بوی ماه مهر....
دلت که گرفته باشد ،،،صدای ترانه که هیچ ...با صدای دست فروش دوره گرد هم گریه میکنی.....
آخ خدای من،،،،،،،، ماهان جونم نمی دونی امروز چقدر ملََسَم،،ترش ترش برا خاطره بد امروزم و شیرین شیرین برا اولین روز تحصیلی تو با لباس فرمت،،اصلا همه روزهای شیرینم ملسن،،،ملسن چون یه جای کار میلنگه... یادش بخیر چه ذوق و شوقی برای اول مهر هر سال و مدرسه رفتن های خودم داشتم با لباس و کیف نو ،...عزیز دلم امسال اول مهر چقدر زیباتر میشد با لباس فرمی که امروز برای اولین بار تنت کردی و حسابی دلبر شدی اگر اول مهر ،، سالگرد اون تصادف وحشتناک و فوت خونوادم نبود....نمیدونم بخاطر دوازدهمین سالگرد از دست دادن خونواده ام باید ناراحت باشم ،یا خوشحال اولین روز آمادگیت با لباس فرمت باشم................عزیز دلم دوازده سال پیش که من هم یه بچه مدرسه ای بودم و قرار بود اول مهر مامانم کیف و لباس مدرسه ای که از مسافرت برام خریده بود و تو تماسهایی که با مامانم داشتم تعریفشونو میکرد برا اول مهر برام برسونه ..اما نه اون کیف و لباسها و نه خودشون هرگز به مقصد نرسیدن... و من تو بهترین روز آغاز سال تحصیلی یه شبه همه شای و خوشحالی مطلق رو برای همیشه از دست دادم .......آخ مادر جان چقدر امروز حالم یه جوریه ... چه بغضی برا امروز دارم که حتی با صدای باد هم میشکنه چه برسه به مامان صدا کردنهایت ....فدات بشم عزیز دلم نمیخوام شادی امروزت رو خراب کنم ،ببخش که سر صبحی با سر ریز شدن اشکهایم سعی میکردی منو بخندونی و با اسلحه و تیر هایی که صدای بلندی دارن دنبالم میکردی تا من بخندم و التماست کنم که منو نزنی،،فدای دل کوچیک و مهربونت بشم که میدونی امروز برا مامان یه روز خیلی بدی بوده و تو شیرینش کردی............
ماهان عزیزو،،دوستان مهربون و مهمونای عزیزی که امروز یا هر روز دیگه این پست رو میبینین و میخونین تمنا دارم برای شادی و آرامش روح رفتگان خودتون و مامان ، بابا و خواهرای من هم یه صلوات از ته قلب بفرستین،قربون دل همتون....
مامانی چرا پکری مگه همش دوست نداشتی من این لباسامو بپوشم.....
حالا که پکری دستها بالا میخوام بکشمت...
وای مامانی جونم رسیدیم مهد بیا این اسلحه رو بگیر خانوم معلممون دعوام میکنه....
عزیز دلم به همان خدایی که مهربانتر از من به توست میسپارمت.....بند بند وجودم فدای تار تار موهایت همه امیییییییییییییییییییییییییدمی ماهان نازززززززززززززم....