. خوب تعریف کن که هم تو حلقت نمونه. هم دل ما رو شاد کنی. نیکی و پرسش؟؟؟؟؟؟؟؟
مامانی نازگلا
پاسخ
ای خداااااااااااااااای منننننننننننننن..چه حرفیه عزیزم،اینجاوب کودکه یا جای این جوکهاااااااااااایه بار باید دعوتم کنی بیام خونتون نهار دور همی تعریف میکنم
مامان ثنا
24 آذر 92 7:36
ای ول. حالا شدی یه مامان خوب. ولی خوب به هرحال هر سرپیچی از امر مافوق یه سری پیامدها هم داره. تو پست بعدی بگو آقا منوچهر چی به سرت آورد؟؟؟؟؟؟؟
مامانی نازگلا
پاسخ
شانس آوردم کامپیوتر طبقه بالاستاونجام عین سرخونه سرد سرد شوشو حالا حالاها سراغ نت نمیره،هستم یه چن صباااااااااااحی
مامان ثنا
24 آذر 92 7:36
راستی ممنون به خاطر نظرات قشنگت. بازم خجالتمون دادی
مامانی نازگلا
پاسخ
قربونت بشم چه حرفیه،ثنایی رو واقعا دوسش دارم و جزو اولین و نازترین دوستای کوچولومه خدا حفظش کنه
سارا مامان اهورا
24 آذر 92 7:58
ماهان جون قدر این مامان مهربونتو بدون
مامانی نازگلا
پاسخ
چشششششششششششم خاله اگه بشه که نمیشه
مامان علی
24 آذر 92 9:00
تا باشه از این ماموریتا به سلامتی باشه نفهمیدم برا ماهانجون سوغاتی چی آوردی عزیزم؟
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون گلم،نه که تازه از ماموریت مشهد برگشته بودم کل مشهدو برا ماهان آورده بودم ،ایندفعه مفید و مختصر،یه بسته قاشق جادویی،یه کامیون اسمارتس،یه شلوار با جوراب،یه هواپیما،یه عالمه هم قاقالی لی
مامان سيد محمد سپهر
24 آذر 92 9:32
كشتي بابا مارا اول صبحي چند تا صلوات از زبون ما بيرون كشيدي.....الهم صل علي محمد و آل محمد ..
مامانی نازگلا
پاسخ
کشته نشین،خسته نشین،صلوااااااااااااااات
مامان سيد محمد سپهر
24 آذر 92 9:35
عزيزم معلومه كه قم مي ري چون مشهد با آبجي بسيجي ها خوش گذشته بود....
مامانی نازگلا
پاسخ
وای نه این و اون کلی با هم توفیر داشتن..اون کجا و این کجااااااااااااا
مامان سيد محمد سپهر
24 آذر 92 9:38
الهي قربون بي قراري ماهان برم..به ياد بي قراري سپهر خودم مي افتم..
مامانی نازگلا
پاسخ
من الان کلی نادمم شما چطووووووور
مامان سيد محمد سپهر
24 آذر 92 9:39
ما هم به روزيم خانوم گلي
مامانی نازگلا
پاسخ
اومددددددددددددددددددم گلم
مامان عرفان
24 آذر 92 10:07
سلام آيساني ممنون بابت سوغاتي كه برام آوردي . اونم سوهان خودكار كه خيلي مشهور و عاليه . خيلي خوشم اومد . شكل سوهان ها هم برام جالب بود . اسمش را گذاشتم سوهان دلمه اي . همشه شرمنده ام ميكني آيساني .
مامانی نازگلا
پاسخ
سلام عزیز دلم ،نوش جونت ،شما لطف داری،کلی گشتم سوهان خودکار رو پیدا کردم،برا منم این مدلش تازگی داشت،تو عزیز ترینمی
مامان عرفان
24 آذر 92 10:09
آيساني ميبينم كه خيلي صالح شدي . خدا بگم اين صالحين را چكار كنه كه شكر خدا دزدي را هم بهت ياد دادن
مامانی نازگلا
پاسخ
خخخخخخخخخخخخ اینم یه جور هنره دیگه
مامان عرفان
24 آذر 92 10:10
ميگم بشين دعا كن و دست به دامان حضرت معصومه (س) شو بلكه آقاي همسريتون دلش به رحم آمد و طلاقت نداد خدا را چه ديدي ؟ كار نشد نداره .
مامانی نازگلا
پاسخ
دیگه از خانم معصومه گذشته گلم باید یه فکر دیگه بکنم
مامان عرفان
24 آذر 92 10:11
قربون دل مهربونت برم ماماني . كه برا ماهان ماشين گرفتي .
