ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

بوی ماه مهر....

1392/7/1 10:14
1,733 بازدید
اشتراک گذاری

 دلت که گرفته باشد ،،،صدای ترانه که هیچ ...با صدای دست فروش دوره گرد هم گریه میکنی.....

آخ خدای من،،،،،،،، ماهان جونم نمی دونی  امروز چقدر ملََسَم،،ترش ترش برا خاطره بد امروزم و شیرین شیرین برا اولین روز تحصیلی تو با لباس فرمت،،اصلا همه روزهای شیرینم ملسن،،،ملسن چون یه جای کار میلنگه... یادش بخیر چه ذوق و شوقی برای اول مهر هر سال و مدرسه رفتن های خودم داشتم با لباس و کیف نو ،...عزیز دلم  امسال اول مهر چقدر زیباتر میشد با لباس فرمی که امروز برای اولین بار تنت کردی و حسابی دلبر شدی  اگر اول مهر ،، سالگرد اون تصادف وحشتناک و فوت خونوادم نبود....نمیدونم بخاطر دوازدهمین سالگرد از دست دادن خونواده ام باید ناراحت باشم ،یا خوشحال اولین روز آمادگیت با لباس فرمت باشم................عزیز دلم دوازده سال پیش که من هم یه بچه مدرسه ای بودم و قرار بود اول مهر  مامانم کیف و لباس مدرسه ای  که از مسافرت برام  خریده بود و تو تماسهایی که با مامانم  داشتم تعریفشونو  میکرد برا اول مهر برام  برسونه ..اما نه اون  کیف و لباسها و نه خودشون هرگز به مقصد نرسیدن... و من تو بهترین روز آغاز سال تحصیلی یه شبه همه شای و خوشحالی مطلق رو برای همیشه  از دست دادم .......آخ مادر جان چقدر امروز حالم یه جوریه ... چه بغضی برا امروز دارم که حتی با صدای باد هم میشکنه چه برسه به مامان صدا کردنهایت ....فدات بشم عزیز دلم نمیخوام شادی امروزت رو خراب کنم ،ببخش که سر صبحی با سر ریز شدن اشکهایم سعی میکردی منو بخندونی و با اسلحه و تیر هایی که صدای بلندی دارن دنبالم میکردی تا من بخندم و التماست کنم که منو نزنی،،فدای دل کوچیک و مهربونت بشم که میدونی امروز برا مامان یه روز خیلی بدی بوده و تو شیرینش کردی............

ماهان عزیزو،،دوستان مهربون و مهمونای عزیزی که امروز یا هر روز دیگه این پست رو  میبینین و میخونین تمنا دارم برای شادی و آرامش روح رفتگان خودتون و مامان ، بابا و خواهرای من هم  یه صلوات از ته قلب  بفرستین،قربون دل همتون....

مامانی چرا پکری مگه همش دوست نداشتی من این لباسامو بپوشم.....

حالا که پکری دستها بالا میخوام بکشمت...

وای مامانی جونم رسیدیم مهد بیا این اسلحه رو بگیر خانوم معلممون دعوام میکنه....

 

عزیز دلم به همان خدایی که مهربانتر از من به توست میسپارمت.....بند بند وجودم فدای تار تار موهایت همه امیییییییییییییییییییییییییدمی ماهان نازززززززززززززم....


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (104)

مهمان
1 مهر 92 10:09
سلام دوست من،،چه وب و چه پست متفاوتی گذاشتین امروز تقریبا همه پستها پر از شادی و هیاهو بود.،اما پست شما کلی داغونم کرد..خدا آرامش ابدی قرین روح پدر و مادر خواهراتون کنه ،،خوشحال باشین که یه پسر باهوش و خوشگل دارین

مرسی مهربون،خدا رفتگان شمارم بیامرزه و طول عمر به خودتون بده
مهمان
1 مهر 92 10:10
کلی دلم گرفت خدا امواتتو بیامرزه من به نوبه خودم صلوات فرستادم انشالله مورد قبول واقع بشه

قربون مهمون ویژمون بشم که کلی لطف کردی عزیزم...

مامان یاسمن و محمد پارسا
1 مهر 92 10:11
ماهان جون اولین روز مدرست مبارک باشه ایشالاه به مدارج بالاتر برسی

مامانی، خدا مامان و خواهرها و بابای عزیزتون را بیامرزه


قربون مهربونی و تشکر از حضور گرمتون


شیدا مامان الینا
1 مهر 92 10:49
آیسان عزیزم کاملا درکت میکنم خیلی سخته که آدم عزیز ترین هایش را از دست بدهد فقدانی که هرگز جبران نخواهد شد اما چاره ای نیست به غیر از تحمل . خداوند قرین رحمتشان کند و بر ائمه اطهار مهمانشان . اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل الفرجهم .

قربونت بشم شیدا جون مهربونم،خدا الینای نازو برات ببخشه و سایه شمام همیشه به سرش باشه
مامان کیاراد(آرزو)
1 مهر 92 10:52
دیدن هر بامداد اتفاق ساده ای نیست"خوشایندست و تکرار ناپذیر" گنجشکها بیخود شلوغش نمیکنن...دوست چهار فصلم اولین هفته ی پاییز بر وفق مرادت...

