ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 17 سال و 12 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

..امتحان...

سلام دوست جونياي مهربونم،،من و نگاري هفته ديگه امتحان مهم داريم و از اونجايي كه همه كار بنده دقيقه 90 هست..تمرين رو برا اين هفته نگه داشتم ،،، ماهانيم هر روز بهم ميگه مامان خانم تنبل ،بچه بد برو به درست برس كه رفوزه نشي گريه كني،،منم اطاعت امر ميكنم و از امروز تا سه شنبه هفته ديگه ميشينم كوزت وار درس ميخونم ..لطفا شمام برامون دعا كنين ..بااااااااااااااااااااااشه؟؟؟ . راستي نگاري سوالاي لو رفته رو پيدا كردم برا هر صفحه 2 تومن بيار بيا ببرشون ...در راه خدا ،،اينم ثواب امروزمون،،خدا خودش قبول كنه .الان اين منم اينم نگاره... عزيزاااااااااااااااانم ميدونم برا شمام اندازه من سخته ولي چاره اي جز جدايي نيست...فعلا ...
18 تير 1392

سفري كه خوش نبود...

ماهان جونم ،نمي دونم اين پست رو كي ميخوني،،ولي اميدوارم با خوندن اين پست يه چيزايي رو خوب درك كني و بتوني از پستي و بلنديهاي زندگي با عقل و شعور خودت  گذر كني نه با تدبير و تشويق هاي ديگرون و نه با آدم ديگرون شدن...ميدونم تا موقعيتش برات پيش نياد معني حرف الانم رو نمي فهمي ولي اگه روزي اين حس بهت دست داد و مث الان من  از رفتار ديگرون ناراحت بودي و از كرده خودت خوشحال مطمئن باش به معني حرفم رسيدي...عزيزم اگه  تو اين وب فقط اتفاقهاي خوب زندگيمون و بچگيهاي تو رو نمي نويسم منظورم اين نيست كه ما خونواده صد در صد خوشبختي نيستيم ،،فقط اينجوري ميخوام با دنيا و همه واقعيتهايش آشنا بشي و فك نكني روزهاي پيش رويت  فقط خوشبختي و كام...
15 تير 1392

واکسن 5 سالگی ماهان جون

سلام به همه دوست جونای مهربون وبلاگیم، مامان شیوای عزیز و الینا جونم مخصوص می خوامتوووووووووون و ماهان جون آبنبااااااااااااااااااااات.............م  همچنین آقای همسررررررررررررری عزیز که قدم رنجه می فرمایند و هراز گاهی به وب ما سر میزنن...ارادتمندیم از نوع آااااک آک  خودمونیم زمانش که برسه  این سلام و سلامتی هام برا خودشون خاطره ان ها... دیروز و پریروز اومدم خاطره دو سه روزه  و برگشتنمون به سر خونه زندگی و رفت و روبمون رو نوشتم تا اومدم آپ کنم ..نمی دونم چرا مطالبم پررررررید..قبلا هم یه بار این اتفاق افتاده بود.. امروز  دوشنبه 9 بهمن 91 هست.. و زمان واکسن ماهان جون بعد از تمام شدن 5 سالگیش.. &...
10 تير 1392

تبعید شدنمون به طبقه بالا توسط آقا موشه..

سلااااااااام سلاااااااام گل پسرم...تاج سرم.. دوستای خوب و با محبتم ..مرسی که راهکارهای  گرفتن آقا موشه  رو یادم دادین، اتفاقا دیروز از اینترنت سرچ کردم یه مطلبش به نظرم جالب اومد فعلا اونو عملی میکنیم اونم این بود که باید همه خوراکی ها و آب رو از دسترس موشه دور کنیم و اگه چهار روز آب و غذا بهش نرسه از بین می ره .. شوهر خواهرامم علی آقا و آقا مسعود هم  حسابی کمکمون اومدن و همه جا رو سم پاشی کردن و کل خونه رو گشتن و الان تقریبا مطمئنیم که همون دیشب که آقای  همسری از ترسش در اتاق و بیرون رو باز گذاشته بود که موشه با زبون خوش بیرون بره موفق شده و موشه خودش رفته ولی محض احتیاط  همه خوراکی ها و وسایلی رو که تو آشپزخونه و ...
10 تير 1392

سبزه عيد

ب ه خودم تبرررررررررررررريك ميگم،،،چقدر من فعااااااال شدم ،،،،حتما امروز برا خودم اسپند دود مي كنم چقد زود يادم افتاده سبزه عيد ....ولي  خانوما من تجربه خودمو ميگم كه هرسال سبزه رو زود مي ذارم اول عيد يا دو سه روز بعدش همچين قد ميكشه و بيقواره ميشه .. برا همين امسال كمي دير شروع كردم تا انشالله برا روز اول عيد سبزه شاد و جواني داشته باشم...يه چند تا عكس از سبزه و سفره هفت سين سالهاي قبل داشتم كه متاسفانه بعد از تعويض ويندوز كامپيوترم  حذف شدن .. تعريف از خود نباشه از سفره هفت سين پارسال و مخصوصا پيارسالم همه خوششون اومده بود و تقريبا چيز تاپ و نويي شده بود ...حتي اونايي كه سال به سال خونمون نمي يومدن برا ديدن سفره هفت سين اومده ...
10 تير 1392