مامانی نازگلا
پاسخ
عجیییییییییییییییییییییییییجمممممممممممم....ماهههههههههی ماه
مامان یاسمن و محمد پارسا
24 آذر 92 10:30
خوب چون نمی دونستید عذرتون موجهدوستتون دارم ایشالاه عزیزم
مامانی نازگلا
پاسخ
الهی فداتتتتتتتتتتتت ،ایشالله سری بعدی مییایم آویزونتون میشیم،ما تعارف ورنمی داریم که
لیلا مامان پرنیا
24 آذر 92 12:21
سلام به روی ماهت گلم زیارت قبول رسیدن به خیر
مامانی نازگلا
پاسخ
سلام عزیز دلم،ممنون
لیلا مامان پرنیا
24 آذر 92 12:23
از دست تو دختر انقدر جالب مینویسی تازه این مطلب که سبک جدید هم داشت کلی کیف کردم از خوندنش واقعا که تو یه پدیده نادر و یه استعداد کشف نشده ای برا اینکه همه استعداد ها کشف بشن صلـــــــــــــــــــــوات
مامانی نازگلا
پاسخ
اواااااااااااااا واقعااااااااااااتازه لیلا جونم تو اتاق سرد نوشتم چاییده بودم این از آب دراومدببین ریلکس بودم چی میشد..حالا صلواااااااااااااااااات
لیلا مامان پرنیا
24 آذر 92 12:25
ممنون از نظرات همیشه گرمت عزیزم تو خونه خاطراتمون همیشه یادت سبزه گلم ببوس ماهان گلم رو کلی دلم آب میشه شما مادر وپسر رو از نزدیک ببینم و چهار تایی با هم کیفی کنیم
مامانی نازگلا
پاسخ
آخی فدای مهربونیت بشم،عزیز دلم،وظیفمونه اونورا بیایم مییام شما و پرنیان جونمو میبینم
حباب
24 آذر 92 12:51
سلام گلی تو خوبی ....نمیدونم فکر کنم انه و قطره 2 تایی ترک نت کردن.....کلا نیستن ....من به یادتم اپ کردم بیا عزیزم نت تو از خونه واسم باز نمیشه نمیدونم چرا
مامانی نازگلا
پاسخ
سلااااااااااااااام آخ جون که شما یکی هستین...تو ترک آنسه و قطره هم ته حلق خوووووووووودم..صلوات...مییام پیشت گلم
اسماباژگون
24 آذر 92 13:16
سلام خدا براتون نگهش دارههه اگر دوست داشتید به اینجا سر بزنید: سایت داریوش فرضیایی(عموپورنگ) http://farziaee.ir/?page_id=5249
مامانی نازگلا
پاسخ
سلام ممنون عزیزم ،چه جالب بود،اومدم دیدم عمو پورنگو..خوشحال میشه ماهان جونم
مامان آیسو وآیسا
24 آذر 92 18:03
کلی دوست دارم مدل نوشتنتو دوستم حالا برو خصوصی
مامانی نازگلا
پاسخ
مییییییییییییییسی گلم،ای جونم به اون خصوصیت با اون کلییییییییییییییییدتتتت
سمانه(مامان سروش)
24 آذر 92 23:05
زیارت قبول عزیزم!چجوری دلت اومد اشک بچمو دربیاری؟خب حالا که ماشینو خریدی میبخشمت
مامانی نازگلا
پاسخ
فدای تو عزیز دلم،،بچه اشکش که در نمییومد میرفت تو فاز زن گرفتن برا بابایی کهمیسی که بخشیدی گلللللللم
رویا
25 آذر 92 9:02
سلام آیسان جونم این بالا نوشتات درسته تو حلقم ،جای بی هنر و ننه مهنا خالی نباشه..صلوااااااااات
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا رو شکر که خلاصه بی حلق نیستیم ،دمت گررررررررررم داداش ..باشه ایندفعه تو حلق تووووو...جای بی هنر و ننه هنی خالی یادشونم گراااااااامی
رویا
25 آذر 92 9:03
گفتم پدر پسر بیخود ازت تعریف نمیکنن،پس بگو میخواستن پولاتو در آرن
مامانی نازگلا
پاسخ
اووووووووووووووخی منم که مظلوووووووووووووووووووم..سر جفتشون بی کلاه مووووند
رویا
25 آذر 92 9:04
آبجی فاطیتم خوب عین خودت کلکه ها...ولی به پای تو زبل که نمیرسه
مامانی نازگلا
پاسخ
به بزرگی و کوچیکی نیست که ..من سالها عرق ریختم ،زحمت کشیدم،،الکی نیست که
رویا
25 آذر 92 9:05
چه بکش بکشی شده بوده..دارم تصور میکنم ....ذات خودتونم بلاخره معرض دید اهالی قمم گذاشتین دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامانی نازگلا
پاسخ
آره خدااااااااایی...دیگه کاریه که از دستمون برمییومد گذاشتیم طبق اخلاص
رویا
25 آذر 92 9:07
دزدیتون قبووووووووووووووولمنظورم زیارتتون بوداااااااااااااااااااااااواقعا سالاد شیرازی درستیدین با حاصل دزدیتون
مامانی نازگلا
پاسخ
ممممممممممیسسسسسسسسسسسسسس برا هر جفتشنه بابا باید یه بار دیگه انتهاری میرفتیم دنبال آبلیمو اینا بی خیال شدیم همیجورررری خوردیمشوووووون
رویا
25 آذر 92 9:08
کی گفته بسیجیها چیپس و پفک نمیخورن دختررررررررررررررررر..چه جوکیم گفتن..ای صد باریکلله
مامانی نازگلا
پاسخ
پ اینجوریه..نمیدونم چرا من فک میکردم اونا از این سوسول بازیها نمیکننجوکشون محشررررررررر بود باید اونجا بودی و به چشمت میدیدی
رویا
25 آذر 92 9:09
حالا یه پنج شش تا از اون جوکات دست اولا رد کن بیاد بینیییییییییییییییییممنتظرماااااااااااااااااا