فدای مهربونیات عزیز دلم،خدا کیاراد جونمو برات حفظش کنه،گلمی خانومی
شیدا مامان الینا
1 مهر 92 10:53
الهی قربونت برم خاله جون چقدر ماه شدی با این لباس فرمت
مبارکت باشه ان شالله در همه مراحل زندگیت موفق و پیروز باشی .


مرسی خاله شیدا جونم،،خدا شما مهربونا رو ازم نگیره
مامان عرفان
1 مهر 92 10:53
آيسان جونم با اين پست ملسي كه گذاشتي نمي تونم امروز باهات كل كل كنم .


باشه انشالله یه روز دیگه خدمتتم
مامان عرفان
1 مهر 92 10:54
آيسان جونم ، خدا رحمتشان كنه .


>قربون مهربونی و تشکر از حضور گرمتون
مامان سيد محمد سپهر
1 مهر 92 10:55
الهم صل علي محمد و آل محمد ..خدا بيامرزه رفتگانت را خيلي دلم لرزيد..خيلي صحنه دلخراشي يه بچه منتظره لباس و كيف نويه ولي نه تنها اونا را نمي بينه حتي مامانش را هم نمي بينه..خدا بيامرزه ايشان را

>قربون مهربونی و تشکر از حضور گرمتون
مامان عرفان
1 مهر 92 10:56
ماهان جان روز اول مهر را بهت تبريك ميگم

مرسی خاله جونم عزیزمی
مامان کیاراد(آرزو)
1 مهر 92 10:57
واااای آیسان جون خیییلی ناراحت شدماصلا باورم نمیشه


تقدیر چنین بود که بسوزد پر پروانه در آتش......
مامان عرفان
1 مهر 92 10:57
ماهان جان استثنائاً امروز را با مامان يكمي را بيا و اذيتش نكن و از خونه بيرونش نكن . از فردا كه حالش خوب شد باز دوتايي اذيتش مي كنيم

شمام حسابی شیطونیا خاله
مامان عرفان
1 مهر 92 10:58
ماهان جان امروز مامان را نكش ، امروز صلح كرديم از فردا باز اعلان جنگ مي كنيم .


آره خاله مامی امروز خیلی دمغه فک کنم سر به سرش نزارم یه امرزو،،البته قول نمیدم ببینم چی پیش مییاد
مامان کیاراد(آرزو)
1 مهر 92 11:00
خیلی برات متاسفم عزیزم.حتما خیییلی سختی کشیدیخدا واسه هیشکی نیاره!واقعا ناراحت شدم اشکام یدفعه سرازیر شدن...


فدای اشکات عزیزم ببخشین که من همیشه ناراحتتون میکنم
مامان عرفان
1 مهر 92 11:00
آيساني ماشالا دسته گل به اين نازي و همسر به اون مهربوني داري چرا ديگه ناراحتي ؟ ناشكري نكن . صد دفعه گفتم هميشه خوشحال باش و از چيزهايي كه داري لذت ببر. مطمئن باش داشته هات خيلي بيشتز از نداشتههات هستن .

آره میددونم نگار جونم ولی بخدا دست خودم نیست که امروز واقعا یه روز خاصیه واسم تو که بهتر از هر کی میدونی...خدا رو شکر که همسر و پسر خوبی دارم ولی کاش میشد بابا و مامان و آبجی هامم داشتم.............
شیدا مامان الینا
1 مهر 92 11:00
آیسان جونم خوشحال باش و قدر این لحظه های گل پسری رو بدون تا چشم به هم بزاری میبینی سال اول دانشگاهه و اون و تا قامت یه مرد جوان و خوش تیپ میبینی که دخترا دارن از دستت درش می آورند و.... اون وقت دلت برای این روزات تنگ میشه ها از ما گفتن

ای جونم شیدا خانوم خدا دلتو باز کنه،چقد خوشبحالم شد
مامان عرفان
1 مهر 92 11:00
ماهاني لباسهات هم قشنگه و بهت مياد مباركت باشه خاله .


مرسی خاله جونم خدا عرفانتو حفظش کنه
مامان سيد محمد سپهر
1 مهر 92 11:01
عزيز دلم منم يه چندتايي عكس از اولين روز گذاشتم منتظر حضور گرمت هستم

چشم گلم حتما مییام
مامان کیاراد(آرزو)
1 مهر 92 11:01
ازته دل از خدا براشون طلب آمرزش ومغفرت میکنم.خدا رحمتشون کنه،براشون صلواتو فاتحه هم خوندم.میشه بگی چطوری اتفاق افتاد؟؟

قربون مهربونی و تشکر از حضور گرمتونمییام پیشت گلم..






مامان کیاراد(آرزو)
1 مهر 92 11:03
ماهان جون برات بهترینهارو آرزو میکنمایشاا...یه روزی مدرک دکتراتو تو وبت ببینم

مرسی خاله مهربون و دوست داشتنی ام
مامان یاسمن و محمد پارسا
1 مهر 92 11:16
عزیزم لینگ شدید با اجازه

فدات گلم منم با افتخار لینکتون کردم
فرشته مامان نیایش
1 مهر 92 11:34
سلام عزیزم. الان که اومدم تو سایتتون و این پستتون را خوندم بغض تو گلوم گیر کرده. خدا عجب صبری بهت داده خانمی. میدونی بعضی وقتها دلم می خواد با صدای بلند داد بزنم که آخه این چه دنیایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ناشکری نمی کنم ولی نمی دونم چی بگم؟؟؟؟ آیسان جونم خدارو شکر یه پسر گلی مثل ماهان داری و جای رفتگانت را برات پر می کنه.



