ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 17 سال و 12 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

نابودگر پنجی ماهان

ماهان جونم الان که دارم این پست رو برات میزارم حالم از دستت گرفتست،از دیروز عصر حسابی ناسازگار شدی،،هر چقد دلت میخواست بهونه گیری و اذیت کردی ،،بابایی هم عصری اضافه کار بود و این بیشتر عصبیت کرده بود..همش نق میزدی که بیا تکالیفمو بنویس و یه دندون پزشکم برا نقاشی حرف((  د  )) برام  بکش، هر کاریت کردم که  یه نقاشی غیر از دندون پزشک برات بکشم قبول نمیکردی و همش غر میزدی که چرا مامانای دوستام که تازه بعضیاشونم کارمندم نیستن بلدن میمون و شیر بکشن تو بلد نیستی  یه دندون پزشک بکشی،،تو چجور رئیس دکترا هستی که بلد نیستی یه دکتر بکشی!!!...منم به خیال خودم یه دوچرخه رکابدار خوشگل برات کشیدم که سورپرایزت کنم ،ولی چنان با عصبانی...
27 آذر 1392

یه روز صفا تو پارک محیط زیست..

با سلام و سپاس از محضر یک یک دوستان مهربون و عزیز وبیم که تو پست پایین شرمندمون کردن انشالله به شادیاتون جبران کنیم..ممنون از محبتتون دوستان گلم..فداتون بشم یه روز خوب و با  صفا همراه مامانی ودوستان مهدیم و بازدید از  موزه...جای همه دوستای وبیم   خالی ،خیلی خوش گذشت..مخصوصا نهار بعد از بازدید به حساب مامان خانومی و درخواست من مامان من پیش شیره عکس نمیخوااااااااااااااااااام..اصرار بیخود نکن مامان این  آقا شیره خر نشه بیاد منو بخوله مامانی این رضاست که دم به دیقه باهاش تماس میگیرم و حرف میزنیم و همش تو نق میزنی که زشته شاید مامان باباش خوشش نیاد... مامانی چه زود با مامان ...
18 آذر 1392

یه بار دیگه تولدت مبارک عسلم

من هر هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟ میکنی پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم ت ن ه ا ی ی ت ب ر ا ی م ن ... غصه هایت برای م ن ... همه بغضها و اشکهایت برای من... بخند برایم بخند آنقدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را... صدای همیشه خوب بودنت را تو شاد باش ..شاد شاد شاااااااااااااد.... من بجای تو غمگین میشوم ، نگران .میشوم..تو فقط بخند..... ماهان جونم با تمام بند بند وجودم عااااااااااااااااااشقتم ،دوست داررررررررررررم عمرررررم              &...
17 آذر 1392

شروع ماه صفر و فوت خاله جونم...

ماه صفر دومین ماه قمری است که حوادث تاريخي فراواني در این ماه  رخ داده است از جمله وارد کردن سر مطهر امام حسين عليه السلام و ورود اهل بيت عليهم السلام به شام ،   ، آغاز جنگ صفين ،شهادت حضرت رقيه سلام الله عليها ،شهادت هشتمین امام مظلوم و شیعیان ،اربعين حسيني،رحلت  پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلّم ... در اين ماه، به دادن صدقه سفارش زیادی شده است  و براي ايمني از بلاها، دعاي زير هر روز ده مرتبه برا خوانده شدنش سفارش شده که انشالله از بلاها به دور بمانیم.. يا شَديدَ الْقُوي‏ وَيا شَديدَ الْمِحالِ يا عَزيزُ يا عَزيزُ يا عَزيزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَميعُ خَلْقِکَ فَاکْفِني‏ شَرَّ خَلْقِکَ يا مُحْس...
13 آذر 1392

تولد ماهان جونم..

با قلبی از عشق"با خطی از حریر محبت.. با جمله ای کوتاه ".. در خطی صاف بر روی برگی از یاس مینویسم.. با تو دنیایم زیباست،                باش تا دنیایم زیبا بماند..تولدت مبارک عزیز دلللللللللللللللللللللللم.... ماهان جونم از اونجایی که تولد ت 3 آذر امسال مصادف با ایام  محرم شده تصمیم داشتم چند روزی زودتر تولدت رو بگیرم ولی ماموریت  هفته پیشم و خستگی راه و کار دو دلم کرده بود.بلاخره  پنجشنبه دل رو به دریا زدم و تصمیم گرفتم یه کوچولو در حد خودمونی برات جشن بگیرم ،برا همین از پنجشنبه روز تو بود،و با محبت بابا ...
10 آذر 1392

باشرح و بدون شرح..

یه جمعه و یه کوهپیمایی دبش به روایت تصویر ماهان: بچه ها مسابقه بدیم ثنا: من هستم سارینا: واااااااای نه..من خسته میشم هــــــــی هـــــــــــی،، سارینا تنبل ،،هــــــــــــی هـــــــــــــــــی .. تنبل تنبللللللللللل نه خیررررررررررم آیسان جون پاش درد میکرد کمک آیسانم رفته بودم،شما که مهربون نیستین بدجنسهاااااااا مگه نه آیسان؟؟ خوب بله خوشگگگگگگگگگگگگگگل خاااااااااااله،مهربوووووونم ..راستی خاله هیچی مدرک جرمم از خودمم بجا نذاشتم که دارم چقد اسباب بقیه رو کول میکشم با پای لنگگگگگگگگگگگگگگم (( )) ...عصر جمعه و دیدن نی نی پسر عمه بهزاد.. نی نی: چقد اذیتم کردی ...
10 آذر 1392

نقاشی ماهان و آقاجون

 دوستان مهربونم ، ماهان جون قند و نباتم سلام،امروز میخوام خاطره دیروزتو برات بنویسم،نمیدونم کی اینا رو میخونی ولی امیدوارم هر وقت بتونی این خاطره ها رو بخونی فارغ از تلاطمها و ناملایمتهای دنیا باشی و به لبت خنده باشه.. عزیز مامان یه چن روزیه که تو اداره من یه بازارچه خیریه به نفع کودکان سرطانی برگزار شده و از بادکنک و فرفره گرفته تا شیرینی جات و دسر و کاردستی که کار دست دانشجوهاست با چندین برابر قیمت واقعی بفروش میرسه  و نفع عواید بدست اومده قراره که خرج کودکان سرطانی بشه..فدای دل مهربونت بشم که تند تند میری یه چیزایی میخری و اصلا میل به خوردنشون نداری نصفه نیمه دورریزشون میکنی و درمقابل اعتراضم چشمای خوشگلتو تنگ میکنی و...
10 آذر 1392

یه روز بنتنی ماهان و طاها

 های روزگار! دستم را بگیر و باز گردان به روز اول پاییز به برگ ریزان پر شکوه سالهای خوب گذشته به دستی مهربان که دستم را میگرفت به کوچه های آشنا که مرا میبرد به مدرسه مرا ببر پشت میزهای پر از خاطرات خوب کودکی به معصومیت به خندههای بی پروا به دوستیهای ماندگار به کیفهای قرمز سگک دار به پاک کنهای پلیکان به دستهای پر جوهر به کاهی دفتر ها های روزگار! مرا ببر به روز اول پاییز به ماه مهر .... به مهر ماه....   مامان خانومی اگه از گریه کردن و دعوا کردنام خلاص شدی بیا این کیف و کتابامو برام جلد کن و اسممو رو تک تک وسایلام بنویس،نبینم یکی بمونه  پیش بچه ها و خانوم معلم آبروم بره هاااااااااااا و من و بابای...
5 آذر 1392
1