مامانی نازگلا
پاسخ
بیخییییاااااااااااااااال بابا...کی گفته من اینهمه بی ادبم..منه بچه صالحححححححححححح
رویا
25 آذر 92 9:10
قربونش بشم ماهان جونم که مجبورت کرده نصفه شبی بری واسش خرید
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه...وظیفم بوده دیر به سرانجام رسوندددددددددددددم
رویا
25 آذر 92 9:11
آیسی جونم همسریت سرتو برید،یا یه گلوله تو مغزت خالی کرد که هیچی خدا رحمتت کنه،نور به قبرت بباره،ورنه بیا بگو فهمید چی شد..نگرانتماااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/الکـــــــــــــــــــــــی
مامانی نازگلا
پاسخ
ورنه و کوفتتتتتتتتتتتتتت..گندت بزنه با این دلنگرونیت ..اییییییییییییییییییییییشششششششششششش
رویا
25 آذر 92 9:23
راستی آیسان اینهمه اونجا برا خورد و خوراک بریز و بپاش بود به حساب خلیفه سایز سی و هشتت بهم نخوره یه وخ
مامانی نازگلا
پاسخ
نه شما نگران نشووووو..منم سایزم همچنان روبراههپ فک کردی پیازارو برا چی میدزدیدیم برا چربی سوزیش خخخخخخخخخخخخخخخخ
فرشته مامان نیایش
25 آذر 92 10:43
سلام عزیزم. به به خوش به حالتون که یه همچین ماموریتی قسمتتون شده. خواهر زیارت قبول. عزیزم خدارو شکر که به سلامتی رفتی و برگشتی.
مامانی نازگلا
پاسخ
سلام عزیزم،ممنونتم،متاسفم برا خصوصیت ،ایشالله زودی خوب میشن،منم دعا میکنم ،نیایش جونمو میبوسم
سارا مامان اهورا
25 آذر 92 12:20
انسانهای پاک و ساده را با تمام وجود دوست دارم همانهایی که بدی هیچکس را باور ندارند همانهایی که برای همه لبخند میزنند همانهایی که بوی ناب *آدم* میدهند ومن باور دارم که وجود نازنینت شایسته دوست داشتن است....
مامانی نازگلا
پاسخ
ای من به فدای تو سارا جونم،همه رو به خودم گرفتممممممممممممم
مامان مهرزاد جان
25 آذر 92 12:22
سلام آیسان جون مرسی از این همه کامنتهای قشنگ قشنگت خوب به سلامتی رفتین و برگشتین نگاری نوشته بود براش سوهان آوردی منم می خوامممممممممممم میگم این آبجی فاطمه ات قربونش برم خیلی نگرانت بوده درعوضش همسری و ماهانی منتظرن تو نباشی برن پدر و پسر صفا دوره زمونه ای شده
مامانی نازگلا
پاسخ
سلام ممنون عزیزم ،سوهانم رو چشمم شما تشریف بیارین چی بگم والله این همسری که از گوشت و خونم نیست که،بچشم به خودش رفتهقربونش بشم آبجیم همیشه دلواپسمه
مامان مهرزاد جان
25 آذر 92 12:23
خواهر محترم امروز حسابی همه رو داخل ثواب کردی کلا یک پست جداگونه بذار فقط صلوات
مامانی نازگلا
پاسخ
کار بدی میکنم شریک ثوابتون میکنمشریکتر بشیم و صالح تر صلواااااااااااااااات
مامان محيا
25 آذر 92 13:22
واي ماماني خيلي باحال مينويسي يك دل سير خنديدم چيكار اين بسيجيا كردي هر جا ميرن با خودشون ميبرنت انشاا... به سفر اونم با بسيجي ها مخلص
مامانی نازگلا
پاسخ
نووووووووووووش جونننننننننت که خندیدی،گوارای وجودت..دلبری کردم برا بسیجیااااااااااااا
باران زندگی
25 آذر 92 15:05
دلتنگ دوستانی هستیم که در عالم کودکی زلال و صافند همچون باران باران سلامی دوباره میکند
مامانی نازگلا
پاسخ
میدونین من چندتا ماموریت رفتم و برگشتم؟؟؟میدونین چه بلاهایی که ماهان تو این مدت سرمون نیاورده؟؟؟اح اح اح اح شما چجور دوستی هستین که سر نمیزنین،کل نمیکنین،آدم به چی این وب دلخوش باشه عااااااااااااخه؟؟؟؟؟؟؟ . . راستی باران جونم چطوره؟؟؟؟وای وای وای..منم سلااااااااام
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
25 آذر 92 16:00
سلام آیسان جون ممنون عزیزم بالاخره از سفر برگشتید خوش گذشت؟ چقدر خوشحال شدم عزیزم بچه ها هنوز مریضن دوباره بردم دکتر اینبار همسری هم بد جوری مریض شدن من وبچه ها مجبور شدیم چندروزی بریم مهمان بابام بشیم تا همسری بهتر بشن البته ایشون مجبورمون کردن بریم می گفت تا بچه ها باز یه ویروس جدید نگیرن خیلی خسته ام فدات بشم که به فکر ما بودید
مامانی نازگلا
پاسخ
سلام ناهیدم،وای بلا به دور،ایشالله این مریضی و ویروس از تن و خونتون بره و دیگه برنگرده..چقد سختی کشیدی فدات شم این مدت..ایشالله آقای همسریتونم خوب خوب میشن،برمیگردین سر خونه و زندگی و صفای خونواده
بی هنر
25 آذر 92 16:03
وهااااااااااااا ی چرا بی هنر پیداش نیسصت عایا؟ هان عاقا؟؟؟؟؟
مامانی نازگلا
پاسخ
خوبه خودشون اعتراف میکنن بعضیااااااااااااا...کجا حلقشون چترشو باز کرده خدا میدونه