فدات بشم فرشته جونم ،مرسی بابت مهربونیت عزیز دلم










فرشته مامان نیایش
1 مهر 92 11:35
عزیزم خدا مامان و بابات و خواهرات را بیامرزه و روحشون شاد باشه. منم برای همشون صلوات فرستادم و فاتحه خوندم.


قربون مهربونی و صفات عزیزم،


مامان رهام جونی
1 مهر 92 11:57
خیلی ناراحت شدم عزیزم خدا رحمتشون کنه.ایشاا...ماهان جونو همسرت همیشه سلامت باشن



قربون مهربونی و صفات عزیزم،




مامان مهنا
1 مهر 92 13:00
به به کوچولومونم ک مهدی شد


آره عزیزم ماشالله بزرگ شده
مامان مهنا
1 مهر 92 13:00
ماهانی مامانو بکش مام از دستش خلاص شیم


چراااااااااااااااااااا نامردددددددددد.......
مامان مهنا
1 مهر 92 13:04
ایسان وقتی کامنتتو خوندم خیلی ناراحت شدم و جا خوردم
حالا ک اومدم وبت دیدم خودت هم نوشتی
خدا بیامرزتشون
خدا واقعا بیامرزتشون
روحشون شاد

br>
قربون مهربونی و صفات عزیزم،



مامان مهنا
1 مهر 92 13:05
ایشالا سایه ی خودت همیشه بالا سر ماهان عزیزم باشه

فداتم آنسه ای جونم
مامان یاسمن و محمد پارسا
1 مهر 92 13:38
مامان احساس کردم دارم اشتباه می کنم همین حالا تو وبلاگتون که دور می زدم دیدم اینجا وبلاگ همون ماهان خودمونه یادتونه حال برادرتون خوب نبود راجب چشماش برامون نوشتید دنبال می کردم ماجرا را که دیدم خدا را شکر نوشتید حالشون بهتره من اون موقع لینگتون کرده بودم اما مامان فکر کنم شما ما را فراموش کردیدمن این طور حس کردم شایدم اشتباه می کنم به هر حال ماهان جونم دوستت دارم

آخ آخ راست میگین گلم ،شرمنده نازنینم نه که دیروز حال روحیم خوب نبود ،و یه مدتیم ازتون خبری نبود،ماشالله هزار ماشالله نازگلاتم خوشگلتر و نازتر از قبل شدن ،مگه میشه فراموشتون کنم اون موقع به یه اسم دیگه لینکتون کرده بودم
مامان سيد محمد سپهر
1 مهر 92 13:51
عزيزم انشاء الله مباركش باشه..انشاء الله دانشگاه رفتنش


خیلی ممنون و یه دنیا تشکر از دوست خوبم
مامان سيد محمد سپهر
1 مهر 92 13:58
عزيزم نبينم بغض كرده باشي...خدا در عوضش بهت همسري مهربان داده تا ازت مراقبت كنه و پسر گلي داده كه با همون تفنگ بهت شليك كنه

آره خدایی ،وجودشون براااااااااااام یه دنیاست حتی اگه بهم شلیکم کنن
مامان مهنا
1 مهر 92 16:18
وای ایسان خیلی بد بود خیلی
شرمنده ک سوال پرسیدم و توهم مجبور شدی تعریف کنی
خدا خواهرتو خیر بده و خوشحالم ک همیشه روحیه شادی داشتی
خداییش دوستت دارم


خواهش میکنم آنسه جونم ،با شما و کل کل کردن با شما حالمو خوب میکنه ،،فدای دوست خوب خودم بشم،،
نیلوفر
1 مهر 92 16:22
الهی بمیرم. خیلی ناراحت شدم آیسان جون.

خدا صبرت بده. انشااله نور به قبرشون بباره. عزیزم هرچی خاک اوناست بقای عمر تو و عزیزانت باشه.

واقعا ناراحت شدم.

شرمنده عزیزم که ناراحتت کردم،فدای مهربونی و مرامت نازنینم،،ولی خوبه نیلوفر جونم غم و مشکل منو با مشکل خودت مقایسه کنی و اونوقت توکل و صبوریت زیاد میشه
بی هنر
1 مهر 92 18:34
تفاوت این وب منو مشتری خودش کرد. وبی که نویسندش یه خانم سایز سی و هشت و خییییلی شاد و سر زنده است، اما همیشه به پشت این چهره فکر میکردم چون مطمین بودم یه غم بزرگ در کاره........ اما فکرشم نمیکردم که تا این اندازه غم تو دلت باشه آیسان خانم. واقعا شوکه شدم......

بی هنرجونم ،کاش همیشه نقابی که آدم به چهرش میزنه عین واقعیتی باشه که تو موقعیتش هست نه اونی که آرزوشو داره ...من نقاب شادی زدم تا عغده غمم رو پنهون کنم ولی زاتم رو نمیتونم پنهون کنم......متاسفم که مچم باز شد...

