وقتش که برسه م..ی..ر..ی..نم
خخخخخخخخ خدایی خندم میاد یادم میفته چی شده و چی میخوام بنویسم...شاید اصلا خوب نباشه این پست رو بزارم و به قول ماهان که میگه، هر کار منو به این و اون نگو آبرومو نبر فردا پس فردا من میخوام بزرگ بشم زن و بچه دار بشم آبروم میرهولی بحرحال یادگاری دیگه خدا به خیر کنه پست رو گذاشتم رفت پی کارش
دیروز تو اداره داشتم به همکارم اتفاق پریروز رو تعریف میکردم انتظار دلداری و قوت قلب دادن داشتم اونقد خندیدیم که صدای انفجار خندمون همکار حراست همیشه در صحنه رو به اتاق کشوندهمکارم شب اس داده ،اون وقتش که برسه خیلی جالب بود به همسر جان و مادر شوهرمم تعریف کردم
ماهان جونم ببخشید بابت این پست اما خاطرست دیگه موضوع اینکه یه فیلم از جم تی وی پخش میشه به اسم غنچه های زخمی اونایی که دیدن میدونن خیلی فیلم غصه داری قسمت 257م ،من همچنان با همه قسمتهاش گریه کردممخصوصا قسمتهای فوت مرگ مادر مارال و داداش ساغر و این آخری فوت مادر ایلول خداییش آدم از مرگ مادر هر مادری تو کره خاکی دلگیر و ناراحت میشه منم که جای خود دارم دیگه با اون مرگ نابهنگام و دوری مامانم اصلا میبینم یا میشنوم دختری مامانش مرده یاد غصه های خودم میفتم و اشکم درمیاد...پریروز داشتیم اون قسمت رو با هم تماشا میکردیم و من های های گریه میکردم جوری که آبجیم زنگ زد چنان هق هق میکردم که نتونستم باهاش حرف بزنم و گوشی رو قطع کردم ،شما و آیهانم اولش یه ذره با من گریه کردین بعد دیدین نه بابا من خودمو برا مسعوده خانم میکشم سعی کردین بخندونینم همش ادا و اطوار درمیاوردین ..نمیدونم چرا یه صداهای بدی مث ببخشید دیگه صدای کره الاغ از خودت درمیاوردی و مثلاداشتی گریه میکردی ،یعنی ادای منو درمیاوردی من اولش دو سه تا چپ چپ نگات کردمقیافه گرفتم هر چی چش غره رفتم دیدم کارساز نیست ..گفتم آره راست میگی وفای تو همین قدره من مامانم بیست سال پیش مرده الانم اسمش میاد یا کسی مامانش میمیره من مثل همون روز اول میسوزم از الان تو معلومه که من الانم بیفتم بمیرم عین خیالتم نیست و همین جنگولک بازیا رو درمیاری خیلی ریلکس گفتی نه بابا اینجوریم نیست یه ذره ناراحت میشم و دوباره با همون صدا شروع به گریه الکی کردیدیگه اعصابم از چش و چالم زده بود بیرون کم مونده بود منفجر بشم یه دفعه از دهنم پرید گفتم معلومه من بمیرم تو اصلا ککت هم نمیگذره و به دهنم هم نمی..ر..ی..نیبرگشتی خیلی جدی میگی چرا اینجوری میگی مامان؟؟!معلومه که وقتش برسه میرینم!!!!
من:
دوباره من... و بازم من
بلند شدم یه یا علی گفتم و به جمله شیوا و معروف کتک از بهشت اومده و مادری که بچشو نزنه زانوشو میزنه جامعه عمل پوشوندم و یه کوچولو از خجالتت دراومدم
بعد دوباره اومدم گرفتم نشستم از اول گریه کردم و فک کردم،گریه کردم و فک کردمبا خودم گفتم آی دستت بشکنه دختر تو چجور مادری هستی نمی..ر..ی..ن..ه.. که نری....نه خب با این کاری که کردم دیگه اون یه ذره رم که میخواست .................. عذاب وجدان گرفتم رفتم بغلت کردم هزار هزار ماشالله بزنم به تیر و تخته زورمم بهت نمیرسه که دیگه کشون کشون آوردمت اتاق نشیمن تو بغلم گرفتمت حسابی سرو روتو بوسیدم ازت معذرت خواهی و دلجویی کردم،خودمو زدم که دلت خنک بشه بعد نشستم دو تا کلوم نصیحتت کنم ..نه گذاشتی نه برداشتی میگی مامان منظورم این نبود که ببخشید ببخشید ..نم..ر..ی..نم منظورم این بود که م..ی ..ر..ی..نم ..دیگه......
دوباره من
یه خدا شیطونو لعنت کنه گفتم و پرتت کردم اونور و دوباره قهریدمبرگشتی میگی حالا تکلیفمون چیه مامان ..بعد صداتو نازک نازک کردی انگار صدای صوتت از بار گندی که زدی کم میکنه با حالت گیجی و کودکی معصومانه میگی بلاخره بر.... یا نر....
ایندفعه منبغلت کردم و بابت دل مهربون و معصومت کلی نوازشت کردم...تنبیهی خودم تو و داداشیتو برداشتم واول بردمتون آرایشگاه که البته آیهان خان نزاشت موهاشو دست بزنن اما شما مث آقا نشستی موهاتوکات کردن بعد رفتیم بستنی و رستوران آخر سرم برای جبران خطام علی رغم میل باطنیم بردمت گیم نت حسابی سر حال و شنگول شدی...خدا رو شکر روحت اونقدر پاک و معصومه که خطای مامان رو با چند تا کار ساده میبخش عزیز دلم..عاشقتونم عشقولیای من،فداتون بشم ماهان،آیهانم حتی اگه بعد مرگمم یادم نکنین و ........خخخخخخخخخخخ