سارا مامان اهورا
25 آذر 92 16:59
خدا نکنه عززززززززیزم خوب منم همه اونا رو واسه تو نوشتم عزیزم
مامانی نازگلا
پاسخ
اییییییییییییییییییی جونم،قربونش بشم سارا جون مهربوووووووووونم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
25 آذر 92 20:05
سلاااااااااااااااااام ای جانم آیسان جونم فدای اون خاطرات مشترک مادر وپسر دمت گرم خییییییییییییییییلی هم کار خوب وبه جایی می کنید بذار ماهان همه چیزو بدونه خاطرات با هم بودن وخاطرات مامان چقدر قشنگه
مامانی نازگلا
پاسخ
سلااااااااااام عزیز دلم و ممنون که اینقدر دلگرمم میکنی
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
25 آذر 92 21:32
از دست پدرو پسر سلامشون بی طمع نیست این همه تعریف وتمجید که مطمئنم راست گفتن ولیکن عجب کلکی هستناااااااااااااا
مامانی نازگلا
پاسخ
واقعنااااااااا،ناهیدم همه تعریف تمجیدای پدر و پسر،ازم بجا بوداااااااااا،اون آخرش شیطون رفت تو جلدشونواقعنااااااااا،ناهیدم همه تعریف تجیدا بجا بود،اون آخرش شیطون رفت تو جلدشون
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
25 آذر 92 21:36
ای فدای ماهان جونییییییییییییییی با اون همه احساس وعاطفه منم گریه م گرفت ماهانی خدا هیچ وقت از مادر جدات نکنه فدات بشم مامان رفته بود صالح بشه
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه خاله ناهید جووووووونم،ممنون
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
25 آذر 92 21:41
عزیزم خوب صالحت کردناااااا با این دزدی آخه عزیزم یه چیز بهتر می دزدیدید نه پیاز
مامانی نازگلا
پاسخ
آره واقعناااااااااا،ولی چه کنم که اون زمون پیاز لازم بودیم و بس،برا چربی سوزی،جریانی که سایزو ،سی و هشت و....
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
25 آذر 92 21:42
عزیزم وقتی فرمانده این جوری باشه شما خواهران دیگه نمی دونم
مامانی نازگلا
پاسخ
منم میخوام بزرگ شدم فرمانده بشم،نظرت چیــــــــــــــه؟؟؟؟؟
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
25 آذر 92 21:49
خوب تعریف می کردی یه کم بیشتر می خندیدیدم
مامانی نازگلا
پاسخ
نوچ نوچ نوچ...ناهید تو همممممممممممممم...من دیگه به کی دل ببندم عااااااااااااخه..زشته دختررررررررررررررر
محمد
26 آذر 92 7:59
در کنار هم سالم وشاد باشید
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون،شمام وب جالبی دارین..علی و زهراتون در پناه حق
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
26 آذر 92 9:21
ای فدات ماهانی که چقدراون لحظه خوردنی شدی که دنبال سوغاتیها میگشتی دمت گرم خوب ماشینو از مامان خانمی کش بردی ودم مامانی گرم که از هرگزندی دریغ نمیکنه آیسان جونم من برات دعا میکنم منوچهر خان اینبار چشمپوشی کنه ویه وقت گوشه چشمشو برات تنگ نکنه الهی قربونت برم آیسان مهربونم بهترین مامان دنیا منم مثل بقیه دوستات دوستت دارم عزیزم
مامانی نازگلا
پاسخ
خیلی ماهی ناهید جووووونم،قربونت بشم که اینقد مهربون و با صفایی،بیچاره منوچهر جونم،اینقدر مهربون و مظلومه که به مسئله های مهمتر از اینم اخمم نمیکنه ،اونقدر آقاست که باهاش شوخی میکنم،منم ندیده عااااااااشقت شدم عزیز دلم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
26 آذر 92 9:26
عزیزم کارت درسته ولی تو مسافرت خوت نخوای میشی سایز سی وهشت حالا وقت زیاد داشتی میگم من بودم یه چیز دیگه کش می رفتم
مامانی نازگلا
پاسخ
منظورتون از کش رفتن یه چیز دیگه،، دخل حرم نبود که بوووود؟؟؟؟
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
26 آذر 92 9:31
عجییییییییییییییییییییییییجمی کوچولوی خاله ای وایییی خدا مرگم بده شماسرور مایید این چه حرفیه شمافرمانده لشکرید دیگه دستتون بازتر پاینده باشید جاااااااانم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
26 آذر 92 9:32
ایسانم جناب همسری رو بیرونش کردیم خودمون اومدیم سر خونه وزندگی خخخخخخخخخخخخخخخخ
مامانی نازگلا
پاسخ
رفیق ناباب شما که من بااااااااااااااشم،اینا کارا برات کیشمیشه
مامان کیاراد(آرزو)
26 آذر 92 10:44
خصوصی عزیزم. قلبون خصووووووووصیت عجیج دلم لفتم دیدم،، مییییییییییییییسی،،شما رو تخم چشامون جا دارین
مامان کیاراد(آرزو)
26 آذر 92 11:08