بی هنر
1 مهر 92 18:41



شررررررررررررررررررررمنده بی هنر جونم....
مامان سونیا
1 مهر 92 20:11
الهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم ... عزیزم خدا رحمتشون کنه وروحشون قرین رحمت الهی باشه

فدای دل مهربونت مهربونم
مامان سونیا
1 مهر 92 20:11
وای ماهان جون اولین روز مدرسه مبارک باشه

مرسی خاله جونی عززززززززیزم
مامان سونیا
1 مهر 92 20:12
آیسان جون انشالله که سالیان سال زنده باشی و سایه ات بر سر ماهان عزیز باشه به این روزهای قشنگ فکر کن و آینده ماهان جون




فدات بشم دوست مهربونم ،چشم حتما[


مامان سونیا
1 مهر 92 20:13
هزار ماشالله به قد بالات عزیز دلم چقدر لباس فرمت بهت میاد خوشگل خان

مرسی خاله همیشه مهربونم
مامان سونیا
1 مهر 92 20:14
انشالله کت و شلوار دامایت و مدارج بالایی علمیت رو ببینیم گل پسر


کی بشه خاله
مامان سونیا
1 مهر 92 20:18
عزیزم میدونم که اون لحظه چی کشیدی و بعد از اون و توی این دوازده سال چه غم بزرگی روی دل کوچیکت نشسته چون پدرو مادرم و از دست دادم و میدونم درد دلت چیه اما چاره ای نیست شاید صلاح خدا این بود بعدشم خدا گلچینه گلها رو زود میبر چیش خودش چاره ای نیست باید زندگی کنی و همیشه شاد و با روحیه باشی تا به همسر و پسرت انرژی و عشق بدی انشالله هرچی که خودت سختی و غم داشتی ماهان جون شادی و خوشی رو تجربه کنه و حالا حالاها روی غم رو نبینه

سلام مامان سونیا عزیزم،،خدا پدر و مادر شما رو هم بیامرزه،،شاید شما بهترین کسی باشین که کاملا شرایطمو درک کنین بخاطر وجه اشتراکی که داریم دیروز عین بچه سه ساله هر کی بهم محبت هم میکرد اشکم در مییومد،دنبال یه جای خالی برا بلند بلند گریه کردنام میگشتم و یه لحظه دیدن روی مهربون مادرم........
گریه]
مامان مبينا
1 مهر 92 21:54
خدا رحمتشون كنهخيلي ناراحت شدم.واقعا غم سختيه.......


قربون مهربونی و صفات عزیزم،




مامان مبينا
1 مهر 92 21:59
داشتن هر چيز ديگه اي به جز خود اون چيز جاشو پر نخواهد كرد من ازخدا برات طلب صبر مي كنم و آرامش براي روح خانوادت .........


فدات بشم مامان مبینا جونم،
مامان مبينا
1 مهر 92 22:01
گلم ماهان جون كه ماشالا چه خوشكل شدي با اين لباسا . ايشالا به هر جايي كه دوست داري با تلاش خودت برسي . البته اگه قبلش به جرم قتل عمد.......!!!!!!!!!!!!!! حالا كوتاه بيا مامانو نكش به خاطر خودت

نه خاله جون دارم میترسونمش که بزاره بره برم واسه باباییم یه زن دیگه بگیرم
دلسارا
2 مهر 92 0:28
عزيزم اشكام بند نمياد ، خدا رحمتشون كنه ، عجب صبري داري ......

فدای مهربونی و صفات بشم عزیزم،شرمنده که ناراحتت کردم.. دلسارا جونم شما همیشه ما رو شرمنده میکنی گلم ،آدرستو صحیح وارد نکردم نمیتونم بیام پیشت ،لطفا آدرس صحیح رو برام بزار
مامان سونیا
2 مهر 92 8:33
عزیزم خدا بهت صبر بده میدونم که خیلی سخته ولی چه کنیم دیگه قسمت این بود تنها کاری که میتونی بکنی خیرات هست و نماز و دعا و قران برای شادی روحشون هدیه کنی و وقتی که روحشون رو شاد کنی انشالله به خوابت میان و کمی از دلتنگیت کاسته میشه بازم خدا بیامرزدشون

مامان سونیا جونم دیروز خیلی حالم داغون بود ،،اما به لطف دوستانی مث شما و انرژی که دادین دوباره سر حالم،نکه چیزی رو فراموش کنم اما همینکه من ماهانو و شما سونیا رو دارین یه دنیاست برامون مخصوصا که اینهمه این کوچولوهامون انرژی دارن و با سوالا و کاراشون اونقدر سرگرممون میکنن که وقتی برا غم و غصه نداشته باشیم،،خدابچه هامونو برامون نگه داره و از بلاها ددورشون کنه
مامان سونیا
2 مهر 92 8:34
خواهش میکنم ماهان جونم قربونت برم انشالله دانشجوییت در مقطع دکترا رو ببینم خاله

یه دنیا تشکر ویژه همراه با احترامات کامل برا خاله مهربونم
مامان سونیا
2 مهر 92 8:36
خو من که مثل شما هنر مند نیستم که از خودم شعر درکنم تازه سایزمم 38 کمتر باشه


وااااااااااااااااااااااااااای چه بادی زیر بغلم میوزه
مامان سونیا
2 مهر 92 8:38
خدا نکنه خاله جون الهی هزار سال زنده باشی نه خاله به مامانم گفتم که میخواستم آرایش کنم