حلوای تن تنانی تا نخوری ندانی

 سلام..سلام   پسر گلم ماهانی جونم  و دوستای مهربونم ، خیلی ممنونم  از لطفتون الهام خانومی مامان ناز آوینا جون ،امیدوارم که نازگلت همیشه شاد و سلامت باشه دوستای گلم دیروز  خونه مامانی جمع بودیم ، آخه قراره چند روزه دیگه یه نی نی دیگه به سلامتی به جمع ما اضافه بشه   برا همین چند روزییکه هممون  اونجا جمع میشیم  تا از شبنم جون زن داداشم مواظبت کنیم که انشاءلله به سلامتی فارغ بشه   سنا و سارینا و ماهان هم حسابی شلوغی و سرو صدا میکردند یکی برا خودش شعر می خوند یکی ساز میزد  صد البته گیس و گیس کشی و دعواهاشونو گریه هاشونم براه بود یه سرو صدایی بود که بیا و ببین &nbs...
10 تير 1392

مادرانه مامانی برای ماهان جون

  خالق عظیم و مهربان  را  بابت اینهمه عظمت و مهربانی که در حق من عطا فرموده  هزاران هزار بار شکر  میکنم که تو نازنینم که به زندگی من اینهمه صفا و عشق دادی را بخشیده و من دوباره با تو معنی عشق و ادامه دادن و زندگی کردن را فهمیدم و با عشق تو ووجودت  نفس میکشم ... عزیز دلم: امروز هشت آبان  سال ٩١ ساعت ١١:٣٠  مامانی  تو اداره هست ،اینجا هوا خیلی خیلی سرد است و من تقریبا دارم می لرزم ،بخاطر صرفه جویی بابت  رکود اقتصادی مجبوریم صرفه جویی کنیم و فن ها را روشن نکنیم اما من با یاد تو و عشق تو گرم میشوم اینجا کار هست و کار و من  از لابلای ازدحام کار برای تو مین...
10 تير 1392

زمستونا و شعر ل..له سرمای ماهان جان

سلام  ماهان نازم یکم به عقب برمی گردیم و شعرهای نازت  رو مرور می کنیم.  گل من این عکست تو  صبح زمستون هشتاد و هشت  هست که با هم منتظر سرویس برا رفتن به اداره بودیم و تو این شعرو می خوندی..   سرده ،..   سرده  ،..   هوا             خیلی سرده ، .. هوا بچه ها برف اومده                        ل..له (ننه) سرما اومده بچه ها به تن کنیم      &...
10 تير 1392

عکسهای یادگاری ماهان +18

  لا لا لالا گلکم لالایی کن دلبرکم خواب پریشون نبینی ای غنچه بانمکم لالا لالا گلکم لالایی کن پسرکم چشماتو گریون نبینم گریه نکن دردونکم   زشته گل پسرم  یکمی خودتو جمع و جور کن ...فردا پس فردا بزرگ شدی میگی من نبودمااااااااااااااا..  وای..وای..وای     حالا دیگه واقعا وای...وای...وای       ها... من که میدونم برا چی تغییر قیافه دادی پیشی  شیطون من نامرد کوچولوی من.. ول کن  خواهر زاده هامو...چه کم اشتها آی شلوغ چشامو بستما...تا چشما باز کنم ولش کردیااااااااااااااا یعنیکه الان مرد شدی و دیگه وقتشششششه؟؟؟؟؟؟ ...
10 تير 1392

ختنه ماهان جان وعکس های زیر دوسال ماهان جان

 عزیز دل مامانی چند روز پس از اومدن به خونه و تو یه صبح زیبا به سلامتتتتتتتتتی، مسلموووون شد من که طاقت گریه های جیگر نازمو نداشتم توسط آقای دکتر و شوشوووووو  جون به بیرون هدایت شدم، و های هاااااااااای گریه می کردم  اولشم موافق نبودم که به این زودی ختنه بشی ،چون از بدو تولدت همش بیمارستان  و  تو سختی بودی،ولییییییی بابایییت گفت که انشالله این دیگه آخرین عذاب و البتهههههههه شیرینترین عذاب به لحاظ مسلمانیت می شه .... یه هفته طول کشید تا خوب بشی و تو این مدت خاله سیما طبق معمول همییییییییشه  کنارمون بود واز من و تو عسلم مواظبت  میکرد  به توصیه بزرگترای فامیل و گیس سفیدا و ریش سفیدا ...
10 تير 1392