رسیدن بخیر،زیارت قبول.ایشاا...همیشه ازاین ماموریت رفتنا
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون،از همین نوع دیگگگگگگگگگگه..با دزدیااااااااش
مامان کیاراد(آرزو)
26 آذر 92 11:10
خیــــــــلی باهال نوشتی،کلی خندیدمو اول صبحی صلوات فرستادم.عاشق نوشتناتم عزیزم
مامانی نازگلا
پاسخ
فددددددددددددددددات ،قابل شما رو نداره،صلواتم ضامن سلامتیت،نگهدارت..اون دنیاتم آباد بشه صلوااااااااااااااااات
مامان کیاراد(آرزو)
26 آذر 92 11:12
واقعاتعجب کردم از مهربونیوتعریف کردنای شوویی وماهانیپس بگومیخواستن کلاه سرت بذارن
مامانی نازگلا
پاسخ
بیار درگوشتووو..نزدیکترررررررر..بازم نزدیکتررررررر،،، قالشون گذاشتم طفلیها روووووووووووو...خخخخخخخخخخخخخخخخخ،چنین بشریم منننننننننن
مامان کیاراد(آرزو)
26 آذر 92 11:15
عجب ماموریتی رفتین هادزدی کردنو جک تعریف کردنو خوش گذروندنو....این که از اردوی دانش آموزی بهتر بود
مامانی نازگلا
پاسخ
شانس آوردیم خواهرا همه بسیجی و حلقه صالحین بودن،ورنه بیشتر از اینم خوووووش میگذشت
مامان کیاراد(آرزو)
26 آذر 92 11:16
میگم تو کشوری که بسیجیاش شما باشین دیگه تکلیف غیر بسیجیاش معلومه
مامانی نازگلا
پاسخ
ایییییییییییییییییییییییییشششششششششششششششششش مگه ما چمووووووووونه..والاه
مامان کیاراد(آرزو)
26 آذر 92 11:18
الهی برا ماهانم بمیرم که پشت سر مامانی گریه کرده.اگه اون سوغاتیارو براش نمیاوردی، ماهانی که هیچ ،خداهم ازت نمیگذشتبچه رو گریون گذاشتی رفتی
مامانی نازگلا
پاسخ
آخخخخخخخخخخخی فدای گریه هاش بشم من ،،ولی نمیدونی بعد این دو تا ماموریت پسملی چه دلبریهایی که نمیکنه واسم..منم احساس ادر بودنو میفهمم کمکمککککککککک
مامان کیاراد(آرزو)
26 آذر 92 11:21
آخ نگو از جوک تعریف کردن که من عندشمحالا تو هم یه دونشو تعریف میکردی بیشتر بخندیمالبته ازاون بسیجیاش
مامانی نازگلا
پاسخ
خدااااااااااااایی شمارمو بدم یا تو خصوصی بیا برام بتعریف خوووووب..منتظلمااااااااااا
مامان سونیا
26 آذر 92 11:32
سلام خانم خوبی خوشی رسیدن به خیر زیارت قبول
مامانی نازگلا
پاسخ
سلاااااااااااااام،قربون شما عزیز دلم خوبی،سونیا جونم خوبه
مامان سونیا
26 آذر 92 11:34
ببینم اخراجیهای پنج رو هم ساختید هنوز چهارش اکران نشده ؟؟؟؟؟؟؟
مامانی نازگلا
پاسخ
چهارشو که تو مشهد ترتیبشو داده بووووووودیمبه پنجشم چشممون روشن شد،،هفت و هشتم میرررررررررررسه
مامان سونیا
26 آذر 92 11:35
ببینم بانوان بسیجی کدوم هتل قم بودید با این کش رفتن گوجه و خیار و پیازتون
مامانی نازگلا
پاسخ
ایییییییییی خدا مرگم بده شما قمی هستین،،،هان چیه میخوای زنگ بزنی پلیس 110 قم بیان ببرنمونننننننننن...خودمون که توبه کردیم که،خدایی رفتیم اطلاع دادیم به سر آشپززززززززز...بس که سرمون گرم جلسات و اینا بود نمیدونم والله هتل رضوان بود..لاله بود..قدوس بود..اطراف حرم بود تو کوچه نزدیای سرچشمه اونجا بودیم
حباب
26 آذر 92 13:49
زیارت قبووووووووووووووووووول خانوم.....مخصوصا فسمت خیار گوجه راستی آنه خوبه نت نداره ....قطره هم در ترک نت به سر میبره فک کنم
مامانی نازگلا
پاسخ
فدددددددددددددددات گلی،پیاااااااازش اصله،خیار و گوجه برا تزئینش بوووووووود..خبر گرفتم از آنه مررررسی..ترک قطره ام تو حلقم اگه بتونه
lمامان شیدا
26 آذر 92 14:33
زیارت قبول آیسان جونم . همیشه به ماموریت بسیج برای اینکه ماهی یه ماموریت اینجوری برات جور بشه صــــــــــــــلوات . راستی این حلقه صالحین چیه ؟
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنونم شیدا جوووووونم...الهم صل علی محمد و آل محمد..ولی آبجیا قسم خوردن تا بهارو تابستون هر ماموریتی برام پیش بیاد نمیزارن برمحلقه صالحینم یعنی فوق فوق بسیجی،عند درستکاری،،یعنی مننننننننننننن
lمامان شیدا
26 آذر 92 14:36
ماهان جونم مواظب مامانیت باش همین جوری ماموریت بسیج بره یه مرتبه سر از جنگ های چریکی سوریه در میاره ها از من گفتن
مامانی نازگلا
پاسخ
اونجا رو بره که خودم پسته میگیرم برا تو راهیش خاله شیداااااااااااا
مامان کیاراد(آرزو)
26 آذر 92 17:03
باشه عزیز شمارتو برام تو خصوصی بذارحتما برات میفرستم،البته شما چه نوع جکهایی دوست داری؟؟بدونم از کدوم نوع برات بفرستم؟؟
مامانی نازگلا
پاسخ
هر چه از دوست رسد نیکوووووووووووووست...