ای جون دلم ،یه ذره زود دست و پا نکردی خاله البته هر چی شما صلاح بدونیناااااااااااااا
مامان سونیا
2 مهر 92 8:40
عروس خوبی هم میشم هان خاله جون نمیخوای امتحان کنی

فددددددددددددددددددددددددای سونیا خوشگلم بشم الهی ،،حتما که عروس خوبی میشی و هر روز دو تایی با ماهان دمار از روزگار من در مییارین
مامان سونیا
2 مهر 92 8:45
چیکار کنم آیسان جون این لباس شویی های تمام اتوماتیک همین هستن دیگه اصلا لباس رو تمیز نمیکنن هر روز من باید بساط وایتکسم به دستم باشه و لباسهای سرکار خانم رو بشورم به دقایقی هم نمیرسه که همه رو بر باد فنا میده

خوب عزیزم یه ذره بیشتر وقت بزار بیشتر دقت کن که جورابای سونیا تمیزتر شسته بشه که این بلاها سرت نیاد
مامان سونیا
2 مهر 92 8:47
الهی هزار سال زنده باشی با عزت و عاقبت خیر خاله جون الهی خدا دختر که از ترس اینکه ماهان چشماش رو درنیاره که فکر نکنم بهت بده

عروسم که جای دختر رو نمیگیره یه نوه مثل خود خودم بهت بده حالش رو ببری

آره سونیا جونم من اونقد دوست دارم یه دخمل مث تو داشته باشم افسوس که ماهان پدر دخملی رو درمیاره با چشای خود دخملی منم اهل ریسک نیستم که فعلا دخملو بیارم تا ببینم چی میشه اینه که باید چشم به نوه بدوزم ننه جون

مامان سونیا
2 مهر 92 8:52
خدا یه نوه خوشگل و ناناز و بلبل زبون بهت بده انشالله ننه

ووووووووووووووووووووووووی چه شود ،اونوقت دیگه آخرششششششششششششششششششششه
مامان سونیا
2 مهر 92 8:56
انشالله که به مراد دلت برسی خاله جون

شمام انشالله به همه آرزوهای مامان مهربون و اونچه شایسته شما عزیزم که مرتبه های بلند و بالاست برسی گل و گلابم
مامان سونیا
2 مهر 92 8:58
نزن این حرف رو خاله جون شما تاج سر مائید و احترامتون واجبه

ای فدااااااااااااااااااااااااای اون شیرین زبونیت عججججججججججججججججیجم
مامان سونیا
2 مهر 92 9:00
وای خیلی ممنونم از آرزوهای قشنگت دوستون داریم یه عالمه هرچی بیگیم بازم کمه


ما هم همینططططططططططططططططططططططططططططططططوررررررررررررررررررررررر
مامان سونیا
2 مهر 92 9:01
قربون خاله جون گل و با محبتم


عشقمی عزیززززززززززززززززززززم....
مامان سونیا
2 مهر 92 9:08
خیلی ممنونم از آرزوی قشنگت انشالله که شما هم صدو بیست سال عمر کنی و سایه ات روسرماهان عزیز باشه و شاهد موفقیتها و ترقیهای روز به روزش باشی انشالله خدا عمر با عزت و عاقبت خیر که بهترینهای دنیا هستند رو نصیبت کنه

فدای ممحبت و آرزوهای قشنگت عزیزم،شرمنده گلم یه نمه سرم شلوغه دیر به دیر جواب میدم ببخشیییییییییییییید..
مامان مبينا
2 مهر 92 9:33
عزيزم ، خواستم اين نظرو برات خصوصي ارسال كنم گفتم مي خوني بعدا برام تو وب جواب مي دي دردسرش از رفتن تو خصوصيا كمتره از كامنتات هم ميشه حذفش كرد.فدات بشم ،‌تا يادم نرفته برا دائي منم دعا كن دوروزه رحمت خدا رفته ، خيلي ناراحتم .....و لي كار دنيا همينه .....شايد براي من كه دخترش نيستم گفتنش راحته ولي براي دختر خودش........
من شايد زياد فضولم و شايد پرسيدن اين سوال ناراحتت كنه . دوست نداشتي جواب نده چطوري شد گلم ،‌با ماشين خودشون بودن ،‌ اون موقع كه مامانتو از دست دادي چند سالت بود؟ مادر شوهر منم سال 82 فوت شد . يه دختر 13 ساله داشت هنوز داغونه . چون هنوز خيلي بزرگ نبود و از بچگي در بهدري و .........سخته....

خدا روح دایی تونو غرق رحمت و مغفرت قرار بده برا خواهر شوهرتونم از خدا صبر قرار از خدا میخوام...
اون زمون من 14-15 سالم بود قرار بود آبجیم با شوهرش برن مسافرت و دیدن خواهر شوهرش تهران ،،یه روز قبلش برا خداحافظی اومدن خونه ما ،،چون خواهر زاده امانم تازه فوت ده بود و مامانم حسابی داغون بود خواهرم خواست که مامانم باهاشون بره تا یه آب و هوایی عوض کنه ،،بابام گفت اگه مامان بره اونم باید بره چون خیلی وابسته به هم بودن ......اینطوری شد که یه شبه تصمیم گرفتن حالا که تا تهران میرن یه شمال و شهرهای همجوار که فامیل داشتیم برن و سر بزنن،،و اون رفتن بود که دیگه برنگشتن.............

