وقتش که برسه م..ی..ر..ی..نم
خخخخخخخخ خدایی خندم میاد یادم میفته چی شده و چی میخوام بنویسم...شاید اصلا خوب نباشه این پست رو بزارم و به قول ماهان که میگه، هر کار منو به این و اون نگو آبرومو نبر فردا پس فردا من میخوام بزرگ بشم زن و بچه دار بشم آبروم میره ولی بحرحال یادگاری دیگه خدا به خیر کنه پست رو گذاشتم رفت پی کارش دیروز تو اداره داشتم به همکارم اتفاق پریروز رو تعریف میکردم انتظار دلداری و قوت قلب دادن داشتم اونقد خندیدیم که صدای انفجار خندمون همکار حراست همیشه در صحنه رو به اتاق کشوند همکارم شب اس داده ،اون وقتش که برسه خیلی جالب بود به همسر جان و مادر شوهرمم تعریف کردم ماهان جونم ببخشید بابت این پست اما خاطرست دیگه موضوع اینکه یه فیلم ا...
نویسنده :
مامانی نازگلا
10:23