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
26 آذر 92 17:15
عزیزم شکی درش نیست که منوچهر خان بهترین مرد دنیاست برای شما وشما بهترین زن دنیابرای منوچهر خان از من دل خور نشو نفسم باور کن اینها همه شوخی هست شوخی می کنید ما هم به رسم رفاقت شوخی می کنیم فدات بشم نبینم یه وقت از این شوخیهای من دلگیر بشی می دونم شما چه ماهی هستید پس دلگیریت باعث سرافکندگی من می شود واشکم را در می آورد خوشبخت باشید عزیزم
مامانی نازگلا
پاسخ
ناااااااااااااااااااااهید این چه حرفیه بابااااااااااااا..منم باهات شوخی کردم به مررررررررررررگ خودددددددددم..مییام میکشمتاااااااااا دخترررررررررررر..بیا دو تا بوس بده رفع سوء تفاهم بشه
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
26 آذر 92 18:55
نه جانم استغفرالله تو ذهنمم خطور نکرد همین جوری رو هوا یه چیزی گفتیم نه شما اهل کش رفتنین نه ما دوستان خوبمونو بدراه می کنیم خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
مامانی نازگلا
پاسخ
آره واقعنااااااااااااا..منو پیاز دزدیاونم تو قممممممممممماونم با صالحییییییییییییین..هرررررررررررگز...
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
26 آذر 92 18:58
عزیزم پس اون جوکات محتویاتش رو شد عزیزم به خود خودم دل ببند دربس چاکرتیم
مامانی نازگلا
پاسخ
ای من بفدااااااااااااات..پس شمارمو میزنم واااااااااست
دلسارا
26 آذر 92 20:14
مامان نازنین جون
27 آذر 92 1:09
ماشاا... به گل پسرت!!!!!!!!!!خدا حفظش کنه عزیزدلم وب جالب وزیبایی داری؟ما که مردیم از بس صلوات فرستادیماگه دوست داشتی به ما هم سر بزن،خوشحال میشم با هم دوست بشیمممممممممممممممم
مامانی نازگلا
پاسخ
سلام عزیز دلم،ممنون از حضور و تشکر از لطفتون،اومدم آدرس وبتون اشتباه بود به در بسته خورددددملطفا ی بار دیگه آدرس رو وارد کنین،خوشحال میشیم از دیدنتون
مامان مهنا
27 آذر 92 1:36
بترکککککککککککککککککککککککککی آیسااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان
مامانی نازگلا
پاسخ
چرررررررررررررررررا عاااااااااااااااخه
مامان مهنا
27 آذر 92 1:36
بترکی اییییییییییییییییییییییسان تو کی اومدی قم
مامانی نازگلا
پاسخ
نمییومدم که خواهرااااااااا آوردنم..یعنی آوردنمااااااااا..تصور کن چجورررررررررررری
مامان مهنا
27 آذر 92 1:37
بی نت شده بودم نمرده بودم کهههههههههههههههههههههههههه خو ی خبر میدادی نامرد
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه آنسه جونم،تنت سلامت...ایشالله یه هفته دیگه دوباره مییام که بیشتر صالح بشیم مییام هم آوار سرت میشم،هم ازت یاد میگیرررررررررممیگم سکته هرو نزنیاااااااااا..شوخی کردم
مامان مهنا
27 آذر 92 1:37
نمیگم ک بیای خونمون خودم میومدم حرم
مامانی نازگلا
پاسخ
واح واح واح،خسسسسسسسسسسسسسسسسسسیسسسسسسسسسسسسس،،،ایییییییییییییییییییییش نامرد،حالا کی گفته میخواسم بیام خونتونبی سخااااااااااااااوت..این بچه میخواد از کی یاد بگیره مهمون نوازی رووووووووو
مامان مهنا
27 آذر 92 1:39
وایی چقدر دلم سوخت ک ندیدمت
مامانی نازگلا
پاسخ
از کجا میخواستی ببینیم،چنان تو لک خودت رفتی که برا من جا نشهکی بشه دوباره من بیام قم و شما و هنی رو از نزدیک ببینم
lمامان شیدا
27 آذر 92 8:53
محفل آریاییتان طلایی ، دلهایتان دریایی ، شادیهایتان یلدایی ، پیشاپیش مبارک باد این شب اهورایی روی گل شما به سرخی انار
مامانی نازگلا
پاسخ
ممنون عزیز دلم انشالله به شمام مبارک باشه
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
27 آذر 92 19:22
ای جـــــــــــــــــــــان آیساااااااااااااانم راست می گی ؟ای فدات بشم می دونستم نمونه ای به خدا، خدا نکنه بابا من چیزیم نیست گفتم یه وقت به دل نگرفته باشی فدات بشم ای جان پس شوخی ادامه داره حالا که التماس می کنی بیا لپمومنم می بوسمت عزیزم