مامان سونیا
2 مهر 92 9:46
نه عزیزم به کارت برس مزاحمت نمیشم گلم موفق باشی


فدات مرسی بعدا مزاحم میشم
مامان مبينا
2 مهر 92 9:51
عزيز دلم ، منوشما تقريبا هم سنم ، وقتيخودمو تو اون سن جاي شما مي زارم ديوونه مي شم .واقعا خدا بهت صبر بده . خيلي از آدمايي كه پدرومادرشون رو از دست دادن ديدم . در به دري روحي و .... و اين بدترين سنه .

باز خدارو شكر كه شما راه خودتون رو پيدا كردين و الحمدلله من تو پستاتون كه مي خوندم زندگي خوبي برا خودتون ساختين . خدارو هزار مرتبه شكر خيلي با وجود پدر و مادر زندگيهاي به اين سالمي ندارن . خدا گر ز رحمت ببندد دري......
آره عزیزم شرایط سنی خیلی بدی هممون داشتیم اما من و داداش ته تغاریم به لحاظ وابستگی شدید و فرزند آخر بودن خیلی بیشتر از بقیه ضربه روحی خوردیم همون داداشم که پستهای قبلی تر براش یه پست مخصوص گذاشتم،،ر مورد زندگی هم خدا یه لطف و شانس خیلی بزرگ در مورد هممون شامل حالمون کرد و همسران خیلی خوب و مهربونی نصیبمون کرد تا تسلی روحمون بشن..خدا رو شکر تا اینجا هم خیلی کمک حال روحیمون بودن...خدا اجرشون بده




مامان مبينا
2 مهر 92 9:52
ايشالا خدا گلم ماهانو برات زنده نگه داره با باباي مهربونش . و ايشالا چندتا!!!!!بچه ي سالم ديگه بياري و خوشبخت خوشبخت بشي


مرسی مهربونم ،خدا مبینا جونو براتون نگه داره
مامان مبينا
2 مهر 92 10:08
فدات بشم ،‌مزاحمت نمي شم . الان دارم پست جديد مي زارم وقت كردي بخون فداتي قلبت

خواهش میکنم عزیزم لطف دارین حتمی مییام میبینم ،به خدا میسپارمتون

یه دوست...
2 مهر 92 11:38
آیسان خانوم من گاهگداری به وبتون مییام و حسابی لذت میبرم از قلمتون و خونواده خوب و مهربونی که دارین،،تبریک میگم با این همه غم بزرگی که دارین یه زن تمام عیار برا همسرتون و مامان نمونه برا بچتون هستین...واقعا خوشحالم که همسرتونم که تو پستهای قبلیتون خونده بودم خیلی خیلی مهربونه و هواتونو داره،خدا رو شکر که حواسش به شماست و به قول خودتون ،در برابر مهربونیش خودتونو بچه همسرتون تصور میکنین ،توکلتون بخدا باشه

سلام عزیزم ممنون از حضور و نثار صلوات ،، ممنونتم کلی خجالتم دادین ،،راس میگین شوهرم که واقعا فرشته هست ماهانم که جای خود داره.............

یه دوست....
2 مهر 92 11:39
الهم صل علی محمد و آل محمد..خدا روحشونو غرین رحمت و مغفرت قرار بده..یا رب العالمین....


مرسی عزیزم ممنون خدا اموات خودتونم بیامرز، مممنون مهربونیت
مامان فاطمه
2 مهر 92 11:49
آیسان جون خدا رحمتشون کنه، منم از ته دل فاتحه و صلوات فرستادم ،خدا قبول کنه ....الهم صل علی محمد و آل محمد...


مرسی عزیزم ممنون ،خدا اموات خودتونم بیامرز، مممنون مهربونیت
مامان یاسمن و محمد پارسا
2 مهر 92 12:05
فدای مهربونیت عزیزم ماهان خوشگلم و ببوسید


مرسی دوستم شیرین کام باشید،شمام نازگلاتونو از طرف من ببوسین][
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
2 مهر 92 13:28
وای که چقد دلم گرفت و کلی اشک ریختم


فدای مهربونی و صفات گلم ،شرمنده که شما رم ناراحت کردم
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
2 مهر 92 13:31
خدا رحمتشون کنه واقعا متاسف شدم ولی عزیزم عوضش خدا یه خانواده دیگه و مهمتر از همه ماهان جون رو داده بهت


بله عزیزم حق با شماست،ممنون از لطفت گلم
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
2 مهر 92 13:35
وای چه گل پسری شده ماهان اشاله روزی که بری دانشگاه خودشم بهترین رشته



مرسی مهری جونم،انشالله موفقیتهای،ریحانه و حنانه جون و خودتون عزیز دلم..




مامان سيد محمد سپهر
2 مهر 92 13:39
عزيزم..اون براي ديروز صبح بود..كاشكي بعدظهر قيافه اش را مي ديدي ..از بس گريه كرده بود...زير چشمهاش از سياهي كبود مي زد..موندم چه كار كنم ..كاش راهنمايي كني


الهی فداش آخه چرااااااااااااااا؟؟؟؟الان مییام
مامان مهنا
2 مهر 92 13:55
مهم اینه ک الان دوست خوب خودمی


وای مرسی عزیزم ،من چقدر خوشبختم،به خودم میبالم
مامان مهنا
2 مهر 92 13:55

این ب خاطر این بود ک کامنت قبلیمو الکی فرستادم


الکیت تو حلقم]..واااااااااای مرسی آنسه ای که موقعیت جور کردی برا حلقم ،،راه حلقم باز شد خیلی وقته ازش کار نکشیده بودم
مامان مهنا
2 مهر 92 13:55



مغرررررررررررررررررور،بیا احترام بزار خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ بزرگترم
مامان مهنا
2 مهر 92 13:56
میگم هنوز 38 هستی؟؟؟
36 نشدی
ببینم ب 30 میرسی یا نه؟؟
خخخخخخخخخخخ


نه بابا کلی چاقالو شدم برا خودم الان
مامان مهنا
2 مهر 92 13:57

چیه فکر کردی جواد رضویانه؟؟
خخخخخخخخخخخ
نه بابا داداشش بود


وا مگه رضویان داداششم کلی نیشش تا بناگوشش بازززززززززززززززززززززززززززززه
مامان مهنا
2 مهر 92 13:59
میگم بلاخره فهمیدم چن سالته

26 سالته؟؟؟

درسته

خخخخخخخخخخخخخخ

من 24

دو سال ازت کوچیکترم

هیچم احترام نداری

بچه بی تربیت، من هم سن و سال تو بوم جلو بزرگترم پامم دراز نمی کردم،چه برسه به اینکه وب بیام و از این کارا کنماحترااااااااااااااااااااااااام بزار اینهمه ازت بزرگترم



مامان مهنا
2 مهر 92 14:00
ب افتخار مامان بابای ماهان و خود ماهان


و به افتخار آنسه ای و مهنا جووووووووووووووووونم
مامان مهنا
2 مهر 92 14:01










خخخخخخخخخخخخخخخخخخ





چیه فکر کردی دارم تلفنی میحرفم


ووووووووووووووووووووووی کی میره این همه راه رو.....فک کردم میخوای شمارمو بگیری هی برام اس بدی






مامان عرفان
2 مهر 92 16:18
آیسان جوووووون آدرس وب بی هنر را میدی برام





نگار جونی این بی هنر مث اسش ،بی وب و مبه ،وب مب یوخیدی شیطان]خانوم خانوما اول کاری بهت بگم بعد نگی که نگفتی این دفعه آدرس رو درست وارد نکنی تو کامنت گذاشتن مییام خفت میکنم که برا بقیه درس عبرت باشه وااااااااااااااااااااااااااااا،،گفته باشم




لیلا مامان پرنیا
3 مهر 92 10:58
سلام آیسان جونم"نمیدونم با تبریک آغاز سال تحصیلی ماهان گلم شروع کنم یا از ابراز همدردیم که با قطره های اشکی که موقع نوشتن این پیام رو کونه هام میریزه شاید باور نکنی ولی از پارسال محرم که اون اتفاق برای برادرت افتاد واونجا خوندم که مادرت رو ازدست دادی یه حس نزدیکی پیدا کردم تو این روزها هم مثل همیشه یا به قول تو اون حس ملسی که بیشتر به ترشی میزنه بابت شروع فصل پاییز بود رو داشتم ولی نمیدونستم که شروع فصل به این قشنگی برای بهترین دوست مجازیم انقدر غم انگیزه خدا روح همشون روشاد کنه وعزیزات رو برات حفظ کنه

سلام لیلا جونم،،فدای مهربونی و اشکات عزیز دلم،،من واقعا خوشبختم که دوستای مهربونی مث شما دارم،،با اینکه سعی میکنم غمهام مال خودم باشه و شادیام تقسیم با دیگرون ولی انگار نمیتونم و همیشه کم مییارم،،واقعیت زندگی و اولین روز مهر خیلی غم انگیز تر از اینی که نوشتم ،ولی دارم میسازم......چون الان دیگه ماهانو دارم....

لیلا مامان پرنیا
3 مهر 92 11:01
ولی حالا میخوام یه کامنت شاد شاد بزارم
مبارکههههههههههههههههههههههه عزیز دلم انشاالا دانشگاه رفتنت شیرینم
من که از الان تو رویای سال دیگه که پرنیا میره پیش دبستانی دارم حال میکنم
امیدوارم روزهای پاییزیتون رنگی رنگی وشاد باشه
برای ایسان جونم وگل پسری که با اون لباسهای فرم خیلی دختر کش شده

مرسی گلم شما همیشه به من و پسملی لطف دارین مهربونم ،خدا دوستایی مث شما رو ازم نگیره،،،انشالله موفقتهای پرنیان جونم که حسابی دلبری میکنه

مامان سيد محمد سپهر
3 مهر 92 11:40
عزيزم اون مشكلي كه مي گي من نمي بينم


اینترنت اکسپلور من مشکل داره ،موزیلامم که قطع بود امروز وصل شده...
مامان سيد محمد سپهر
3 مهر 92 13:29
آيسان جان فرصت كردي بيا عكسش را گذاشتم..با هزار سوختي از توي سايت پيداش كردم..عكسي كه مامان ها يي ديگه ديده بودن الا من !