مامانی نازگلا
پاسخ
عجیییییییییییییییییییجم،،حالا این لپتو میدی با این فیگور نمیگی چنان گازی ازش بگیرم که دیگه حرفام بهت نخورهفدات عزیز دلم منم میبوسمت بزرگواری
مامان عبدالرحمن واویس
28 آذر 92 11:38
خوشحالم که به سلامتی برگشتی عزیزم
مامانی نازگلا
پاسخ
فدای تو بشم یاسمن جونم،عزززززززززززیزمی
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
28 آذر 92 16:13
آیسان جون همین که می دونم دلت صاف هست وشوخی برداری برام کافیه من اگه یه زمانی ناراحت بشم از ناراحتی شماست انشالله همیشه پابرجا وباشید منم کوچیک وچاکردربست شمام
مامانی نازگلا
پاسخ
خدا نکنه عزیز دلم،شما سرورین،خانومین،تاج سرین..
بی هنر
29 آذر 92 12:49
بی هنر هنوز متن رو نخونده! برای اینکه بخونه صلوااات (یه همچین جوون بی ریایی شدم من)
مامانی نازگلا
پاسخ
ای جاااااااااااااان دلم بخونی یه شونصدتا دیگه باید صلوات بفرستیاااااا،یه نمه زود شروع نکردی شماعایا؟؟؟باز میل خودته...الهم صل علی محمد و آل محمد
بی هنر
29 آذر 92 12:51
این عقده جا نذاشتنت تو حلق خودت! عغغغغده کردنت رو چرا سر وب این طفلکی پیاده مینمویی عاخه
مامانی نازگلا
پاسخ
الان از این آب گل آلود نهنگ گرفتنت تو حلق هر چی بخیل و حسوده،خودتم که سر دستشونی ماشالله
بی هنر
29 آذر 92 12:58
لب خونی شنیده بودیم ولی نیش خونی نشنیده بودیم! اونم از متد بنا گوشی!!! آیسان خانم این نیش بنا گوش خوندنت تو حلللللقم!
مامانی نازگلا
پاسخ
خیلی چیزای دیگم هست که شما سواتتون بهشون نمیرسه،یادتون میدم کمکمکککککککککککککک
بی هنر
29 آذر 92 13:02
کنار کنااااار همه کنار بیاستن که یوقت ترکش بهشون برخود نکنه! اهان همه کنار ، بی یهنر میخواد تفسیر کنه! چیو؟؟؟؟؟ خب معلومه دیگه نیش خونی ننه ماهانی رو دیگه!!!
مامانی نازگلا
پاسخ
خخخخخخخخخخخ چرا ناراحت میی گلی،مام برا خودت یه چند تا از نیشای جواد آقا رو تصور بفرما..صلواااااااااااتماااااااااااااا کلا مهربونیم..داری که ماااااا رو
بی هنر
29 آذر 92 13:08
برای تفسیر و برداشت درست صلواااااااااااااات تو ماشین همسری: (آه آه آه اشک غمباد...) آخه زن من این همه جون میکنم پول در میارم تو سرما و گرما اونوقت تو میخوای تنها بری صفا سیتی و منو بذاری با این شیطون که پرورش دادی! ماهان::: مااااامان الان که از دور دست و در امتداد افق نظاره گرت هستم و با کناریات مقایست میکنم میبینم یا معلم ریاضی شما صواد نداشته یا معلم ریاضی من! سی و هشت یا هشتاد و سه! مسیله این است!
مامانی نازگلا
پاسخ
تو قسمت نظرات پست،بنده:::بی هنننننننننننننننننننننننننررررررررررر،بددددددددددددددددددجنسسسسسسسسسسس،اییییییییییییییییییییی
بی هنر
29 آذر 92 13:22
ماهان:::: ماااامان اصلا قبول! تو همون سی و هشت رویاهات ، فقط الان بمن بگو با نصف این پولات چند تا پفک میشه خرید؟؟/ نه فقط با نصفش! چون با اون نصف دیگش میخوایم بریم سینما تخمه بخوریم و یه مامان دیگه پیدا کنم برای اینکه بابام تنها نمونه
مامانی نازگلا
پاسخ
اااااااااووووووخ اوخ خدای من مگه جای پولام لو رفتههههههههههه
بی هنر
29 آذر 92 13:30
خدا شانس بده! تو دوتا اتوبوس جای خالی باید کنار بعضیا باشه! اونوقت بی هنر بعد سالی ماهی یه بار با اتوبوس بره جایی ..................بوووووووووووووووووووووووووقققق..................میاد میگه ننه برو اونور میخوام بشینم!!!! شانس اینجوری تقسیم شده تو عدالت خدا!!! والاااااااا
مامانی نازگلا
پاسخ
الان دیگه واقعا بگندی بی هنر بگندی برا اون بووووووووووقه
بی هنر
29 آذر 92 13:30
از پیاز گفتی تا بگی کباب خوردم!!!! ای ظریف نگار!
مامانی نازگلا
پاسخ
حالا کباب نه،بوقلمون،بره..از جیب خودم نخوردم که..به حساب اداره گرام بووود..چنین بشریم (مااااااااااااا)
بی هنر
29 آذر 92 13:36
دزدیتون مقبول درگاه حق! حفظکم والله یا اخوتی!!!!
مامانی نازگلا
پاسخ
چی میگی تووووووووو...اجازه گرفتیم خدایی،فک کن سه تا خواهر با چادرررررررررررر با صلوااااااااااات برن دزدی..نچ نچ نچ زشته ما نبودیم
بی هنر
29 آذر 92 13:37
صالحین اینان.... پ خدایا مکارو با همون ناصالحانت محشور بفرما!!! صلوااات....
مامانی نازگلا
پاسخ
تووووووووووووووبه کررررررررررردی،نه دیگهشرمنده....رااااااااااه نداره اصرااار نکن،من نماینده مامور بهشت و جهنم روی زمینم،با همون صالحین محشور خواهی شد
بی هنر
29 آذر 92 13:45
آیسان بسيجي میخواد سوغات بیاره، ميره مغازه عروسك فروشي ميگه آقا لطفا يه دونه از اون خواهرا بديد!!!
مامانی نازگلا
پاسخ
فک کن خودشم از اون خواهرایی که جدید اومدن دامن و مقنعه و چادرم دارن،یه نقابم خودم براشون دوختم که صد در صد صالح باشن
بی هنر
29 آذر 92 13:50
دوستان پیغامگیر گوشی ننه ماهانی بعد صالح شدن عوض شده:::: . . . سلام علیک لطفآ پس از شنیدن سوره بقره پیغام خود را بگذارید
مامانی نازگلا
پاسخ
ببگندی بی هنرررررررررچقد خندیدم امروز،خوبه که در جریانم حال و احوال درست و حسابیم نداریاااااااااااا، خدا حاجت دلتو بده ننه
بی هنر
29 آذر 92 13:55
ننه ماهان شما شاید شک داشتی که بسیجیا چیپس و پفک میخورن ولی من شک ندارم که تولید و انتشار هشتاد درصد جوکهای بوووووووووووووووق از کنج لب همین خواهرای بسیجی نقل مکان نموده به گوش و زبان مردم عامه!!! یه همچین تجربیاتی هم داریم ما!!!!.
مامانی نازگلا
پاسخ
نه والاه بی هنر جونی من تا الان فک میکردم بسیجیا دنبال دو تا گوش شنوان برا نصیحتهمیشه خدام از جلو دیدشونم رد نمیشدم
بی هنر
29 آذر 92 13:58
ننه ماهان فوتبال بازی میکند!!! آیسان فوتبالیست مشود!!!! این روزها همه از تکنیکهای فوتبالی آیسان استفاده میکندد!! آآآآآآآآیییییساااااااان فوتبالیسسسسسسسن میشود! این روزها همه بازی آیسان را نظاره میکنند... شمااااا چطووووووووووووووور!
مامانی نازگلا
پاسخ
هههههههههه چیکار کنم بچم به یاری صدام میکنه،راه انصاف نیست که نررررررم خخخخخخخخ،بچه با هزار امید دارهشت صدام میکردنمیرفتم که آخر نامردی بووووووووووود
مامان آروین ( مهناز )
3 دی 92 11:59
واییییییییییییییی خدا بگم چکارت نکنه دختر با این طرز نوشتنت از خنده مردم چقدر تو بامزه ای خداییش خیلی با مزه نوشتی ولی چقدر نترسی من اگر بودم عمراً توی این سرما جایی برم خدا را شکر که به خیر گذشت
مامانی نازگلا
پاسخ
vooooooooooooooooooooooooyyyyyyyy مکسسسسسسسی عزیزم،منم بپای خودم و خواست خودم نرفتم که خواهران صالحه کشون کشون بردنم،خودم ترس جاده دارم چقددددددر
خاله هدی مامان پارسا
5 دی 92 12:28
بنویس گلم هر چی دوس داری بنویس خداروشکر به خوبی و خوشی تموم شد
مامانی نازگلا
پاسخ
فدددددددددددددددددااااااااااااااااات عزززززززززززززززززیز دللللللللللمفمیییییییسی
مامان طاها
25 اسفند 92 9:00
سلام ایسان جون الهی خداوندپسرتوواست نگه داره مطالبت قشنگ بودطاهاهم عیدروبه ماهان تبریک میگه بووووووووس
مامانی نازگلا
پاسخ
سلام عزیزدلم ،ای جاااااااااااانم چقد خوشحال شدم از حضورت سمیه جونم،تبریک میگم نت دار شدی ممنون از لطفتووووووووون،قربونت بررررررررررم میبوسیم شما و طاها جونمووووووووو،