چشم الان مییام عزیز.....
لیلا مامان پرنیا
3 مهر 92 13:58
راستی ایسان جون متولد چه سالی هستی واقعا 26 سالته ؟

نه بابا اینا شایعن مگه خانوما 18 به بالام میرن عاخه تازه اول آبان امسال میخوام برم 17 تازه یه سال دیگهم تا 18 دارم
مامان یاسمن و محمد پارسا
4 مهر 92 8:12
مامان بفرما خصوصی


اومدمممممممممممممممممممممممممممممم....
مامان یاسمن و محمد پارسا
4 مهر 92 8:37
خصوصی مامان


جون دلم،اومدم .....
مامان مهرزاد جان
4 مهر 92 8:39
آیسان جونم چقد ناراحت شدم پستتو خوندم خدا امواتتونو رحمت کنه، من به نوبه خودم صلوات فرستادم اگه خدا قبول کنه،

عزیز دلم ممنون مهربونی و صفای دلت،،فدات بشم که صلوات فرستادین،خدا اوات شما رم بیامرزه

مامان مهرزاد جان
4 مهر 92 8:40
ماهان جون این فرم خیلی بهت میاد خوشکل و با نمک بودی خوشکلتر شدی قدر مامانی رو بدون که این همه دوست داره، هواشم داشته باش

مرسی خاله مهربونم،چشم حواسم به مامانم هست که میخوام یه زن دیگه برا بابام بیارم که مامانم همش کار نکنه و خسته نشه
مامان یاسمن و محمد پارسا
4 مهر 92 8:49
ممنونم از محبتتون خیلی لطف کردید پیشمون اومدید و شرمنده لطف بی اندازتون هستم عزیزم

خواهش میکنم گلم ،دوستی با شما برا من یه افتخار بزرگه ،منم دوستون دارم یه دنیاااااااااااااااااااا
مهمان
4 مهر 92 9:12
سلام خانوم خوبین،حال روحیتون کمی بهتر شده ،میتونین یه ذره بیشتر توضیح بدین اگه ناراحت نمیشین چطوری همشون یه جا فوت شدن


سلام عزیزم،اونروزم اومدم وبتون آدرس غلط بود،انشالله تو یه پست مخصوص چشم...
یه دوست...
4 مهر 92 9:17
الهم صل علی محمد و آل محمد.......روحشون شاد ....صبرتون زیاد

ممنون از لطف و صفاتون عزیز دلم...روح اموات خودتونم شاد
مامان ریحانه
4 مهر 92 9:56
الهم صل علی محمد و آل محمد...روحشون شاد عزیز خدا صبر کبیر براتون بده و گل پسرتونو براتون نگه داره


فدای مهربونیت گلم،خدا نازگل خودتونم حفظش کنه...
....
4 مهر 92 12:06
سلام کلی دلم گرفت..خدا رحمتشون کنهمنم صلوات فرستادم و فاتحه خوندم.
الهم صل علی محمد و آل محمد..

فدای مهربونی و صفای دلت عزیز دلم،.....

لیلا مامان پرنیا
4 مهر 92 20:39
خخخخخخخخخخخخخخ پس من آجی کوچیکه هستم
من لیلا 26 سال دارم
قلبون آجی بزرگه

ای جونم پ اندازه دوسال همش باید به حرفام گوش کنی و احترامم بذاااااااااااااری

مامان علي
5 مهر 92 18:43
خوش اومدي به پيش دبستاني

موفق باشي و در پناه خدا عزيزم




مرسی خاله جونم،انشالله موفقیتهای علی جون


بهار
5 مهر 92 21:53
سلام
ساخت قالب وبلاگ اختصاصی برای ماهان جون.
http://ghalebe-weblog.blogfa.com/


مییام برا سفارش عزیزم،مرسی
دلسارا
6 مهر 92 12:29
Www.shahzadeh.niniweblog.com

مرسی گلم کلی لطف کردی،عززززززززززززززیز
حباب
6 مهر 92 18:12
خدا رحمت کنه مبارکه اول مهرت گل پسرم


مرسی حبابی جونم،نیستین گلم
قطره
6 مهر 92 22:58
آخی...چقدر روز اول مدرسه ها قشنگه


بوش آره اما یاد و خاطره هاش نه.....
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
7 مهر 92 17:05
عزیزم ایسان جونم وای خدای من چقدر تکون دهنده بوداین پستت
چه اتفاق وحشتناکی به خدا خیییییلی ناراحت شدم چی کشیدی؟
بمیرم برات انشالله از این به بعد دیگه درد وناراحتی نکشی وهمیشه درکنار خانواده خوش وسلامت وخرم باشی

مرسی ناهید جونم،انشالله شمام درد و غم نبینی عزیز دلم...گلم ببخش که ناراحت شدی
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
7 مهر 92 17:07
فدای ماهان جون که چه روز پراز خاطره ای داشته ومامان جون بهترین کارو براش کرده اینکه این خاطرات رو اینجا با تصاویر زیبا ثبت کرده قدر مامان مهربونت رو بدون عزیزم

چشم خاله جونم،یه نمه سعی میکنم
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
8 مهر 92 15:20
عزیزم خصوصی


میام پیشت..
خاله هدی مامان پارسا
14 مهر 92 10:20
الهم صل علي محمد و آل محمد آآآخی خدارحمتشون کنه ایشاله روحشون قرین رحمت الهی باشه

ماهانی خوشکل شدی ایشالله دانشگاه رفتنت

فدای دوست خوب و مهربون خودم،انشالله موفقیتهای پارسا جونمون